ناشنیده‌های جنگ تحمیلی از زبان سپیدجامگان دفاع مقدس

«سرو سپید» شامل خاطرات شفاهی «سیدفتاح درستکار» از بهیاران دفاع مقدس است؛ که به بیان خاطره‌های دوران انقلاب و دفاع مقدس و دوران اسارت این ایثارگر می‌پردازد.
کد خبر: ۹۲۶۴۵
تاریخ انتشار: ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۳ - 24July 2016

ناشنیده‌های جنگ تحمیلی از زبان سپیدجامگان دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، بخش مهمی از تاریخ دفاع مقدس نه در دل رزمندگان و فرماندهان، که در خاطرات کادر پزشکی، پرستاران و بهیارانی است که با همه رزمندگان با هر درجه و رتبهای از فرمانده لشکر گرفته تا بیسیمچی و سرباز برخورد داشته آنها را عمل و جراحاتشان را درمان نمودهاند و شاهد بهبودی یا شهادتشان بودهاند و چه بسا آخرین افرادی بودند که قبل از شهادت رزمندگان شنونده و نویسنده وصیتنامههایشان بودند.

از این منظر پرداختن به این خاطرات و ثبت و نوشتن و انتشار این خاطرات نقش مهمی در انتقال تاریخ دفاع مقدس دارد. به همین منظور «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس» کتاب «سرو سپید» را منتشر کرده است.

«سرو سپید» عنوان کتابی است که به موضوع امدادگران و بهیاران در جنگ تحمیلی میپردازد. این کتاب در 312 صفحه اختصاص به خاطرات «سیدفتاح درستکار» از امدادگران دفاع مقدس است که در سن 17 سالگی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در میآید و با آغاز «عملیات ثامن الائمه» در بهداری به عنوان پزشکیار مشغول به خدمت می شود.

قسمتی از متن کتاب

«یک ماه بود که داشتیم آموزش میدیدیم. در بخش ارتوپدی بودم که از عملیات ثامن الائمه مجروح آوردند. مجروحی بود که حالش خیلی بد بود. او را سریع از هواپیما پیاده کردند و مستقیم به اتاق عمل بردند. بعد از اینکه از اتاق عمل بیرون آمد به ما ماموریت دادند که تا به هوش آمدن او بالای سرش باشیم.

48 ساعت میشد که مواظبش بودیم ولی هنوز به هوش نیامده بود. بالاخره چشمانش را باز کرد و ما خیلی خوشحال شدیم. از نیروهای پذیرش سپاه تهران بود و از انجا اعزام شده بود. از ما خواست که به خانوادهاش خبر بدهیم. ما هم با خانوادهاش تماس گرفتیم و خبر مجروحیتش را گرفتیم. آن شب در کنارش بودم از من آب خواست، بخاطر مجروحیتش آب ندادم، گفت من مطمئن هستم که شهید میشوم. ضجه میکرد و آب میخواست و من به حکم وظیفه امتناع میکردم.

فردای آن روز پدرش آمد مردی مهربان و نورانی بود. شب یک نفر دریگر کشیک بود که من خبر داد مجروح حالش بد است پدرش هم بالای سرش بود. تلاش پزشکها موثر نشد و شهید شد. یک لحظه متوجه شدم پدرش آنجا نیست. سراغش را گرفتم و در نمازخانه پیدایش کردم. بعد از نماز دستهایش را بالا برده بود و شکر میکرد. من از پدر شهید حلالیت خواستم. با آرامش گفت شهید میداند که شما به وظیفهتان عمل کردهاید»

«سروسپید» در 19 فصل به انضمام عکسها نقشهها و فهرست منابع در 312 صفحه به کوشش «سیدسعید اطهرینیاری» به رشته تحریر در آمده و در 2000 نسخه توسط مرکز ملی اسناد بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس منتشر شده است.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار