محمدصادق کوشکی مطرح کرد؛

شباهت‌های منافقین با داعش/ دلایل حمایت آمریکا از منافقین

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: آمریکایی‌ها اگرچه می‌دانند که سازمان مجاهدین خلق قدرت براندازی نظام را ندارد، اما از امکانات آنها برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران استفاده ابزاری می‌کنند.
کد خبر: ۸۸۲۳۸
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۸ - 20June 2016

شباهت‌های منافقین با داعش/ دلایل حمایت آمریکا از منافقین

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، همزمان با آغاز استراتژی خشونت طلبانه و مبارزات نظامی منافقین (مجاهدین خلق) علیه ملت ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، ماهیت واقعی منافقین برای عموم ملت ایران آشکار شد.

واقعهای که با رأی نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنی صدر و عزل وی از ریاست جمهوری، بهانه بروز پیدا کرد.

در سالگرد آغاز شورش مسلحانه منافقین با محمدصادق کوشکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و محقق و پژوهشگر مسائل سیاسی به گفتگو نشستیم تا ضمن واکاوی لایههای اعتقادی و مبارزاتی منافقین، به ابعاد مختلف جنایات آنها علیه ملت ایران و مردم مظلوم عراق بپردازیم.

در این گفتگو شباهت رفتاری سازمان منافقین با گروههای مختلف تروریستی از جمله القاعده، داعش و نیز ارتباط این گروهک با کشورهای غربی و آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است.

در ادامه مشروح این گفتگو از نظرتان میگذرد.

- به عنوان اولین سؤال درباره نحوه آغاز مبارزات مسلحانه منافقین توضیح دهید و بفرمایید آنچه در سال ۶۰ به عنوان انفجار حزب جمهوری اتفاق افتاد، چه بود؟

سازمان مجاهدین خلق از ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران، روند مخالف خوانی با نظام را آغاز کرد و به جمهوری اسلامی ایران رأی «نه» دادند. آنها درواقع میگفتند نظام جمهوری اسلامی را قبول نداریم.

بعد از این روند که شاهد بودیم علی رغم اینکه به نظام جمهوری اسلامی ایران رأی منفی داده بودند، اما با توجه به تساهلی که در ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران وجود داشت، موفق شدند تشکیلات خود را با قدرت راه اندازی کنند.

منافقین توانستند به صورت علنی نیرو جذب کرده و از بین نوجوانان دبیرستانی و دانشجویان سالهای ابتدایی دانشگاه عضو گیری کنند. حتی دانشگاه تهران را به سنگر خود تبدیل کرده و از آنجا درگیریهای نظامی داشتند. در واقع اجازه برگزاری کلاسهای درس را نمیدادند. دانشکده حقوق را به طور کامل تسخیر کرده، آن را تبدیل به انبار اسلحه و محل تشکیلاتی خود کرده بودند.

به تدریج با جذب نیرو، شروع به مانع تراشی در سیر انقلاب کردند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری میخواستند رجوی را به عنوان کاندیدای خود معرفی کنند. با اینکه جمهوری اسلامی ایران را قبول نداشتند، ابراز تمایل کردند که نامزد ریاست جمهوری داشته باشند و البته این کار را کردند که صلاحیتش رد شد. حتی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نیز فهرست ۱۵ نفره در تهران و شهرهای دیگر داده و نامزد خود را معرفی کردند که البته هیچ کدام از نامزدهای آنها نتوانستند رأی بیاورند.

آنها به قانون اساسی هم رأی منفی داده و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را نپذیرفتند. با این حال در این دوره فعالیت آشکار داشتند.

بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، به تدریج با بنی صدر پیوند خوردند و این پیوند به جایی رسید که آنها در ۳۰ خرداد سال ۶۰ به بهانه حمایت از بنی صدر که همان روز توسط مجلس شورای اسلامی رأی به عدم کفایت سیاسی دریافت کرده بود، نیروهای خود را از سراسر کشور فراخوان زده و در تهران تظاهرات مسلحانهای به راه انداختند.

از نیروهای خود خواسته بودند با هر اسلحهای که در اختیار دارند به قصد براندازی نظام، به تهران بیایند، البته با بهانه حمایت از رئیس جمهور که در آن مقطع توسط مجلس شورای اسلامی عزل شده بود.

بعدها اعلام کردند که این روز، روز ورود به جنگ مسلحانه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران نام گذاشته شده است.

در واقع در روزنامه «مجاهد» که نشریه منافقین بود نیز این مسئله به صراحت ذکر شد.

بعد از ماجرای ۳۰ خرداد که با برخورد مردم در خیابانهای تهران از خیابان ولیعصر تا فردوسی ادامه داشت، این قائله ختم شد؛ اما بافت سازمان که از قبل در خانههای تیمی آماده شده بود، وجود داشت و تسلیحاتی را که از پادگانها و مراکز مختلف به تدریج با سرقت جمع آوری کرده بودند، پخش کرده و نیروهای خود را که به تدریج در سالهای ۵۷ تا سال ۶۰ جمع کرده بودند را در خانههای تیمی پخش کرده و عملاً فاز مسلحانه را در قالب عملیاتهای تروریستی شروع کردند.

اولین اقدام آنها که به طور رسمی انجام شد، ۶ تیر سال ۶۰ بود که با هدف ترور آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر بود و منجر به مجروحیت ایشان شد. فردای آن روز جلسه حزب جمهوری برای تبادل نظر در خصوص نامزد ریاست جمهوری تشکیل شد. ۳۰ خرداد همان سال بنی صدر توسط مجلس و امام عزل شده بود و لازم بود دوباره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود.

حزب جمهوری، جلسهای را تشکیل داده و اعضای خود را دعوت کرد تا اینکه درباره نامزد ریاست جمهوری از سوی حزب و نیز بحثهای جاری تصمیم گرفته و تبادل نظر کنند.

تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، وزرا و چهرههای سیاسی به عنوان اعضای حزب جمهوری نیز در این جلسه حضور داشتند.

جالب اینجاست فردی که مجری این عملیات انفجاری محسوب میشود یعنی «کلاهی»، یک عضو نفوذی در حزب جمهوری اسلامی بود که کارهای تدارکاتی و پشتیبانی را انجام میداد. به گفته کسانی که در جلسه حزب حضور داشته و در جریان انفجار مجروح شدند و یا کسانی که موفق نشدند خود را به این جلسه برسانند، «کلاهی» اصرار زیادی داشته که همه اعضاء باید در این جلسه حضور داشته باشند.

وی بنا داشته تقریباً همه چهرههای شاخصی که عضو حزب بودند در این جلسه حضور داشته باشند.

به نظر میرسد که سرویسهای امنیتی اسرائیلی و آمریکائی و یا هر دوی آنها با استفاده از عوامل سازمان مجاهدین خلق، انفجار حزب جمهوری را رقم زدهاند. اینکه مسئولین سازمان هم در جریان بودند، بعید نیست نکته قابل تأمل و مهم درباره انفجار حزب جمهوری در تیرماه سال ۱۳۶۰ این است که سازمان مجاهدین خلق هیچگاه رسماً مسئولیت انفجار حزب جمهوری را بر عهده نگرفت. یعنی هیچ جا به طور رسمی سازمان اعلام نکرده که ما این اقدام را انجام دادیم. این در حالی است که سازمان بسیاری از عملیاتهای تروریستی خود را رسماً بر عهده گرفته است، اما حادثه حزب جمهوری را به عهده نگرفته است.

نکته دیگر این است که بسته انفجاری که شاهدان عینی دیدهاند، بسته بزرگی نبوده است. بستهای بوده در حد یک کیف دستی اما قدرت انفجار به حدی بوده که سقف سالن سرچشمه که محل تجمع حزب بود را به طور کامل تخریب کرده است. یعنی بسته انفجاری قدرت تخریبی بسیار بالایی داشته است. با اینکه بسته انفجاری کنار تریبون و زیر میز شهید بهشتی به عنوان تریبون اصلی کار گذاری شده بود اما کل سقف سالن در اثر آن سقوط کرده و انفجار مهیبی رخ میدهد.

نکته اینجاست که سازمان مجاهدین خلق نه در آن مقطع و نه پس از آن مقطع، از دانش فنی و امکان ساخت چنین وسیله انفجاری هرگز برخوردار نبودند.

ما هیچ گاه در تاریخ عملیاتهای تروریستی منافقین شاهد نبودیم که قدرت فنی و تکنیکی ساخت چنین بمبی را با حجم کم و قدرت انفجاری بالا داشته باشند.

نکته سوم این حادثه این است که عواملی که چنین کاری را انجام دادهاند بدون تردید عضو سازمان مجاهدین خلق بودهاند. «کلاهی» کسی بوده که بعدها وقتی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران پیگیری میکنند، مشخص میشود که وی فرار کرده و حتی در تشکیلات سازمان در عراق نیز مشاهده میشود و در نهایت بعد از این مشاهده شدن، ناپدید شد و تا امروز هم خبری از او نیست. اما اینکه در تشکیلات منافقین مشاهده شده، امری مسجل است.

به نظر میرسد که سرویسهای امنیتی اسرائیلی و آمریکائی و یا هر دوی آنها با استفاده از عوامل سازمان مجاهدین خلق، چنین حادثهای را رقم زدهاند. اینکه مسئولین سازمان هم در جریان بودند، بعید نیست و در حقیقت نفوذیهای خود را در اختیار این سرویسهای اطلاعاتی قرار دادند. اما بدون تردید به خصوص در بخش فنی و طراحی این ماجرا و اینکه بمبی که طراحی شده بود، هوشمندانه طراحی شده که بتواند بیشترین تلفات را بگیرد، به طوری که بیش از ۷۰ نفر در این حادثه به شهادت برسند، احتمال این فرضیه را قوت میبخشد که طراحی این حرکت تروریستی و پشتیبانی تکنیکی و فنی ساخت آن به عهده سرویسهای جاسوسی و تروریستی آمریکا و اسرائیل و یا همکاری هر دوی آنها بوده است اما اجرا توسط عوامل مجاهدین خلق صورت گرفته است.

- منافقین چه در زمانی که در عراق بوده، در دوران صدام و چه بعد از سرنگونی صدام در اشرف و پس از آن در لیبرتی و حتی امروز که در کشورهای اروپایی پراکنده شدهاند، همواره مورد حمایت آمریکا قرار داشتند. به نظر شما آیا آمریکا همچنان به منافقین امید دارد که بتواند هزینه زا برای جمهوری اسلامی ایران باشند؟

آمریکاییها در مسیر مبارزه و مقابله خود با جمهوری اسلامی ایران از هر ابزاری هر چند کوچک و کمتوان استفاده میکنند، یعنی هیچ ابزاری را از نظر دور نگه نمیدارند. در مقطعی که سازمان مجاهدین خلق به عملیاتهای تروریستی متوصل شد، تا مقطعی که رجوی به همراه بنی صدر از کشور فرار کرده و به فرانسه رفته و آزادانه در فرانسه مشغول رهبری عملیات تروریستی شدهاند، تا سال ۶۱ که اوج عملیاتهای تروریستی آنها بود، بر اساس مصاحبهای که مسعود رجوی با نشریه «المصور» انجام میدهد، صراحتاً بیان میکند که در طول یکسال اول فاز مسلحانه یعنی از ۳۰ خرداد ۶۰ تا تابستان سال ۶۱ حدود بیش از ۶ هزار و ۵۰۰ نفر را در ایران ترور کردند که از این میزان، حدود ۳۰۰ نفر از مسئولین و نیروهای نظامی و امنیتی بوده، اما بقیه، مردم عادی بودند.

فردی که اعلام کرده من در مدت یکسال حدود ۶ هزار و ۵۰۰ نفر از مردم ایران را کشتهام و یا دستور کشتن آنها را دادهام، آزادانه در فرانسه در حال فعالیت بوده و هیچ مانعی برای وی ایجاد نشده است جالب اینجا است که کماکان وی در فرانسه تا سال ۶۵ آزادانه بدون هیچ مشکلی فعالیت میکند. یعنی فردی که اعلام کرده من در مدت یکسال حدود ۶ هزار و ۵۰۰ نفر از مردم ایران را کشتهام و یا دستور کشتن آنها را دادهام، آزادانه در فرانسه در حال فعالیت بوده و هیچ مانعی برای وی ایجاد نشده است. این بدان معنا است که اروپاییها و آمریکاییها نه تنها برایشان اهمیت نداشته که چنین تشکل تروریستی در حال فعالیت است بلکه از او پشتیبانی هم میکردند. بسیاری از مقامات آمریکایی و اروپایی اعم از سناتورها و مقامات وزارت خارجه آمریکایی و اروپایی به اشکال مختلف حمایتهای خود را تا سال ۶۵ از این سازمان و شاخه سیاسی آن که شورای ملی مقاومت بود، ابراز کرده و آن را آلترناتیو دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران بیان کردند. با علم به اینکه این سازمان رسماً اعلام کرده که چه میزان کار تروریستی مرتکب شده است.

از سال ۶۵ سازمان وارد خاک عراق و به عنوان جزئی از ارتش عراق در کنار ارتش صدام مشغول مبارزه با رزمندگان اسلام و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران شد. تا سال ۶۷ که ما پذیرش قطعنامه و عملیات را داشتیم که از سوی منافقین به عنوان فروغ جاویدان نام گذاری شد که در مقابل آن رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد منافقین را از کشور بیرون کرده و ضربه سختی به آنها زدند. در این مقطع هم با علم به اینکه رجوی و نیروهای تحت امر او جزئی از نیروهای تحت امر صدام بودند، هیچ برخوردی با آنها صورت نگرفت بلکه شعبهها و پایگاههای تشکیلات منافقین در آمریکا و اروپا با آزادی تمام فعالیت میکردند. بخش قابل توجهی از نیروهای رجوی که در عملیات فروغ جاویدان وارد خاک ایران شدند، نیروهایی بودند که از اروپا، آمریکا و کانادا وارد عراق شده بودند و تسهیلات لازم از سوی دولتهای اروپایی برای مسافرت سریع آنها به عراق در آن مقطع فراهم شده بود. معلوم بود که قرار است بیایند و به عنوان جزئی از ارتش صدام به ایران حمله کنند.

در سال ۱۹۹۱ وقتی آمریکاییها وارد جنگ با صدام شدند (بعد از اینکه کویت توسط صدام اشغال میشود) در این مقطع با اینکه نیروهای آمریکایی با صدام برخورد خشن میکنند، باز هم کاری به کار نیروهای مجاهدین خلق که در سراسر مرز ایران و عراق پراکنده بودند نداشتند. یعنی نیروهای سازمان در پایگاه حدید در بصره، پایگاه الولی در جلولا و مقر اصلی آنها در پادگان اشرف حضور دارند و با آمریکاییها توافق میکنند که پرچم سفید سازمان را در پایگاههایشان برافراشته کنند و لطمهای نبینند که همین اتفاق هم می افتد.

در طول سال ۱۹۹۱ میلادی تا سال ۲۰۰۳ میلادی با اینکه آمریکاییها، صدام را تروریست دانسته و علیه او تبلیغ میکردند، اما رجوی که جزئی از ارتش صدام بود و صدام از گروههای رجوی به عنوان یگانی از ارتش خود برای سرکوبی کردها استفاده میکرد و به واسطه او عملیات نسل کشی بین کردهای عراق را طراحی کرد که رجوی آن عملیات را مروارید نام گذاشت و چند هزار زن و کودک کرد را قتل عام کرد و به طور رسمی این اقدام اعلام شد، اما نمایندگیهای سازمان در اروپا و آمریکا فعال بود و هیچ کس به آنها سخت نگرفت.

در مقطعی که آلبرایت وزیر خارجه آمریکا شد سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد چون این سازمان پذیرفته بود که قبل از پیروزی انقلاب در سالهای ۵۳ و ۵۴ چند نفر آمریکایی را در ایران ترور کرده است. بنابراین ترویست خواندن سازمان مجاهدین به خاطر کشتار مردم کرد نبود بلکه به خاطر ترور چند آمریکایی توسط بخشی از سازمان که در آن زمان فعالیت میکرد، بود.

این مسئله نشاندهنده نگاه آمریکاییها به مجاهدین است. به نظر آنها اینکه سازمان مجاهدین بیش از ۱۲ هزار نفر از مردم ایران را ترور کرده، برای آنها مهم نبود. اینکه چندین هزار نفر از مردم عراق و کردها را کشتار جمعی کرده، مهم نبود، اما به دلیل کشتن ۵ آمریکایی، این سازمان وارد لیست تروریستی شد، اما علی رغم این همکاریهای آمریکاییها با سازمان مجاهدین برقرار است چه در دوران قبل از سقوط صدام و چه در سالهای بعد از آن. جالب اینجاست که بعد از سقوط صدام، آمریکاییها فقط اسلحه را از سازمان مجاهدین خلق گرفتند، اما در خود اردوگاه اشرف مستقر شده و با هم همکاریهای گستردهای انجام میدهند. اجازه میدهند که سازمان همچنان باقی مانده و فعالیت داشته باشد. از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که آمریکاییها عراق را ترک کردند، آمریکاییها در بخشی از اردوگاه اشرف حضور داشته و حتی گاهی اوقات غذای نیروهای آمریکایی در اشرف هم توسط نیروهای مجاهدین خلق تدارک دیده میشد.

حتی آمریکاییها کمک میکردند که سازمان جلوی فرار نیروهای خود را از اشرف بگیرد. از آن مهمتر اینکه بسیاری از چهرههای وابسته و شاخص سازمان در آمریکا اجازه فعالیت تبلیغاتی، برگزاری نشست، همایش، کنفرانس، میتینگ، کنسرت موسیقی، نشست مطبوعاتی و هر فعالیت تبلیغی و سیاسی ممکن را داشتند.

وقتی در سال ۱۳۷۶ رئیس جمهور وقت کشورمان به فرانسه سفر کرد، سازمان منافقین در فرانسه علیه جمهوری اسلامی ایران تظاهرات راه انداخت.

در مسابقات جام جهانی فوتبال وقتی ایران و آمریکا بازی داشتند، منافقین با آزادی عمل تمام و بر خلاف قواعد فیفا وارد استادیوم فوتبال شده و به جای تشویق تیمهای مورد علاقه خود، شعارهای سازمانی و فریاد «ایران، رجوی- رجوی، ایران» سر میدادند.

از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که آمریکاییها عراق را ترک کردند، آمریکاییها در بخشی از اردوگاه اشرف حضور داشته و حتی گاهی اوقات غذای نیروهای آمریکایی در اشرف هم توسط نیروهای مجاهدین خلق تدارک دیده میشد. در طول دو دهه گذشته هر زمان که یکی از مقامات و مسئولان ایرانی در سازمان ملل سخنرانی و جلسهای داشته است، عوامل مجاهدین خلق بدون هیچ مانعی در نیویورک و روبروی سازمان ملل تظاهرات علیه جمهوری اسلامی ایران داشتند و هیچ برخوردی هم از سوی پلیس آمریکا نسبت به آن صورت نمیگرفت، حتی وقتی که آمریکاییها سازمان را در لیست سازمانهای تروریستی قرار دادند، در همان مقطع هم مجاهدین خلق اجازه داشتند که وقتی مقامات ایرانی به سازمان ملل سفر میکردند، علیه جمهوری اسلامی ایران تظاهرات و کارهای تبلیغاتی انجام دهند. حتی چهرههای شاخص سازمان مانند علیرضا جعفرزاده و ساناز صمصامی، آمریکا را صحنه مانور خود و جمع آوری امضاء و برگزاری نشست با نمایندگان کنگره و سیاستمداران سابق آمریکا میدانستند و مرتب این نشستها برگزار میشد تا چهرههای آمریکایی به اشکال مختلف حمایتهای خود را از سازمان مجاهدین خلق اعلام کنند. حتی بعد از اینکه مشخص شد این سازمان به عنوان جزئی از ارتش صدام بوده است.

بنابراین باید فهمید که آمریکاییها اگرچه میدانند که سازمان مجاهدین خلق قدرت براندازی نظام را ندارد، اما تلاش میکنند از امکانات این سازمان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند.

در پرونده هستهای، همکاری سازمان مجاهدین خلق با سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل باعث شد که یک مسئله عادی و داخلی به نام فعالیتهای قانونی هستهای ایران به یک بحران بین المللی تبدیل شود، یعنی خبرچینی و جاسوسی عوامل منافقین با همکاری و هدایت اسرائیل و آمریکا فضا را به جایی رساند که یک فعالیت قانونی داخلی به یک بحران بین المللی تبدیل شود و از همین جا مسئله هستهای ما بحرانی شد.

آمریکاییها میدانند که استفاده از عوامل مجاهدین خلق میتوانست چنین فضایی را فراهم کند. از این رو، از آنها تا جای امکان استفاده میکنند.

حتی بعد از فروپاشی قرارگاه اشرف، آمریکاییها آن تعداد از نیروهای سازمان مجاهدین خلق را که احساس میکردند به درد بخور بوده و دارای توانایی تحلیل هستند، جذب سیستمهای جاسوسی خود کردند تا بتوانند از این افراد به عنوان کسانی که ایرانی هستند برای جمع آوری و تحلیل اطلاعات مربوط به ایران استفاده کنند.

یک استفاده جدی که غرب و آمریکا از اعضای سازمان مجاهدین خلق میکنند، این است که به تعدادی از نیروهای فعال سازمان پناهندگی و اقامت در اروپا و آمریکا را دادهاند، به شرط اینکه در قالب NGO ها و گروههای کوچک طرفدار حقوق بشر، زنان، اقلیتها و همجنسبازان فعالیتهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران داشته باشند.

احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در چند دورهای که گزارشهایی مغرضانه و سیاه در خصوص حقوق بشر در ایران تنظیم کرده است، برای تهیه این گزارشات، اعضای منافقین را به عنوان منبع اصلی خود به کار گرفته است. اینکه چرا آمریکاییها همچنان از این گروه پشتیبانی میکنند، به خاطر این است که اعضای این گروه و چهرههای شاخص آن حاضرند برای بقای خود هر فعالیتی را علیه وطنشان انجام داده و در این مسیر از همکاری با صدام و آمریکا و هیچ کس دیگری مضایقه نکردند. این ویژگی باعث شده آمریکاییها مجاهدین خلق را نیروهای جذابی تشخیص دهند و هر استفادهای که بشود از آنها بردهاند.

به هرحال گروهک منافقین مورد حمایت آمریکاست و این وجه مشترک بین منافقین و گروهها و چهرههایی است که به انواع مختلف از جمهوری اسلامی ایران جاسوسی میکنند و قصد ضربه به آنرا دارند. آیا ارتباط منطقی بین این گروهها و تشکیلاتهای ضد نظام وجود دارد؟

اگر به گروهکهای تروریستی که سازمان منافقین با آنها ارتباط داشته است نگاهی گذرا داشته باشیم میتوانیم بفهمیم که اینها با هم در هم تنیدگی منطقی دارند. گروهک القاعده که در جنوب شرق کشور در حال انجام عملیات تروریستی و سر بریدن است گروهی است که رسماً پیوند خود را با مجاهدین خلق اعلام کردهاند و مجاهدین خلق هم در نشریات خود از این گروه تروریستی رسماً اعلام حمایت کردهاند. حتی نیروهای سازمان مجاهدین خلق مسئولیت آموزش دادن به  عوامل «ریگی» را داشتهاند تا بتوانند بمب گذاریها را با دقت بیشتری انجام دهند. بنابراین بین گروه ریگی که هیچ ایرانی وجود ندارد که او را نشناسد و نسبت به عملکرد فاجعه بار وی آگاهی نداشته باشد، با سازمان مجاهدین خلق همکاری جدی وجود دارد.

نمونه دیگر همکاری بین گروهک منافقین با کسانی که شعارهای تجزیه طلبانه سر میدهند، است؛ مثلاً در کردستان که این همکاریها از سال ۵۸ در مقطع فاز سیاسی سازمان شروع شد و از سال ۶۰ به بعد همکاریهای نظامی شد و تا امروز هم همچنان با هم کار میکنند.

در سال ۸۸ سازمان مجاهدین خلق رسماً اعلام کرد که چندین گروه ترور به تهران فرستاده و عواملی که توانسته در ایران جذب کند را بسیج کرده است تا بتواند از به فضای به هم ریختهای که بعد از انتخابات در کشور شاهد بودیم، استفاده کرده و کشور را با بمب گذاری و شلیک و ایجاد تشنج ملتهب کند که تعدادی از این عوامل دستگیر شده و رسماً اعتراف کرد.

آمریکاییها اگرچه میدانند که سازمان مجاهدین خلق قدرت براندازی نظام را ندارد، اما تلاش میکنند از امکانات این سازمان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند، در همان مقطع تلویزیون سازمان یعنی «سیمای آزادی» و دیگر رسانههای سازمان مجاهدین هواداران خود را تشویق میکردند که در تهران و دیگر شهرهای کشور اتوبوس آتش زده و به سمت نیروهای امنیتی یا مذهبی شلیک کنند.

در حقیقت سازمان مجاهدین به اشکال مختلف از هواداران خود چه در دنیا و چه در ایران میخواهد که هر اطلاعاتی درباره جمهوری اسلامی دارند به سازمان رسانده تا عوامل سازمان بتوانند این اطلاعات را به سرویسهای امنیتی آمریکا، اسرائیل و اروپا برساند.

اهمیتی ندارد که این اطلاعات تا چه اندازه دقیق و صحیح است بلکه مساله مهم این است که سازمان از نیروهای خود میخواهد که این اطلاعات را ارائه دهند.

یکی دیگر از اقدامات جدی که سازمان مجاهدین خلق از مقطع جنگ تحمیلی تا به امروز در حال انجام آن است تخلیه تلفنی است و نیز استفاده از فضای مجازی و اینترنت برای جاسوسی به بهانه کار پژوهشی و تحقیقاتی. در حقیقت سایتهایی را طراحی میکنند و در آن از دانشجویان و افراد اهل تحقیق و جستجو میخواهند که با پر کردن پرسشنامههایی در این سایتها همکاریهای پژوهشی کرده و در مقابل وعده سفر به اروپا میدهند. در چنین فضایی کسانی که گرفتار دام این سایتهای جعلی میشوند بدون اینکه بدانند وارد فضای جاسوسی و انتقال اطلاعات شدهاند.

از این نمونهها فراوان داریم و چون اروپا، آمریکا و اسرائیل ماهیت خانئانه سازمان منافقین را به خوبی شناختهاند، تلاش میکنند تا جایی که ممکن است از این امکانات استفاده ببرند.

- اشاره خوب و درستی به پیوند بین گروهک مجاهدین خلق و گروهکهای تروریستی کردید، به اعتقاد شما چه پیوندی بین منافقین و داعش وجود دارد. مدلهای رفتاری و انحرافی این گروهها تا چه اندازه به هم نزدیک است.

شاید بین گروههای تکفیری و سلفی و گروه مجاهدین خلق یک شباهت مشخص وجود داشته باشد و آن اینکه هر دو این گروهها به نام مفاهیم مقدس مثل دین، آزادی و عدالت افرادی را که حداقل اطلاعات را دارند به خود جذب کردند در حقیقت عمده کسانی که جذب این گروهها میشوند کسانی هستند که در سنین نوجوانی و جوانی بوده و شور و شوق دارند. اینها را شست و شوی مغزی داده و تحت فشار وادار میکنند که مرتکب جنایت شوند.

مجاهدین خلق جوانان ۱۶ تا ۱۷ ساله را شست و شوی مغزی میداد که برای شرکت در عملیاتهای انتحاری داوطلب شوند و یا به مینی بوسی که حامل کودکان مهدکودکی هستند حمله کرده و آن را به آتش بکشند یا  مادری را در مقابل دیدگان فرزندانش کشتند و یا فرزندی را در آغوش مادرش کشتند و از این کار هم ابایی نداشتند.

در عملیات هایی که سازمان به آنها اصطلاحا مهندسی می گفت در تهران افرادی را ربوده و زیر شکنجه آنها را به شهادت می رساندند و بعدها با این عنوان که می خواهیم مایه عبرت مردم شود که دست از همکاری با جمهوری اسلامی بردارند در جاهای مختلف دفن کرده و حتی زنده به گور می کردند. اینکه چنین فعالیت هایی از سوی سازمان مجاهدین خلق اتفاق می افتد و آن تبدیل افراد پرشور اما ناآگاه به انسان هایی که ماهیت انسانی آنها از بین رفته و به ربات آدمکش تبدیل شدند نقطه مشترک بین گروهک مجاهدین خلق و گروه های سلفی و تکفیری است.

البته همکاری هایی بین اعضای این گروه چه در عراق و چه در سوریه با سلفی ها و تکفیری ها صورت گرفته که هم گروه های مجاهدین خلق اعلام استقبال از این همکاری ها کرده و هم گروه های سلفی تکفیری اعلام کرده اند که حاضرند این همکاری ها را داشته باشند. همکاری هایی که بین اعضای سازمان با این تروریست ها در عراق یا سوریه صورت گرفته است.

- علی رغم همه جنایاتی که منافقین در حق ملت ایران داشته اند اما با این وجود در جریان مذاکرات متعددی که بین جمهوری اسلامی ایران و دولت های غربی و امریکایی صورت گرفته هیچ گاه درباره استرداد منافقین به جمهوری اسلامی ایران مذاکره نشده است. چرا؟

حداقل کاری را که باید انجام دهیم که در حقیقت حق مشروع خانواده های قربانی عملیات های وحشیانه مجاهدین خلق است، این است که مطالبه کرده و نظام جمهوری اسلامی ایران به نمایندگی از آنها علیه عوامل این جنایات در دادگاه ها و محاکم اروپایی بر اساس قوانین موجود بین المللی طرح شکایت کند. بخشی از قوانینی که در کشورهای اروپایی است حتی قوانین داخلی مثل قوانین ضد تروریسم و یا بخشی از قوانین بین المللی این امکان را دارد هم دستگاه قضایی و هم دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی ایران باید این فضا را مهیا کنند، کاری که در گذشته باید صورت می گرفت اما هنوز هم اتفاق نیفتاده است.

احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در چند دوره ای که گزارش هایی مغرضانه و سیاه در خصوص حقوق بشر در ایران تنظیم کرده است، برای تهیه این گزارشات، اعضای منافقین را به عنوان منبع اصلی خود به کار گرفته است حداقل اگر این افراد به جمهوری اسلامی ایران استرداد داده نمی شوند بر اساس قوانین داخلی کشورهای اروپایی به دادگاه احضار شوند چون این اقدام حداقل تاثیری که دارد این است که بخشی از ماهیت این سازمان و حامیان آن مشخص خواهد شد.

در مواردی هم چنین اتفاقاتی صورت گرفته است وقتی این سازمان فعالیت های گسترده ای در آلمان داشت و توانسته بود این موافقت را از دولت آلمان بگیرد که اگر کسی به مجاهدین خلق کمک کند به همان میزان معافیت مالیاتی شامل حالش خواهد شد و این کمک ها صرف پشتیبانی از رجوی و گروهک او می شد. وقتی یک فعالیت قضایی صورت گرفت و مشخص شد که این پول ها از سوی مجاهدین خلق به اسلحه تبدیل می شود تا مورد استفاده تروریستی قرار گیرد محاکم آلمان رای بر بسته شدن دست سازمان دادند.

این حق خانواده های ایرانی و نظام جمهوری اسلامی ایران است که از چنین افراد سنگدل، وحشی و تروریست شکایت کرده و هم درخواست استرداد آنها را داشته باشد و هم حداقل اینکه این میزان آزادی برای آنها در اروپا در نظر گرفته نشود.

- آیا تا به امروز طی سی و چند سال گذشته سابقه ای از مبادله چهره های فعال سازمان مجاهدین خلق وجود داشته که پلیس بین الملل به مساله ورود کرده و دستگیری انجام دهد و پس از آن عضو دستگیر شده را به جمهوری اسلامی ایران برگرداند؟

فهیمه اروانی در مقطعی از فعالیت سازمان شخص اول مجاهدین خلق بود به خصوص در مقطعی که سازمان عملیات کشتار کردها را انجام می داد، اروانی مسئولیت اول سازمان مجاهدین خلق را داشت. طی چندین سالی که وی مسئولیت شخص اول سازمان را داشته کشتارها زیادی از سوی سازمان صورت گرفته است. بنابراین اگر حتی از جانب جمهوری اسلامی ایران نسبت به بازداشت وی پیگیری صورت نگیرد؛ در خصوص وی اگر اطلاع رسانی شود بدون شک کردهای عراق و خانواده چندین هزار نفری که کشته شدند از وی شاکی هستند اما اینکه در قالب همکاری های بین الملل این افراد را بازگرداند چیزی است که سال ها قبل یکی از نیروهای شاخص سازمان در سوریه توسط نیروهای امنیتی سوری دستگیر شد. اما اینکه کشورهای اروپایی از طریق اینترپل اقدامی انجام دهند چیزی است که تا به امروز چنین اتفاقی رخ نداده است.

در حقیقت یکی از اعتراض های ما این است که اروپایی ها نیروهای تروریستی را بر اساس قانون دستگیر و بازداشت نکرده و حتی در بسیاری از موارد از آنها حمایت و پشتیبانی علنی کرده اند.

منبع: مهر

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار