دفاع پرس گزارش می‌دهد/قسمت اول

«اسحاق رابین» از انتفاضه چه درسی گرفت؟/ چرا عملیات‌ استشهادی فلسطینی‌ها کاخ سفید را به لرزه در آورد؟

انتفاضه فلسطین درسی فراموش ناشدنی به ژنرال اسحاق رابین آموخت؛ رابین فهمید که هیچ راه حل نظامی نهایی امکان پذیر نیست و باید به سوی مصالحه با «یاسر عرفات» متمایل شود.
کد خبر: ۷۹۵۸۸
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۷ - 26April 2016

«اسحاق رابین» از انتفاضه چه درسی گرفت؟/ چرا عملیات‌ استشهادی فلسطینی‌ها کاخ سفید را به لرزه در آورد؟

گروه بینالملل دفاع پرس؛ علی عبدی: شب هنگام 28 اکتبر 1995 میلادی (26 آبانماه 1374) آنگاه که ژنرال «اسحاق رابین» پس از پایان مراسم سخنرانی خود در معیت تیم حفاظتی خود به سوی اتومبیل مخصوص نخستوزیر رژیم صهیونیستی قدم بر میداشت، هیچگاه گمان نمیکرد که این آخرین سخنرانی وی بوده باشد. دو قدم مانده به درب اتومبیل، جوانی بیست و اندی ساله به او نزدیک شد و سلاح کمری اسرائیلیاش را از زیر پیراهنش در آورد و تا محافظان رابین به خود بیایند دو گلوله در بدن او خالی کرد. رابین را به بیمارستان منتقل کردند اما تا پزشکان به خود بجنبند رابین تمام کرده بود.

اسحاق رابین

«ایگال عمیر» ترور کننده اسحاق رابین نه یک فرد بی سروپا و نه یک دیوانه آنارشیت بود بلکه دست پرورده ناب دستگاه پرورشی تبیلغاتی صهیونیسم بود. فرزند «ربی امیر» و دانشجوی ممتاز دانشگاه مذهبی «بارایلان» در نزدیکی «تلآویو»، بالیده در آموزشهای تلمودی- توراتی، سرباز برگزیده بلندیهای جولان، دارنده زندگینامه باروخ گلدشتاین (همان شخصی که در 25 فوریه 1994/ 6 اسفند 1373 صفوف فلسطینیان نمازگذار در حرم ابراهیم پیامبر در الخلیل به گلوله بسته بود و 27 تن از ایشان را به شهادت رسانده بود) در کتابخانه خویش و عضو گروه "جنگاوران رژیم صهیونیستی"(ایال) و اعضای شاباک (سازمان امنیت داخلی رژیم صهیونیستی) بود.

ایگال عمیر

ایگال آن هنگام مجذوب جنگاوران رژیم صهیونیستی گشته بود که در تلویزیون رسمی رژیم صهیونیستی گزارشی مهم پیرامون گروه ایال را دیده بود و در فیلم دیده بود که نیروهای ایال بر گور «تئودور هرتزل» پدر صهیونیزم سیاسی سوگند میخوردند که هر کسی را که سرزمین موعود یهودیه و سامریه (کرانه غربی رود اردن) را به اعراب تسلیم کند اعدام خواهند کرد.

ایگال تنها نبود. او دیگر حاشیه نشینی در جامعه صهونیستی دولت یهودی محسوب نمیشد. کم نبودند دیگر صهیونیستهایی که عمل او را ستودند چه در روز قتل اسحاق رابین شهرک نشینان صهیونیست "کیریات آربا" و "الخلیل" گرداگرد بقعهای که به افتخار با روح گلداشتاین برپا داشته بودند رقص و شادی میکردند و مزامیر داوود را سر میدادند.

ژنرال رابین یک یهودی صهیونیست لهستانی بود که در جنگ شش روزه اعراب و رژیم صهیونیستی در ژوئن 1967 فرماندهی ستاد ارتش این رژیم را بر عهده داشت. او توانسته بود از پس ارتش قوم گرایان عرب بر آید و بیت المقدس این مرکز تقدس روحانی برای پیروان مسحیت، یهودیت و اسلام با به تصرف ارتش صهیونیستها در آورد و آنگاه پس از پیروزی همراه با دیگر سربازان صهیونیست در کنار دیوار براق برای شکرگذاری تورات زمزمه کند.از آن زمان او در عداد بزرگترین فرماندهان تاریخ این رژیم مجعول نشسته بود.

رابین بعدها به سمتهای وزارت جنگ و نخست وزیری این رژیم دست یافت و در اواخر دهه 1970 به منصب سفیری رژیم صهیونیستی در ایالات متحده (استراتژیکترین هم پیمان رژیم صهیونیستی) دست یافته بود. آن هنگام که شعلههای انتفاضه در اواخر دهه 1980 در سرزمینهای اشغالی زبانه کشید و جوانان فلاخن انداز و سنگ پران فلسطینی به مصاف سربازان مأمن گرفته در آهن و پولاد رژیم صهیونیستی شتافتند و به مصداق آیه "و قتل داوود، جالوت" هیمنه یکی از قویترین ارتشهای جهان را به سخره گرفتند و ارتش صهیونیستها نتوانست در مقابل ایشان کاری از پیش ببرد، این طرح شیطانی رابین بود که منجر به معلولیت هزاران جوان فلسطینی گردید. طرح رابین عبارت بود از شکستن استخوانهای کودکان و جوانان فلسطین از آرنج.

براستی رابین و چکمه پوشانش از چه چیز این جوانان که حربه دیگری جز سنگهای کهنه اقلیم خویش نداشتند، میهراسیدند؟ اما انتفاضه درسی فراموش ناشدنی برای ژنرال رابین – که تا مرفق دستش به خون بی گناهان فلسطین مغضوب آغشته بود- آموخت. هیچ راه حل نظامی نهایی امکان پذیر نیست، آنگاه که یک ارتش نه با یک ارتش که با تمامی یک ملت یا امت در گیر میشود.

درسی که رابین از انتفاضه آموخت او را به سوی مصالحه و با یاسر عرفات کشاند. البته مصالحهای کراهت بار. این واقعیت هنگامی آشکار شد که پس از هلاکت رابین، «پرز» در مصاحبهای فاش کرد که رابین پس از قرار داد «اسلو» آن زمانکه در کاخ سفید عرفات دستش را به سوی او دراز کرد با بفشارد، رابین با کراهت با او دست داد و پس از پیان مراسم در گوش پرز زمزمه کرد: « این بدترین دستی بود که در عمرم دادم، آرزو میکردم که هیچگاه چنین کاری نمیکرد، وقتی دستانم در دستان آن مردک(عرفات) بود از اینکارم پشیمان شدم.»

دست دادن اسحاق رابین با یاسر عرفات

عرفات و رابین هر دو بدین خاطر جایزه صلح نوبل را دریافت کردند. در دنیای امروز که دنیای وارونگیهاست عجیب نباید پنداشت که جلادان جایزه بگیرند  و مبارزان راه حق به تروریست بودن موصوف شوند. در دنیایی که عدالت را قدرتمندان تفسیر میکنند باید باید که جایزه صلح رنوبلش را نیز به تروریستهای حرفهای و آدمخوار به میراث برند.

اهدای جایزه صلح نوبل به یاسر عرفات و اسحاق رابین

پس از ترور رابین ابر رسانههای امپراطوری ارتباطات تجلیلی تاریخی از آن بعمل آوردند. CNN این ابر رسانه «تدترنر» صهیونیست (که بعدها به امپراطوری بین المللی «تایم وارنر» پیوست و در زمره این ابر غول رسانه ای قرار گرفت) چند ساعت پس از ترور رابین «کسینجر» -استاد دیپلماسی و کارگزار سیاسی صهیونیسم جهانی- را در هنگ کنگ یافته و کیسینجر درحالیکه در برابر جعبه جادویی CNN میگریست از رابین به سختی تجلیل کرد. آنان جیمی کارتر رئیس جمهمور اسبق آمریکا را در آسیای میانه یافتند و او نیز برای رابین سنگ تمام گذاشت. رسانههای دهکده جهانی شهروندان هکده جهانی را به سوگ رابین نشانده بودند!.

در این میان تنها جمهوری اسلامی ایران بود که از این واقعه ابراز خشنودی نمود. هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران در مصاحبهای بیان داشت: «رابین به کیفر اعمال خود رسید و او قربانی انتفام الهی گشته، امری که او کاملا استحقاقش را داشت.» بناگاه ایران در زیر بمباران تبلیغاتی ابر رسانهای صهیونیستها قرار گرفت و کانون تروریسم دولتی و و ارعاب جهانی لقب گرفت.

آن هنگام که رابین فرمان ترور دو تن از نام آوران مجاهدین مسلمان فلسطینی را در پاییز 1374 صادر کرد هیچگاه گمان نمیبرد که اندکی از صدور آن فرمان نگذشته انتقام الهی مترصد او نشسته باشد و دستش را از کشتار مسلمین بی گناه کوتاه گرداند. یکی از این دو، مهندس «یحیی عیاش» فرمانده شاخه نظامی حماس موسوم به عزالدین قسام و طراح عملیاتهای نظامی استشهادی حماس بود که با خیانت یک بازرگان فلسطینی توسط نیروهای «شین بت» سازمان امنیتی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و آن دیگری، دکتر فتحی شقایقی دبیر کل سازمان جهاد اسلامی فلسطین بود که اعضای جوخههای مرگ موساد ( سازمان اطلاعات خارجی رژیم صهیونیستی) موسوم به کیدون بود که او را در جزیره مالت ترور کردند.

مهندس یحیی عیاش

دکتر فتحی شقایقی

کابوس وحشت بر فراز رژیم صهیونیستی

عملیاتهای استشهادی فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی به فرماندهی عیاش و شقاقی وارد فاز جدیدی شده بود و این خود موجهترین دلیل برای قصابی آنان توسط صهیونیستها از منظر سران رژیم صهیونیستی محسوب میگردید. با شهادت این دو بزرگوار آتش عملیاتهای استشهادی نه تنها فرو کش نکرد بلکه شعله ورتر نیز گردید.

دولت صهیونیستی با این گمان که با مرگ شقایقی و عیاش و حذف رابین  و روی کار آمدن دولتی جدید بستر مناسبی برای لغو تعهدات دولت رابین فراهم آمده و شرایطی مناسب برای توسعه طلبی میلتیاریستی از نوع صهیونستی آن فراهم خواهد آمد تمام تعهداتش را منکر شد.

دیری نپاییده از این پندار باطل، زجر دیدگان، ستمدیگان فلسطینی این رویای صهیونیستها را به کابوسی دهشتناک مبدل ساختند. آنان کسانی بودند که عزیزترین و نزدیکترین وابستگانشان را به علت جفای جنایت پیشگان رژیم صهیونیستی از دست داده بودند و از خانه و کاشانه شان رانده شده بودند. آنان دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند و آنکسی که چیزی نداشته باشد تا بدان تعلق ورزد و از قید تمامی قیود تعلقات رهیده باشد دیگر از حال خویش نیز قطع تعلق خواهد نمود و آن کار که باید بکند خواهد کرد. این رمز عملیاتهای رازآمیزی گردید که اواخر بهمن 1374 و اوائل فوریه 96 که کابوس وحشت  بر فراز سرزمینهای اشغالی مستقر گردانید و خواب راحت را از صهیونیستها گرفت.

در سری جدید عملیاتهای شهادت طلبانه فلسطینیان رژیم صهیونیستی تلفاتی به میزان کل تلفات سال قبل متحمل گردید. تلفاتی که حماس و جهاد اسلامی در سرزمینهای اشغالی بر پیکره متزلزل رژیم صهیونیستی وارد آورده بودند. تنها در طول یک هفته چهار عملیات بزرگ و رعب آور و پر تلفات در بیت المقدس و تلآویو پایههای دولت صهیونیستی را به لرزه در آورد. دو عملیات از چهار عملیات در تلآویو رخ داد. پایتختی که رژیم صهیونیستی میکوشید آنرا امن ترین پایتخت دنیا به تصویر بکشد. این عملیات چنان قدرتمند، بحران ساز و چالش آفرین بودند که رژیم صهیونیستی را تا لبه پرتگاه سقوط کشاند. عملیاتهای فوریه، سران صهیونیست را تب و تاب افکند تا برای رهایی از سقوط چارهای بیندیشد.

پژواک صدای انفجارهای فوریه 96 نه تنها رژیم صهیونیستی را به لزره در آورد به واشنگتن و کاخ سفید نیز رسید. طنین عملیات استشهادی فلسطینی ها «بیل کلینتون» رئیس جمهور وقت آمریکا را در اتاق مخصوصاش در کاخ سفید به لرزه در آورد. دیرگاهی سپری نشد از این عملیاتها، مراکز اصلی تصمیم گیری امپراطوری یهودی – آمریکایی تدبیر تازهای میاندیشید.

بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا

امپراطوری مستقر در تراستهای استراتژیک تصمیم گیریهای جهانی چون موسسه بروکینگز(مرکز تصمیمگیریهای استراتژی ملی و سیاستهای داخلی امپراطوری)، مجتمع استراتژیست – نظامی راند(مرکز تصمیم گیریهای استراتژیهای نظامی و سیاستهای میلیتاریستی امپراطوری و مغز تصمیم گیری پنتاگون) و شورای روابط خارجی CFR (مرکز تصمیم گیری سیاست خارجی و استراتژی بینالمللی) برای نجات کیان نامشروع صهیونیستی یه تکاپو افتند و دیگر نگذشت که آنان طرح خود را به کاخ سفید دیکته کنند تا بزودی کنفرانسی منطقهای و بینالمللی با حضور سران سازشکار کشورهای عرب خاورمیانه بهمراه رژیم صهیونیستی و پارهای از دول غربی و عضو ناتو و به ریاست ایالات متحده آمریکا به بهانه بازسازی صلح خاورمیانه و به هدف تثبیت و استحکام موقعیت نا مشروع رژیم صهیونیستی تشکیل دهد.

دستور کار و برنامه این اجلاس عبارت از یک هدف حداکثری و یک هدف حداقل بود. کاخ سفید موظف بود ابتدا حداکثری را مطرح سازد تا لاجرم کشورهای حاضر در اجلاس هدف حداقلی را پذیرا گردند. طرح تراست مغزهای امپراطوری صهیونیسم جهانی کار خود را کرد. کاخ سفید موفق شد اجلاس فوق را با عنوان "سازندگان صلح" در شهرک بندی شرم الشیخ برگزار نماید.

رئیس جمهور وقت آمریکا، «ویلیام جفر سون کلینتون» بهمراه اعضای شورای امنیت ملی آمریکا و پاره ای از کار گزاران سیاسی – امنیتی و بینالمللی اش وارد شرم الشیخ شدند.

اعضای تیم کیلینتون عبارت بودند از «وارن کریستوفر» وزیر خارجه، «ویلیام پری» وزیردفاع، «جان داوچ» رئیس سازمان CIA، «ساموئل برگر» عضو شورای امنیت ملی، «گری سیک» عضو شورای امنیت ملی و کارشناس خاورمیانه و ....  شگفت آنکه تمامی اعضای این تیم بغیراز کلینتون، کریستو فر، پری و گری سیک همگی فرزندان صهیونیست آلیهود بودند.

دستور کار شرم الشیخ  مبارزه با تروریسم خاورمیانهای عنوان شد اما پس از نقاب و در زیر پوست این عنوان فریبنده آنانکه باید، نیک میدانستند این تنها عنوانی است برای سرکوب محور مقاومت اسلامی در منطقه. دستور کارعبارت بود از پیگیری و کسب مجوز و همکاری کشورهای شرکت کننده در اجلاس برای تحقق دو هدف حداکثری و حداقلی است. هدف حداکثری نابودی حکومت جمهوری اسلامی ایران با حملهای گسترده و فراگیر با همکاری و هماهنگی کشورهای فوق بود و هدف حداقلی نیز نابودی جنبش انقلابی حزب الله لبنان محسوب میشد.

ادامه دارد ...

نظر شما
پربیننده ها