یادداشت/ به مناسبت سالروز کودتای 28 مرداد 1332؛

لکه ننگ دخالت از پیشانی آمریکا پاک نخواهد شد

کودتای 28مرداد باید صورت می گرفت تا به جای امثال دکتر فاطمی، جمشید آموزگارها وارد هیئت دولت شوند که تنها دغدغه‌شان واردات ویسکی از اسکاتلند و آمریکا باشد و یا به نقل مادر شاه در کتاب خاطراتش عباس پشگل‌ها (قره داغی) در رأس ارتش قرار گیرند یا خسرو دادها با بی ناموسی هرچه تمامتر از سرلشکری به سپهبدی ارتقاء درجه یابند.
کد خبر: ۹۶۶۲۰
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۷ - 19August 2016

لکه ننگ دخالت از پیشانی آمریکا پاک نخواهد شد

به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع پرس، در آستانه فرا رسیدن شصت و سومین سال از  کودتای ننگین 28 مرداد 1332 هجری خورشیدی میباشیم. روزی که ناجوانمردانه، دموکراسی نیم بند ولی تقریبأ کارآمد که حاصل رنج و خوندل خوردنها در مبارزات مشروطه به همت بزرگانی چون ستارخان، باقرخان، میرزا کوچک خان، شیخ فضل الله نوری، آیت الله نائینی، آیت الله طباطبایی، آیت الله مدرس، سردار اسعد بختیاری، ملک الشعرای بهار، دکتر مصدق و... بود، توسط دیکتاتوری چندشآور پهلوی و به دستور شخص محمد رضا البته با حمایتهای همه جانبه دولتهای استعمار گر انگلستان، آمریکا و مزدوران و عوامل داخلی و کمکهای مالی یهودیان صهیونیست، به طرز فجیعی سلاخی گردید.

نوشتن یادداشت درباره کودتای ناجوانمردانه 28 مرداد سخت و در عین حال ملالت بار است.چرا که یک دولت قانونی و بر خواسته از رای و اراده اکثریت مردم ایران زمین از جانب دو نظامهای حکومتی مدعی رعایت حقوق بشر به واسطه رژیم اداری – اجرایی برگرفته از دموکراسی مدرن به معنای حکومت مردم بر مردم، ساقط میگردد تا دیکتاتوری زبون، سفاک و خونریز که کوچکترین اعتقادی به آزادی اندیشه و باور در هر زمینهای چه مذهبی و چه سیاسی ندارد، به جای آن دولت قانونی قدرت را در دست گیرد.

برای دولت ایالات متحده آمریکا و انگلستان تا ابد این لکه ننگ که بر پیشانیشان چون خورشید تابان درخشان است، پاک نخواهد شد که ملتی را فقط به خاطر اینکه میخواست روی پای خود بایستد و ثروتها و منابع خدادادی خویش را ملی به حساب آورد مجازات نماید با حمایت از دیکتاتوری بیرحم فقط به خاطر اینکه حاضر بود به شرط داشتن قدرت، نوکری آنها را به بهترین وجه ممکن نماید.

و امروز هم وقتی دولت آمریکا و انگلستان از حقوق بشر صحبت میکنند بوی تهوع از حرفهایشان آنچنان بلند می شود که تحملش برای انسان به شدت سخت میگردد در حالی که رژیمهای فاسدی همچون سعودی و صهیونیستی را متحد خویش به حساب می آورند.

هر چند که پیکر نیمه جان مشروطه از اعدام شیخ فضل الله، به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی و تیرباران های دسته جمعی در باغ شاه در ماجرای استبداد صغیر محمد علی شاه تا طرح ایده جمهوری رضاخانی که نهایتأ منجر به تشکیل سلطنت ظالمانه پهلوی گردید، (به قول خودش به زور دگنک) زخمهای بیشمار و عمیقی برداشته بود اما در 28 مرداد سال 1332، ضربه نهایی به جهت اِعمال حاکمیت دیکتاتور معابانه توسط پهلوی دوم وارد شد و حداقل تا 22 بهمن سال 1357 که پایانی بود بر نظام طاغوتی 2500 ساله شاهنشاهی، رویای زیبا و شیرین حکومت مردم بر مردم نیز بر باد رفت.

به زیر کشیده شدن مجسمه رضا خان، پدر محمدرضا شاه، در میدان سپاه 27 مرداد 1332

البته اگر دکتر محمد مصدق به توصیه دلسوزانش و حتی تذکرهای پی در پی علمای قم، تهران و نجف گوش کرده بود و برای در امان ماندن از خشم استالین به تودهایها نزدیک نمیشد و از آیت الله کاشانی و مردم مسلمان و مومن ایران زمین فاصله نمیگرفت و من بابِ خلاصی از چاله وینستون چرچیل در ماجرای ملی شدن صنعت نفت به یانکیها پناه نمیبرد تا در چاه بیسر و ته دوایت آیزنهاور و استعمار نو ظهور ایالات متحده آمریکا بیافتد، به قول امام روح الله (ره) نه کرمیت روزولت، نه شاپور ریپورتر، نه زاهدی، نه اراذل و اوباش دور و بر شعبان جعفری (بی مخ) نه اشرف پهلوی، نه سفیر وقت انگلستان در تهران و نه هیچ قدرت دیگری در عالم کوچکترین غلطی نمیتوانستند بکنند. چرا که پروردگار یکتا در کتاب محکم خویش با صلابت میفرماید «فلیتوکل علی الله فهو حسبه» و چون اینگونه شد پس: «انتنصر الله ینصرکم».

و مگر بعد از انقلاب تاریخی ملت ایران بر علیه رژیم فاسد شاهنشاهی، کودتای نوژه را طرحریزی نکردند؟، فتنه بنی صدر و فتنه منافقان را بوجود نیاوردند؟، جنگ ناجوانمردانه را از سوی دشمن بعثی تحمیل نکردند؟، فتنه کوی دانشگاه و فتنه جنبش سبز را رقم نزدند؟ و نه فقط اینها که سالیان سال محاصره اقتصادی و تحریم و تهدیدهای گسترده سیاسی را به وجود آورده و ادامه میدهند ولی جهانیان به خوبی واقفند با همه مزاحمتهایی که برای جمهوری اسلامی ایران به لطف دهها هزار ساعت برنامهریزی و میلیونها دلار بریز و بپاش از ناحیه استکبار جهانی ایجاد شده، در عمل هیچ غلطی نتوانستند بکنند.

اما چرا کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332 اتفاق افتاد؟ماجرای مربوط به اشغال ایران توسط قوای متفقین به خصوص نواحی آذربایجان که در زیر چکمههای سربازان اتحاد جماهیر شوروی سابق لگد مال شده بود، توافق نامه میان قوام السلطنه با استالین، قرارداد معروف به گس – گلشائیان، ساقط شدن دولت ساعد ترور رزم آرا، قحطی گسترده در کشور، و... به حدی تکرار گشته که نیازی به بازتعریف مجدد نیست.

تجمع مزدوران شاه در خیابانها با همراه داشتن تصاویر شاه و شعارهای ضدمصدق28 مرداد1332

و همچنین بر کسی هم پوشیده نیست که اصلی ترین دلیل برای رخ دادن کودتای ننگین 28 مرداد مسأله ملی شدن صنعت نفت بود که در حکم سیلی دردناک از جانب دولت و ملت ایران به گوش روباه پیر به حساب میآمد و تاوانش نیز باید با عوامل بیشماری مانند شاپور ریپورتر، سفیر وقت انگلستان در ایران، ماموران ciaو اینتلینجنس سرویس، تودهایها و kgb، سرلشکر زاهدی، اسدالله رشیدیان، سرهنگ اخوی، سرهنگ نصیری، عیسی سپهبدی، علی زهری، حسین خطیبی، باتمانقلیچ، بهبودی، فرزانگان، جرج کندی یانگ صهیونیست و... پرداخت میشد.

ولی نکته طلایی نقش رجال بیبصیرتی است که در حوادث منجر به فتنه به جای آنکه صمیمانه یار باشند وقیحانه بار می گردند.

خیلی از بزرگترهای ما مناظرههای آتشین دکتر عبدالکریم سروش با کیانوری را در تلویزیون جمهوری اسلامی دیده و هنوز به خاطر دارند! به راستی الأن سروش کجاست؟ او که دیروز در تهران برای کوبیدن آرمانهای پوشالی کمونیسم دلایل عقلانی بیبدیل ارائه میکرد امروز در واشنگتن و اوتادا حرفهایی در ضدیت با اسلام برزبان جاری میسازد که صد رحمت به مارکسیسم! و امثال گنجی، کدیور، الهه کولایی، عطاءالله مهاجرانی، سازگارا و ....

آری باید به عملکرد گذشته مصادیق امروزی در حوادثی مانند اشغال دیروز لانه جاسوسی آمریکا با آرمانهای انقلابی گرایانه و عذرخواهی امروزشان بر مبنای ادله لیبرالیستی پرداخته شود تا پی به نقش افرادی مانند دکتر مظفربقایی کرمانی برد که لحظه به لحظه در جریان ملی شدن صنعت نفت با دکتر مصدق همراه و در کنار او بود.

فرزند میرزا شهاب که به گفته شمس قنات آبادی در کتاب خاطراتش در تمامی مراسمهای عزا و عروسی دست از سر دولت انگلستان با تکه کلام بوزینگان دریایی بر نمیداشت و همواره سخنان خود را در حزب زحمتکشان با نقل آیه شریفه «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرأ عظیمأ» آغاز میکرد که البته توانست با چنین رفتارهای عوام فریبانه هم روابط خوبی را با آیت الله کاشانی برقرار سازد، در راستای به ثمر رسیدن یک طرح فوق سری به نام شبکه بدامن که از جانب دو سازمان جاسوسی سیا و ام آی 6 در راستای تسویه عوامل اطلاعاتی شوروی در شمال ایران، به ویژه نابودی حزب توده طراحی شده بود، در اردیبهشت 1332 و با مشارکت سرلشکر فضل الله زاهدی و فرزندش اردشیر دست به قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق در تپههای اطراف لشگرک با دو هدف بسیار فوق استراتژیک میزند که عبارتند از 1- ایجاد اختلاف میان دکتر مصدق و آیت الله کاشانی به نحوی که قابل حل شدن از جانب نزدیکان و معتمدانشان نباشد 2- ایجاد شرایط مناسب برای اجرای کودتا برعلیه دولت قانونی دکتر مصدق.

خونبارترین صحنهها مقابل خانه مصدق رقم خورد، جاییکه شاه برای تحریک افراد داخل منزل مصدق، اجساد را دوره کردند 28 مرداد 1332

پس از محاکمه جنجالی و رفتن به زندان، با نامههای بسیاری که برای امثال خطیبی و علی زهری نوشت کارگردانی برای به نتیجه رسیدن فاز نهایی شبکه بدامن را با نام عملیات چکمه تحت هدایتِ سر شاپور ریپورتر و کرمیت روزولت که در بیرون از زندان مدیریت صحنه را در دست داشتند،  برعهده گرفت که در سال 1987 میلادی توسط مارک گازیوروسکی استاد دانشگاه دولتی لوئیزیانا با جزئیات خیره کننده افشا گردید.

باور نکردنی است که اسم رمز اسدالله علم در نامههای حسین خطیبی به دکتر بقایی واژه قلبی و ارباب قلبی شخص محمد رضا می باشد.

دکتر بقایی که نویسنده چیره دستی در روزنامههای زمان خود از جمله مجله روشنفکری علم و زندگی بود در قالب فیلمنامهنویسی چیره دست ظاهر شد و نقش هریک از کارکترها را از جمله حسین خطیبی، علی زهری، سرهنگ پاکروان که بعد از کودتا با عنوان تیمسار پاکروان به ریاست ساواک رسید، نرن و سیلی که احتمالأ برادران بوسکو میباشند که در تاریخچه ویبلر به جلیلی و کیوانی تبدیل شده اند، برادران رشیدیانها به خصوص اسدالله، فرزانگان، سلیمان بهبودی و... با ظرافت خاصی ترسیم کرد تا کارگردان اصلی فیلم تهوع آور کودتای 28 مرداد سال 1332 یعنی وینستون چرچیل به واسطه رادیو بی بی سی دستور حرکت (اکشن) را با عنوان ساعت الآن دقیقأ نیمه شب است صادر کند.

و سوالی که تا همین امروز هم در ذهن طرفداران دو آتشه دکتر مصدق باقی مانده این است که چرا وی با علمِ به وابستگی آشکار رشیدیانها و امثال آنها از هر نوع اقدام مؤثری بر ضدشان کوتاهی ورزید؟

آری کودتای 28مرداد باید صورت می گرفت تا به جای امثال دکتر فاطمی، جمشید آموزگارها وارد هیئت دولت شوند که تنها دغدغهشان واردات ویسکی از اسکاتلند و آمریکا باشد و یا به نقل مادر شاه در کتاب خاطراتش عباس پشگلها (قره داغی) در رأس ارتش قرار گیرند یا خسرو دادها با بی ناموسی هرچه تمامتر (با تقدیم دخترش طلا به عنوان معشوقه به محمد رضا) از سرلشکری به سپهبدی ارتقاء درجه یابند.

حکایت جان نثاری، خانه زادی، خاک پای آستان همایونی برای امثال اسدالله علم مثنوی هفتاد من کاغذ است و شرم آورتر بوسیدن دست لوسی سگ اعلیحضرت همایونی در مهمانی خانه اشرف بوسیله هویدا.

اردشیر ریپورتر با کمک سید ضیاء طباطبایی رضا قلدر را در کودتای سوم حوت 1299 به سلطنت میرسانند و سالها بعد فرزندش شاپور به وسیله دکتر مظفر بقایی محمدرضا شاهِ تقریبأ عزل شده از سلطنت را دوباره به قدرت باز میگردانند به امید اینکه استکبار جهانی در منطقه خاورمیانه برای خود و در جهت حفاظت از منافعش ژاندارمی داشته باشد.

 پس چه شگفت آور است که امام روح الله (ره) پای هواپیمای عازم ترکیه به قصدِ تبعید به افسر ارشد اطلاعاتی ساواک که ظاهرأ تیمسار رحیمی بوده می گوید به اربابت بگو که او را با پس گردنی از مملکت بیرون میکنم در حالی که یارانم فعلا شیرخواره هستند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها