مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر مأمن یک پیروزی است

مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر مأمن یک پیروزی است. با قدم زدن در تالارهایش می توان دید خرمشهر چه بود، چه شد، چه هست. خرمشهر شاید تنش زخمی است و هنوز زخم برمی‌دارد؛ اما قلبش رویین‌تن است از این گلوله‌ها.
کد خبر: ۸۴۴۱۸
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۰ - 25May 2016

مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر مأمن یک پیروزی است

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، بر کناره باختری کارون، در مسیر بلوار امام خمینی (ره) خرمشهر، ساختمانی مملو از حفرههای ریز و درشت، به رنگ خاک خودنمایی میکند. سازه با همه آنچه در اطرافش دیده میشود، متفاوت است. رنگ و بوی جنگ میدهد. ساختمان دو طبقهای که زمانی محل آمد و شد نفتیها بود، در کش و قوس جنگ پیکرهاش بیجان بر ساحل زنده کارون نفس نفس میزد. ریههایش متخلخل بود و رنگ و بوی کافور میداد. آتش جنگ فرومیکشد. حیات به خرمشهر بازمیگردد و گرد جنگ بر جو شهر سنگینی میکند. سال 1373 یک تصمیم بزرگ گرفته میشود.

با حضور مردم در شهر قرار بود لباس جنگ برچیده شود و رخت پیروزی بر تن شهر پوشانده شود. در این هیاهو ممکن بود تصویر مقاومت از یادها پاک شود و فراموش شود که چه بر سر شهر آمده است. چاره حفظ برخی المانها بود و ساختمان سابق شرکت نفت یک گزینه مناسب بود. از همین رو موزه دفاع مقدس خرمشهر آرام آرام شکل گرفت.

مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر اکنون دارای پنج تالار است که شامل تالار شرایط بحران قبل از شروع جنگ و هجوم اولیه ارتش بعث، حماسه 45 روزه مقاومت، شرایط اشغال خرمشهر، عملیات بیت المقدس و آزادسازی همچنین بازگشت مردم به خرمشهر است.

در بدو ورود به موزه به تابلو «به خرمشهر خوش آمدید» بهزاد رادی برمیخورید؛ تابلویی که سالها نماد شهر خرمشهر بود و کماکان یکی از آنهاست.

مجسمههای ورقهای شکل بر پیشانی ساختمان نمادهایی از رزمندگان با تخصصهایشان. از تانکسواران و خمپارهاندازان تا نیروهای پدافند و پیاده. همه بودند برای شکست یک نیرو.

در موزه یک تصویر دو بعدی، سه بعدی میشود. دوباه خلق میشود. به ابعاد واقعیش بازمیگردد؛ حتی اگر اسیر سردی فولاد باشد. یک عکس و یک مجسمه. یک خاطره عینی شده.

محمّد جهانآرا 1358 با بازگشت به موطنش فرمانده سپاه خرمشهر شد و جهاد سازندگی شهر را برپا کرد. او فرمانده مقاومت 33 روز مردم خرمشهر در برابر دشمن بعثی بود؛ ولی سقوط وطن را به چشم دید و راه آبادان پیش گرفت. حصر آبادان شکسته شد و محمد عازم تهران شد. سفر اما در میانه راه نیمهکاره ماند و محمد در سقوط هواپیمای هرکولس سی-130 نیروی هوایی ارتش ایران لبیک شهادت سرود. وطنش شش ماه بعد به دست سربازانش آزاد شد و همرزمش  (حسین فخری) «محمد نبودی ببینی» سرود تا با صدای کویتیپور جاودانه شود. این بخش مشهور ماجراست.ناصر پلنگی، نقاش همدانی تصویری از جهانآرا نگاشته که هنرمندانه و کمی غریبانه است.

لباس سبز محمد، با آن نشان که این روزها تاریخی است، بی تن او ایستاده است.

این مرکز فرهنگی محلی است برای نمایش اسناد. چیزهایی که شاید دیگر امروز نباشد. یکی همین کارت شناسایی است. نه نشانی از تایپ رایانهای است و نه هولگرامهای براق. اینجا همه چیز ساده است، به سادگی آن دست خط روی کاغذ، نگاشته شده بر کاغذی ارزان. کلمات بر خطوطش گرانی میکند.

مرکز فرهنگی جایگاهی برای بخشهای به جای مانده از یک جنگ است. آنچه تا آستانه نیستی رفته و هستیش کماکان به جا مانده است. مسجد جامع خرمشهر یک نماد مقاوم است، نمادی که گلولهها تنش را پاره کردند؛ اما یارای شکستن پای پایبندش را نداشتند. درِ قدیمی مسجد، این روزها در موزه، جانباز از گلوله دشمن و در پسش پاسبان قرآن، چیدمانی است مفهومی.

کاشیهای هفت رنگ مسجد، لباس تن مسجدند. جنگ خراش بر این تن ملبس جای گذاشت؛ اما مسجد برهنه از کاشی نشد. کاشیها از شرم فروریختند که چرا تاب نمیآوردند. کاشی بر زمین خفته فریاد میزد که کاشانه را سفت بچسب و چون من زمینگیر نشو. بازماندگان زمیننشین، حال بر دیوار موزه مزین میکنند نگاه تو را.

و این قاب خالی نیست، در پسش حرفی نهفته است.

و دوربین «سوپر هشت» از کار نیفتاده است، کار میکند بر پرده سفید. تصویر ادامه دارد.و این کلاه بود که بر جای ماند. بر مسیر آزادی فرو افتاده، نه از شرم که از ترس. گریز تن و لباس به جای مانده. برهنه شد دشمن و به اسارت سپرد آنچه بدان غرور میورزید. موزه زندان یک اندیشه شده است، اندیشه میهراسانم، پس هستم. خیال باطلی که فضایش سلول شیشهای سرد است.

این پایان سفر نیست. میلهها شاید ساعتی مانع باشند؛ اما فردایی برای دیدن هست. موزه دفاع مقدس خرمشهر بخش کوچکی است از آنچه این شهر دید و دم نزد. اینها مصداق بارز إن مع العسراً یسراً هستند.


منبع: تسنیم
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار