سالروز شهادت شهید صادق عطایی؛

شهادت با رنگ شجاعت/ رزمنده ای که عراقی ها را کلافه کرده بود

یکی از قله های حضور شهید عطایی در دوران دفاع مقدس، در بحث خط پدافندی فاو بود. در طی مدتی که در این عملیات حضور داشتیم، عراق تلاش می کرد که فاو را بدست گیرد. شهید عطایی که مسئول گروهان ادوات در خط بود، به حدی در خاکریزهای عراقی آتش ریخت که عراقی ها کلافه شده بودند.
کد خبر: ۹۵۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۲ - ۰۷:۱۸ - 09July 2013

شهادت با رنگ شجاعت/ رزمنده ای که عراقی ها را کلافه کرده بود

علی اصغر کوثری همرزم شهید صادق عطایی در گفت و گوی اختصاصی خود با خبرگزاری دفاع مقدس از همرزم شهیدش، فرمانده گردان ادوات می گوید: زمان آشنایی من و صادق (منوچهر) به سال 1354 بر می گردد. آن زمان ما در یک محله زندگی می کردیم. اما داستان رفاقت ما از سال 60 شروع شد. زمانی که من و شهید عطایی در مسجد محل شروع به فعالیت کردیم.

سال 61 بود که وارد حوزه دفاع مقدس شدیم. من به عنوان یک بسیجی قدم بر خاک جبهه نهادم و صادق به عنوان پاسدار وارد عرصه نبرد شد.

یادم می آید مادر صادق تلاش می کردند که ایشان ازدواج کند. اما صادق می گفت: مادر، من پاسدار هستم و نمی توانم بیایم. به خاطر همین موضوع، حتی مادر شهید عطایی برای کسب مرخصی فرزندشان به ملاقات مسئول جنگ رفتند.

کوثری در خصوص حضور در عملیات کربلای 1 گفت: در عملیات کربلای 1 در مهران ستون کشی نظامی داشتیم. در منطقه قلاویزان، در حین آغاز عملیات در تیررس دشمن قرار گرفتیم. آتش سنگینی از طرف نیروهای عراقی بر ما باریدن گرفت. من و شهید عطایی که فرمانده ادوات بود، در انتهای ستون، در بیرون کانال ماندیم.

باید گفت، اکثر بچه هایی که در انتهای ستون بودند یا زخمی شدند و یا به شهادت رسیدند. در همین حین، شهید عطایی عکس شهید امیر چمنی را از جیبش بیرون آورد و به من نشان داد، گفت: من تا به امروز از امیر فرصت ماندن گرفته ام. اگر به شهادت نرسم، وقتی به خانه بروم، مادرم اجازه برگشت به من نمی دهد. امروز یا باید شهید شوم، یا باید از امیر جدا شوم و اینجا بمانم.

 وی ادامه داد: یکی از قله های حضور شهید عطایی در دوران دفاع مقدس، در بحث خط پدافندی فاو بود. در بحرانی ترین مقطع دفاع از فاو، گردان ما در خط بود. در طی مدتی که در این عملیات حضور داشتیم، عراق تلاش می کرد که فاو را بدست گیرد. شهید عطایی که مسئول گروهان ادوات در خط بود، به حدی در خاکریزهای عراقی آتش ریخت که عراقی ها کلافه شده بودند. حضورش را در این مدت وقف تثبیت ما در خط کرد. حتی تا جایی که، در سنگرهای عراقی می گشت و خمپاره جمع می کرد تا ما مشکل ادوات نداشته باشیم.

وی همچنین از شجاعت شهید عطایی یادی کرد و گفت: کسانی که جبهه و دوران جنگ را لمس نکرده اند گمان می کنند که همهی بچه ها دائماً در حال نماز و عبادت و ... بودند. بله، اهل دعا و معنویت بودند، ولی نه به صورت تظاهری. شهید عطایی هم یکی از این بچه های جنگ بود که اصلاً اهل تظاهر نبود.

من یادم است، غروب هایی که در پادگان دو کوهه بودیم، بچه ها دور هم جمع می شدند و شروع به خواندن زیارت عاشورا می کردند. اما در این بین شهید عطایی، تنها به گوشه ای می رفت. حتی مسافتی را طی می کرد و از منطقه دور می شد. به خاطر دارم، یک بار من و شهید چمنی به دنبال شهید عطایی رفتیم. وقتی متوجه حضور ما شد، برخاست و به سمت ما آمد. این نوع انسان ها اهل تظاهر نبودند، به همین دلیل به کارشان ایمان داشتند. شاید همین سبب شجاعت آنها می شد. شاید هیچ کس درک نکند که شهید عطایی در منطقه فاو روی سنگر می ایستاد تا با 3 آر پی جی شلیک کند.

وی قله فداکاری شهید عطایی را در قلاویزان عنوان کرد و گفت: شب شهادتش با او خدا حافظی کردم. فردای آن روز، ساعت 4 یا 5 بعد از ظهر شهید عطایی به خط رفته و در منطقه استقرار پیدا کرده بود.

اسلحه ای به نام آر پی جی 11 که تا آن زمان در دسترس ما نبود، جزء غنایم جنگی بدست آمده بود. شهید در فاصله 12تا17 تیر در اردوگاهی به نام عشق حسین  در مهران، با این اسلحه به تمرین پرداخت. چرا که هیچ کدام از ما، اصلاً با این اسلحه آشنایی نداشتیم. زمانی که به منطقه قلاویزان رفتیم، روی یک از سنگرها مستقر شد و توانست سنگر دوشکای عراقی را منهدم کند. در واقع با گفتن این موضوع، به دنبال این هستم که بگویم، یک نیرویی که نه آموزشی دیده بود ونه سلاح، سلاح سازمانی بود، اما به قدری مساله برای این شهید اهمیت داشت که همه وجودش را درطی این 4-5 روز برای یادگیری این اسلحه گذاشت. شهید صادق عطایی، این چنین بود.

لازم به ذکر است، شهید صادق عطایی در سال 1344 در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. در دوران نوجوانی بسیار صبور و متین بود و هرگز در رفتار با پدر و مادر از محدوده ادب و احترام خارج نمی شد. از همان نوجوانی برای نزدیکی به خدا نماز را در اول وقت می خواند، هیچ وقت پیوند خود را با خدای خویش نگسست و هیچ امر بیهوده ای توجه او را جلب نکرد و همیشه از فکر و گفتار و کردار بیهوده پرهیز می کرد. در اکثر جلسات دینی شرکت می کرد و به دعا و مجالس مذهبی اهمیت زیادی می داد و نظرش این بود که این جلسات انسان را از نظر معنوی تقویت می کند و برای یافتن صراط مستقیم مددرسان می باشد.

شهید صادق عطایی با همان شجاعت همیشگی در روز 17 تیر سال 65 در عملیات کربلای 1، آسمان را از آن خود کرد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۲
علی اصغر کوثری
|
-
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۱۰
0
0
با سلام و عرض خسته نباشید به شما عزیزان که در عصر حاضر پاسدار ارزشهای متعالی فرهنگ جهاد وشهادت هستید، عزیزان برای کامل نمودن زحماتتان رعایت دو نکته ضروری است:
1- قبل از درج مطالب در سایت بهتر است افراد مصاحبه شوند از طریق پست الکترونیکی مطالب را رویت و تایید کنند.
2- در خصوص مطالبی که درج می فرمایید گاها" تصاویر زیبا و مستند مرتبط در اختیار رزمندگان قرار دارد که غناء و اثر گذاری آن را چندین برابر می کند، مثلا" عکسی از شهید عطایی در اختیار دارم که به همراه 5نفر دیگر شهدای لشگر10سیدالشداء(ع) در آن وجود دارد و تنها جامانده از زنده های واقعی که شهداء هستند در اصل راوی این مطلب می باشد.
مهدی عطایی
|
-
|
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۶
0
0
با سلام من برادر شهید منوچهر صادق عطایی هستم و این عکسی که از شهید گذاشتید اشتباه میباشد و مربوط به شهید نیست
نظر شما
پربیننده ها