بخش نخست/ ناصر شفق در گفت‌وگوی تفصیلی با دفاع پرس:

بزرگترین میراث امام خمینی «جمهوری اسلامی» نیست/ فرار از بیمارستان برای عملیات آزادسازی خرمشهر

شفق یک مرد همه فن حریف است. رزمنده، سینمایی، مدیرعامل فوتبال و این اواخر هم مشاور فرهنگی و اجتماعی. چندماهی در اسپانیا زندگی کرده که خانم‌ش به خاطر این که از کوچه های آنجا صدای اذان به گوش نمی رسد، خواسته که به ایران برگردند و بروند همان دهات خودشان!
کد خبر: ۸۳۸۸۶
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۵ - 23May 2016

بزرگترین میراث امام خمینی «جمهوری اسلامی» نیست/ فرار از بیمارستان برای عملیات آزادسازی خرمشهر

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، وقتی با «ناصر شفق» تماس گرفتیم و موضوع نشست سینماگران را مطرح کردیم، پیشنهاد داد که این کار را نکنیم. شفق می گفت اینطور نشست هایی اغلب به تعارف می گذرد و نتیجه خاصی هم ندارد. نظرش این بود که چند دانشجو بیایند و او را به چالش بکشند. اصرار داشت که بحث هایمان خنثی نباشد و به قول خودش، جوری گفتگو کنیم که اگر حضرت آقا این مصاحبه را خواند، لبخند رضایت بزند.

شفق یک مرد همه فن حریف است. رزمنده، سینمایی، فوتبالی و این اواخر هم مشاور فرهنگی و اجتماعی. چندماهی در اسپانیا زندگی کرده که خانمش به خاطر این که از کوچه های آنجا صدای اذان به گوش نمی رسد، خواسته که به ایران برگردند و بروند همان دهات خودشان! البته دوری از مادر هم بی تاثیر نبوده در این تصمیم گیری. دستی هم به قلم داشت. مدیرمسئول یک نشریه در حال حاضر و نویسنده چند مقاله درباره عظمت شهید باکری و نقمت عطاءالله مهاجرانی.

گفتگوی ما با بنیانگذار انجمن سینمای دفاع مقدس، مدیرعامل خوشنام باشگاه تراکتورسازی تبریز و یکی از فاتحان خرمشهر، چهارساعت طول کشید. در طول این چهارساعت درباره مسائل مختلفی صحبت شد. انگار ما در مقابل چند نفر نشسته بودیم. هر کدام هم متخصص و صاحب نظر. با افرادی اینچنینی مصاحبه گرفتن سخت است. خصوصا اگر خودش بخواهد که چالشی صحبت کند و از پشت پرده ها حرف بزند. بخش اول این گفتگو را باهم می خوانیم.

دفاع پرس: جناب شفق، اگر موافق باشید گفتگویمان را در چندبخش مختلف شروع کنیم. یکی درباره سینمای ایران، دوم درباره سینمای انقلاب و دفاع مقدس که احتمالا مفصل تر از بقیه موارد شود و سوم اینکه زندگی شخصیتان را بررسی کنیم. دیشب با بعضی دوستان که صحبت می کردیم وقتی گفتم قرار است با آقای شفق گفتگو کنیم، غالبا می پرسیدند کدام آقای شفق؟ وقتی توضیح می دادم که آقای شفق که مسئول انجمن سینمای دفاع مقدس بوده، پاسخ می دادند نمی شناسیم ولی آقای شفق فوتبال را می دانیم چه کسی است. علاقه مندیم بخش آخر درباره همین مسائل جذاب در زندگی خصوصی تان باشد.

سینمای ایران به صورت کاملا روشن به دو بخش تقسیم می شود. سینمای قبل از انقلاب، سینمای بعد از انقلاب. سینمای قبل و بعد از انقلاب چه تفاوت اساسی باهم دارند و چه اتفاقی افتاد که انقلاب باعث 2 شقه شدن جریان سینمایی شد؟ تفاوت این دوبخش از سینما را چطور تحلیل می کنید؟

شفق: اگر میخواهیم از سینما صحبت کنیم؛ سینما مجموعه 7 هنر است که درعالم انسان شناخته شد و در تاریخ انسان نقش زیادی در شکل گیری فرهنگ تمدن، همزیستی انسان ها و به طور کل دایره گستره سینما جامعیت همه 7 هنر را یکجا به کار می گیرد و به همین خاطر بالاترین شیوه بیان، زیباترین رسانه ابلاغ اندیشه و بلیغترین گفتار انسان در جهت ارتباط متقابل و جهانی است.

اولین جشنواره تئاتر بعد از انقلاب را دبیری کردم؛ استنباطم این است که سینما محترم است

اگر میگویم سینما، خیلی ها به دلیل شکل گیری آن در دنیای غرب و آمریکا که خواستگاه آن بوده است در اولین نگاه تصوراتشان به آن طرف می رود که این وسیله نمی تواند آن طوری که ما میخواهیم باشد. سینما می تواند به عنوان قدرت ما به منزله شیوه ای از بیان ما در رسالت جهانی باشد. من به عنوان کسی که در رشته سینما تحصیل کرده ام و به مدد انقلاب اسلامی و نفس قدسی امام خمینی(ره) وارد تئاتر شدم و به همین خاطر اولین جشنواره تئاتر بعد از انقلاب را دبیری کرده ام؛ استنباطم این است که سینما محترم است؛ اگر بگوییم سینمای قبل و بعد از انقلاب راه را به بی راهه خواهیم رفت. سینما در هر حال قدرت بیان اندیشه در هر مکتب و ایدئولوژی را در بالاترین سطح دارد.

اگر می گویم سینمای قبل از انقلاب به دلیل ایدئولوژی حاکم بر آن دوره است نه اینکه بگویم سینمای آن زمان فاقد ارزش بوده است. در آن زمان بسیاری از سینماگران از ابزار سینما برای هدف لذت بخشی و شیطانی بهره می بردند و در همان حین نیز فیلم های بزرگ و شاخصی ساخته شد و فیلم سازان بزرگی به وجود آمدند. سینمای اندیشه ما مرهون زحمات بسیاری از فیلم سازانی است که قبل از انقلاب سینما را زیر بال و پر خودشان پرورش دادند.

انفجار نور انقلاب اسلامی ارزش و قداست سینما را صد چندان به نمایش گذاشت و افراد بسیار متعددی از جوانان این مرز و بوم با جوهر اندیشه انقلاب وارد سینما شدند که سعی کردند در مسیر تعالی بخشی سینما گام بردارند. سینما یک وسیله است و به خودی خود اندیشه نیست بلکه سینما یک وسیله برای بیان اندیشه است. فیلم سازی یا کارگردانی را هر کسی با ضریب هوشی متوسط می توانند بین 3 تا 6 ماه یاد بگیرد نکته کور این مسئله و ابهام، زمانی شکل می گیرد که پای اندیشه به میان می آید. ذوق و هوش زیبایی شناسی و جامعه شناسی و... تفاوت کارگردان ها را رقم می زند.

دفاع پرس: با این نگاهی که شما ارائه دادید، تاثیر نویسنده را فراتر از کارگردان قلمداد می کنید. به عبارت دیگر کسی که می خواهد جوهره اصلی فیلم را در فیلمنامه شکل دهد، بر اساس آنچه گفتید، تعیین کننده تر خواهد بود.

شفق: نمی توانم بگویم تاثیر نویسنده بالاتر است یا کارگردان. می گویم سینما مجموعه ای از 7 هنر است و همه آن مجموعه ها باید به کار گرفته شود. در هالیوود اگر در مقام فیلم نامه نویس فیلمی ارائه کنید و روی پرده سینما برود نویسنده قادر است سی سال زندگی مرفهی داشته باشد پس طبیعتاً نویسنده ای که می خواهد فیلم نامه بنویسد سال ها تلاش می کند تا وارد این عرصه شود.

در کشور ما کسی که می خواهد وارد عرصه فیلم نامه نویسی شود حساب می کند که این کار می تواند او را تامین کند و نهایتاً چون سودی نمی بیند فیلم نامه نویسی تنزل پیدا می کند. «هنرمند اگر قدربیند در صدر می نشیند» و اگر نه، آثار او کم مقدار و بی مقدار می شود به دلیل اینکه سیاست مدارن کلان فرهنگی تصمیم می گیرند که هنرمند صدر مجلس باشد یا بیرون مجلس.

انقلاب فرصت داد تا اندیشه و خلاقیت شکل بگیرد

سینما اگر به عنوان وسیله ابلاغ پیام که بر بال این ابزار می تواند اندیشه ای از بالاترین گره های اوج عرفان سوار کرد و می تواند نازل ترین و اندیشه را در آن ترویج داد. انقلاب فرصت داد تا میدان اندیشه بازتر و با خلاقیت بیشتری شکل بگیرد. فیلم سازان بعد از انقلاب تعداد آثار فاخر زیادی داشتند که از نظر کمیت سطح بیشتری داشت، اگر بخواهیم تعداد فیلم سازان شاخص پیش از انقلاب را نام ببریم به عدد انگشتانمان نمی رسد ولی بعد از انقلاب 100کارگردان نامی و تاثیر گذار پدید آمدند که در مقایسه با کشورهای همسایه و برخی از کشورهای اروپایی که تعداد فیلم سازان مطرحشان بیش از ده نفر نیستند یک اتفاق جدی در حوزه فیلم سازی بوده است.

قدرت چرخ انقلاب اسلامی مبدا آن انفجار نوری بود که در دل تک تک آدمیان رخنه کرد و تاریک خانه دل ها را روشن کرد و این روشنایی در شب تاریک انسان قرن 21و20 که خدا را از زندگی حذف کرده به مثابه آفتاب های تابانی شدند در کنار کرم های شب تابی که در جهان امروز در سینما وجود دارد. سینمای غرب در دهههای گذشته مثل سینمای آلمان، ایتالیا و فرانسه و گاه گداری هالیوود، فیلم های خوبی را ساختند ولی سال هاست این چشمه در سینمای آمریکا خشکیده شده است.

دفاع پرس: دلیل اینکه این آثار خوب امروز تولید نمی شود چیست؟

شفق: به دلیل اینکه سینمایی که در آمریکا امروز دنبال می شود اوج گیری آن بر اساس تعالی انسان نیست بلکه بر اساس برخورد ابزار، تکنولوژی، جلوه های ویژه و تخیلات بیمارگونه ای است که توسط سیاست مداران صهیونیسم بین المللی بر هالیوود حاکم شده و باعث می شوند که فضای مدرنی به وجود آورده که اندیشه جهان سوم و کشورهای مختلف را می رباید و به آئین دلبری در درون قلب هاشان رسوخ پیدا می کند و نهایتاً در زندگی عادی آن ها تاثیر می گذارد. در مد، لباس پوشیدن، اندیشدن، حرف زدن رنگین کمانی از پدیدهای جدید را به وجود می آورد تا اجازه ندهد سینمای مستقل انسانی که شاید کشورهای مثل ایران و فیلم سازان مستقلی از چین، هند و اروپا که در هر کشوری چون ریشه انسان های صادق هیچگاه خشک نخواهد شد فیلم های خوبی را با نگاه انسانی می سازند.

در کشور خودمان غریب ماندیم

سینمای ایران می توانست سدی بلندی باشد بر پیکر فرهنگ بومی و با آمیزه ای از فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی که در مقابل هالیوود و سینمای نازل بالیوود قد علم کند. شاید این ادعا به دلیل عنوان شدنش از طرف اینجانب و البته به دلیل کم کاری های مسئولین فرهنگی کشور، حرف زدن از تعهد در دنیای سینما غریب شده و گاهی انسان احساس می کند در کشور خودش چقدر غریب مانده است.

سینمای ایران قادر است سالیانه حدود ده تا بیست میلیارد دلار درآمدزایی داشته باشد. چرا؟ چون ما روی گنجی هستیم که فراتر از همه گنج های تمدن بشری است. ما دارای بلندترین گنج سجایای اخلاقی هستیم، ما بر گنجی چون حافظ، مولانا، شاهنامه، عطار نامه، هفت شهر عشق، لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین و هزاران و هزار پهلوان نامی روی زمین مثل سیاه وحش، رستم که می توانند بزرگترین الگوهای تصویری را گسترش دهند هستیم.

در تمدن اسلامی ما با آقا امام حسین علیه السلام در اوج عرفان بشری گام زدیم و پرواز کردیم. ما عشق و وفا را با حضرت اباالفضل معنی کردیم. واژهها قامت کوتاهی دارند در وصف بلندای اخلاق و رفتار بزرگان و ائمه ما وقتی که نمی شود این ها را در واژه ها تعریف کرد سینما جایی است که به مدد 7 هنر می تواند انسان ها را متحول کند و ما از عرصه تحول انسان ها غافل مانده ایم.

دفاع پرس: فضای فعالیتهای سینمای ما خصوصاً کسانی که جلوی صحنهاند مثل بازیگرها که به خاطر ستاره بودنشان بیشتر دیده می شوند، با بخشی از این مواردی را که گفتید اصلا همخوانی ندارد. سجایای اخلاقی و رفتار پهلوانی، غالبا اصولی فراموش شده هستند و یا رعایت نمی شوند یا اصلا اعتقادی به این موارد نیست. طوری است که انگار در سینمای دینی و انقلابی کشور زیست نمی کنند. ما از یکسو می خواهیم سینمای پاک و دینی داشته باشیم و فرهنگ غنی خود را در دنیا به نمایش بگذاریم ولی از سوی دیگر فعالان سینما به آن مقید نیستند؛ چه جلوی صحنه و چه پشت صحنه افرادی وجود دارند که اخلاق را رعایت نمی کنند. سینمای پاک با استفاده از آدم های ناپاک! این دو سویه چطور باهم قابل جمع است؟

شفق: همه این ها در یک شب متولد نشده اند و به مرور اتفاق افتاده است. ما در دهه 60 سینمایی داشتیم که به ستاره ها وابسته نبود و موضوعات بر افراد برتری داشتند. و این در سینمای ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم تجربه شد که فیلم سازان بزرگی شکل گرفتند فیلم های مانند «رم شهر بی دفاع» ساخته شد. در سینمای موج نوی فرانسه نیز همین حالت رخ داد.

من می گویم جامعه هنری بخشی از جامعه هستند. عالم هنر و ورزش چون بر اساس ستاره سازی شکل می گیرند بیشتر نمود پیدا می کنند چون انگار در یک اتاق شیشه ای هستند، بیشتر نمود دارند. گاهی غبطه می خورم در تلویزیون ایران کسی مانند آیت الله جوادی آملی که احساس می کنم کوهی است فراتر از البرز و همه کوه های ایران که در زمین سکنا گزیده، از عالمی حرف می زند که دل می برد ولی در همان حال تلویزیون خارج از ایران انسان را تا اوج بربریت تنزل می دهد و بعد می فهمم که چقدر فاصله است و ما این فاصله ها را کی پر خواهیم کرد.

 هنر متعهد ما در دهه 60 و 70 ادامه پیدا نکرد؛ دانشگاه ما چهکار میکند؟

آیا ما نمی توانیم آن انسان وحشی -که باید آن را دوست داشته باشیم-  که موجود خلق شده خداوند است را متحول کنیم؛ این انسان را دنیای صهیونیسم بین المللی تربیت کرده است، ما باید زبانی داشته باشیم که این بدبخت ها را به حقایق جهان آگاه کنیم و به آن ها عشق بورزیم. اگر در جامعه ما به طور مشخص و صریح بعضی از هنرمندان حرکاتی انجام می دهند که در قاموس انسان نمی گنجد و این ها به خاطر الگوها جامعه را ممکن است به فساد بکشاند، من می خواهم بگویم که اشتباه اصلی همین جاست. اشتباه اصلی این است که ما فکر می کنیم ما کار کرده ایم و این ها این طور مانده اند. ما چه کار کرده ایم برای هنرمندان؟ کدام دانشگاه ما فضای مطلوب انسانی را برای پرورش هنرمندان ایجاد کرده است؟ جز با زور؟ جز با بخشنامه؟

دفاع پرس: جسارتا این صحبت شما، با حرف های قبلی تان در تضاد است. شما از یک طرف می گویید که هنر قرار است ما را به تعالی برساند و معتقدید که هنرمندان کشور ما و چند کشور دیگر مثل هند و... در این مسیر حرکت می کنند. از طرف دیگر می گویید که جامعه هنری ما بخشی از جامعه بزرگتر است که چون جزئی از کل به شمار می رود، پس برآیند آن هم به همان مقدار دارای فساد است. این دو حرف در برابر هم قرار می گیرند. از یک طرف جامعه ای داریم که می خواهد انسان ها را متعالی کند ولی خودش گرفتار فساد است. تعالی دهندهی فاسد؟

نکته بسیار درستی است. هنرمند معلول جامعه ای است که می خواهد فعالیت کند. هنرمند بازتاب آئینه حقیقت جامعه است و ما هیچ وقت به این فکر نکردیم که چرا هنر متعهد ما در دهه 60 و 70 ادامه پیدا نکرد. چرا ما از دهه 80 شاهد سیر نزولی هنر بودیم.

اِشغالگری ما عالی است؛ اعتراف کارگردان نجات سرباز رایان

از شهید چمران پرسیدند تخصص بهتر است یا تعهد؟ گفتند خوب معلوم است تقوا و تعهد. ولی اگر یک آدم متعهد، متخصص نباشد جایی نمی نشیند که آنجا را اشغال کند. متاسفانه اشغالگری ما عالی است. عموم مردم می توانند درباره بعضی چیزها نظر بدهند مثل فرهنگ و غذا. ما یک غذایی می خوریم و نظر می دهیم که با ذائقه ما می سازد یا نه. این به معنی این نیست که اظهار نظر ما غلط است ولی شاید ما هیچگاه آشپز خوبی نباشیم چون آشپزی یک فن است. یک فیلم ساخته می شود و برخی دوست دارند و برخی ندارند و بر خودمان فرض می دانیم که بدون تخصص می شود اظهار نظر کرد.

ما نیازمند موج های بلند فرهنگی هستیم. آوینی در عرصه سینما و فرهنگ موج بلند فرهنگی است که دامنه ها را تعریف می کند. اگر ما موج بلند فرهنگی مثل شهید آوینی را در عرصه سینمای مستند ارائه می کنیم می بینیم که در دامنه آوینی یک سینمای مستند مستعد، متعهدی شکل می گیرد که کارگردان «فیلم نجات سرباز رایان» اعتراف می کند که این فیلم را متاثر از روایت فتح سینمای ایران ساخته ام. چرا؟ چون شهید آوینی موج بلند فرهنگی بود.

بزرگترین میراث امام خمینی، جمهوری اسلامی نیست

اگر حضرت امام بعد از 2500 سال حکومت شاهنشاهی نگاه ما نمی توانیم را به نگاه ما می توانیم تبدیل می کند. حضرت امام موج بلند فرهنگی انسان کره زمین است که توانست چنین نگاهی را به وجود آورد و اگر شاگردانی مثل شهید مطهری، آیت الله خامنه ای، شهید بهشتی و باهنر تربیت می کند به دلیل این موج بلند فرهنگی است که توانست در دامان این نگاه اوج گیرد و بتواند شاگرانی را به وجود آورد.

خیلی ها به من می گویند بزرگترین میراث حضرت امام و بلافاصله می گویند جمهوری اسلامی ایران؛ ولی من به عنوان یک هنرمند یا کسی که به هنر و سرنوشت انسان علاقه دارم می گویم بزرگترین میراث حضرت امام جمهوری اسلامی نیست بلکه بزرگترین میراث حضرت امام دمیدن روح تعهد در کالبد انسان ها و غبار روبی از اصل  ولایت فقیه است.

در پاکستان هم جمهوری اسلامی وجود دارد؛ فرقی می کند؟ اعلام جمهوری اسلامی کامل نیست بلکه اصل رکین حضرت امام، احیای اصل ولایت فقیه و دمیدن روح تعهد در کالبد انسان ها به عدد آدمیان بود. در زمان جنگ و در جبهه ها هر نوع فردی با هر گرایش، میران تعهدی وارد می شد و در کوره جنگ حداکثر در طول دو ماه از آن کوره آدمی ساخته می شد که آنچه یافت نمی شود، آنم آرزو بود.

همه رزمندگان اسلام با وضو وارد جبهه نشدند ولی با وضو خارج شدند. برخی رزمندگان با تکبر و غرور و گاهاً بی نماز وارد جنگ شدند ولی در عالم قنوت بر بال ملائک پرواز کردند و دانه های زمردین اشکشان از فراخ نای دلشان به وسعت آسمان شکل گرفت نه حتی کهکشان ما بلکه کهکشان های نادیده دیگری که بشریت در آینده کشف خواهد کرد. این رزمندگان از جنس آدمیانی شدند که از کهکشان های خیلی دورتر آمدند. از کهکشان هایی که در سال 61 هجری در صحرای سوزان کربلا پرورش یافتند.

حضرت امام هیچ گاه به صدام توهین نکرد

حضرت امام هیچ گاه به صدام توهین نمی کرد و همیشه با لفظ آقای صدام خطاب می کردند، در حالی که صدام تمام جوانان برومند ما را به خاک و خون کشیده بود. و حتی امام عنوان کردند که من به صدام بیشتر از خودش علاقه دارم که برگردد و انسان شود ولی اگر حضرت مسیح هم بیایند ایشان انسان نخواهد شد.

آمریکا خواست چرغ انقلاب اسلامی را خاموش کند، نه تنها این چراغ خاموش نشد بلکه در معرض باد قرار گرفت و این آتش شعله ور تر شد. عراق دشمنی که به وسیله حزب بعث جوانان ما را به خاک و خون کشید امروز متحد، برادر و هم پیمان ما است به طوری که ما هیچ احساس غریبگی در عراق نمی کنیم. افغانستانی که توسط شوروی و آمریکا تبدیل به دشمن ایران شده بود امروز یکی از متحدین و دوستان ما در منطقه هستند.

 آیا اسرائیل دلش نمی خواهد بیروت را اشغال کند؟ قسم می خورم که اگر اسرائیل اندازه سر سوزنی احتمال دهد که می تواند بیروت را اشغال کند این کار را خواهد کرد ولی به مدد برادران خداجوی حزب الله با جمعیتی بسیار اندک در جنگ 33 روزه مقابل همه استکبار ایستاد و به مدد روح تعهدی که در پیروی از ولایت فقیه داشتند و سرداران سالاری که پرچم حضرت اباالفضل در دست تابع ولایت بودند مثل سردار قاسم سلیمانی و اکبر پورجمشید و بسیاری دیگر از سرداران خوشنام عرصه دفاع.

دوازده میلیون سوری به دست مکتبداران دفاع مقدس چون قاسم سلیمانیها آموزش میبینند

دشمن فکر کرد می تواند با ایجاد مشکل سوریه مرز امنی را برای اسرائیل ایجاد کند؛ من علیرغم ناراحتی از نسل کشی و آدم کشی تروریست در سوریه، احساس می کنم هر کجا هر انسانی را با هر آیینی به خاک و خون بکشند قطعاً خواسته خداوند عالمیان نیست و خواسته عقل مسلحان جهانی نیست. در سوریه خواستند یک سد بتونی توسط گروه تکفیری فریب خورده داعش ایجاد کنند در نهایت، باعث شد چند میلیون از جمعیت سوریه از کشور مهاجرت کنند و ممکن است چند میلیون هم ضد حکومت باشند اما بیش از ده، دوازده میلیون نفر در سوریه به دست مکتبداران دفاع مقدس ما پرورش می یابند. سوریه ای که هیچگاه وارد عرصه جنگ و جهاد نمی شد امروز به مدد فتنه سست عنکبوت دشمن تبدیل به یک کشور قدرتمند قهرمان شده است که در مکتب قاسم سلیمانی ها آموزش می بینند همان چیزی که در دفاع مقدس هر کس وارد این کوره می شد با خواستگاه مشخصی نبود اما از کوره خوب خارج می شدند.

دشمن غائله یمن را به پا کرد تا بتواند از غائله سوریه نجات پیدا کند و امروز این نوید را باید به همه جهانیان و آزادی خواهان داد که یک سوریه قهرمان در دل منطقه در حال شکل گیری است که آمریکا عمراً بتواند اسرائیل، اردن و عربستان را نگه دارند چون مرزهای بسیار طولانی وجود دارد که دشمنان قسم خورده آل علی امروز تبدیل به سربازان آل علی شده اند و بعد از 1400سال ما می توانیم الله اکبری به قوت آل علی در گل دسته های حضرت زینب به زبان بیاوریم.

هر مسیری را که طی کنیم همه این ها در دراز مدت به نفع ما خواهد بود. در سینما چرا این اتفاق نیفتاد؟ سینما هدفش را محدود کرد. زمانی که انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس را تاسیس و بنیان گذاری کردم هدفم چه بود؟ هدفم این بود که سینمای دفاع مقدس به وسعت همه فیلم سازان آزاده جهان در سراسر گیتی نشر پیدا کند. یک سوال اساسی برای خودم وجود دارد که آیا می دانید اساس نامه این انجمن را من نوشته ام و آیا هنوز این انجمن اساس نامه دارد؟ در اساس نامه سینمای دفاع مقدس که مترقی ترین اساس نامه جریان های هنری بود هر هنرمندی با هر آئین، دین، نگاه اگر به مقاومت و دفاع از کرامت انسان اعتقاد دارد و بر بلندای تفکر اندیشه در بالاترین سطح انسانی می تواند فکر کند می تواند عضو این انجمن شود.

در انجمن سینمای دفاع مقدس هیچگاه، هیچ کس را حذف نکردم

اگر هدف در سینمای دفاع مقدس جهان غایی باشد و محدود نشویم سینمای دفاع مقدس با هر کسی که کوچک ترین قدم را برای این سینما برداشته باشد دوست خواهد شد و در صدد حذف هم برنخواهند آمد. در سال 57 به غلط بسیاری از فیلم سازها را ممنوع التصویر کردند. در صورتی که بسیاری از این ها می توانستد وارد عرصه شوند. در دوره حضور در انجمن سینمای دفاع مقدس هیچگاه هیچ کس را حذف نکردم حتی کسانی که بر علیه ما بوند فقط گاهاً فیلم سازانی که فیلم ساز نیستند و فیلم سازی دفاع مقدس را ملعبه ای قرار داده اند برای ورود به عرصه سینما؛ چراکه  به آسانی نمی شد سیما گر شد. سینمای دفاع مقدس خان راحت تری بود که با ریا می شد وارد این عرصه شد و پس از ساخت چند فیلم وارد عرصه سینما شد.

معتقدم هر کسی که می تواند یک فیلم خوب در عرصه دفاع مقدس بسازد و بعدها هم اگر یک فیلم دفاع مقدس نسازد آن یک فیلم هم قابل ارزش است.

دفاع مقدس: مسائل مختلفی مطرح شد. اگر اجازه بدهید وارد دوران فعالیت شما در عرصه سینمای دفاع مقدس شویم. البته به صورت جسته و گریخته مسائلی مطرح شد. پیش از آنکه وارد این بحث شویم می خواهم بدانم که آیا خودتان هم در جبهه حضور داشتید؟ شما در روز آزادسازی خرمشهر مجروح شدید و اینطور که شنیدم تیر به سرتان خورده ، می خواهید کمی از آن جریان برایمان تعریف کنید؟

شفق: عملیاتها اینقدر در هم بود کسی به ما نمی گفت چه خبر است و فقط می گفتند باید از اینجا به فلان منطقه بروید و ما هم می رفتیم و نمی دانستیم به کجا قرار است برسیم. گاهی اصلاً کار توجیهی در کار نبود. گاهی بخشی از نیروهای ما در عملیات اسلحه نداشتند و قرار بود ما به پیش برویم و خط را بشکنیم و اسلحه و مهمات را غنیمت بگیریم و آن ها استفاده کنند. این فضای کمبود امکانات هم بود.

چون 18 اردیبهشت در شلمچه زخمی شده بودم در بیمارستان اهواز بستری بودم که از آنجا ما را به بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان منتقل کردند. به اندازه یک استکان چای از گوشت پشتم خالی شده بود و آسیب جدی دیده بودم.

از قضا یک هفته، ده روز بعد یکی از مجروحان جدیدی که اهل تهران بود به بیمارستان آمد. 27 اردیبهشت بود و گفت بچه ها حیف شد نمی توانیم در آزادسازی خرمشهر شرکت کنیم، خیلی حیف شد. پرسیدیم یعنی واقعاً این عملیات آزادسازی خرمشهر است و قرار است به آزای خرمشهر ختم شود؟

فرار از بیمارستان برای حضور در عملیات آزادسازی خرمشهر

بیمارستان ما را ترخیص نمی کرد. با چهار نفر از بچه ها تصمیم گرفتیم از بیمارستان فرار کنیم. شب یکی از بچه ها به داروخانه شبیخون زد و مقدار زیادی آنتی بیوتیک و پنی سلین و تهیه کرد. ملافه ها را به هم بستیم و از پنجره آویزان شدیم و فرار کردیم.

با چه مکافاتی خودمان را به اهواز رساندیم. سازماندهی وجود نداشت با اینکه در منطقه نظام وجود داشت اما وارد جمعیت شدن سخت نبود و می توانستیم بگوییم ما چریک جنگ نامنظم هستیم و آمده ایم کمک کنیم. کسی سوال نمی پرسید از کجا آمده ای و... بعدها سازمان یافت و صاحب تشکیلات دقیق شدیم.

خودمان را رساندیم به بچه های اصفهان؛ اصفهانی ها خیلی سمج می پرسیدند نکند شما ستون پنجم دشمن باشید و از منافقین باشید. ما لباس هایمان را بالازدیم و گفتیم جای زخم ما را نگاه کن، ما از بیمارستان فرار کردیم تا به عملیات برسیم. به ما نگاه کرد و گفت: نه برادر! شما باید بروید و بستری بشید، چرا در حق خدا اجحاف می کنید. گفتیم بابا ول کنید، ما آمده ایم به عملیات برسیم. باید هر جوری شده در آزادسازی خرمشهر باشیم. ما به زور جمیع بچه های اصفهان شدیم و اسلحه هم نداشتیم و از غنیمتی های دارخوین اسلحه برداشتیم و من با اینکه از صدای آر پی چی می ترسیدم یک قبضه آرپی چی برداشتم.

ترسم از آر پی چی به دلیل شهادت دوستم بود که از بس آر پیچی شلیک کرده بود به یک باره خون از گوشش به بیرون پاشید. من چون بچه روستا بودم کمتر می ترسیدم ولی خیلی وحشت انگیز از صدای آر پیچی ترس داشتم و به همین دلیل چندتا پنبه داخل گوشم کردم تا بتوانم شلیک کنم.

در شب سوم خرداد در میان تاریکی شب حرکت می کردیم. چهار روز عفونت زیاد از ترکش قبلی و استفاده بی ساعت از آنتی بیوتیک ضعف بدن ما را شدت داده بود و در میانه های راه بودیم که یک دوستی به ما گفت جلو نروید. گفت عراقی ها دستمال سفید نشان می دهند به نشانه اسارت اما همین که کمی جلو بروی شلیک می کنند، من قبول نکردم. بلند شدم و گفتم دستور است که اسیر بیشتری بگیریم به جلو رفتم و دیدم چند نفر اسیر به طرف من آمدند و یک دفعه از پشت به رگبار بسته شدیم. من سعی کردم اسرا را رد کنم تا تیر نخورند و دیگر هیچ چیز دیگری متوجه نشدم و وقتی چشم باز کردم دیدم بیمارستان هستم.

(قسمت دوم این گفتگو را در اینجا بخوانید)

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار