قسمت دوم/ در گفت‌وگو با دفاع پرس مطرح شد؛

جانباز ۵۰ درصدی که پس از نامیدی از مسئولین، امیدش به مقام معظم رهبری است

«رضا محمودی» پس از این‌که مسئولین در منزلش حاضر شدند و وعده‌های زیادی دادند ولی رفتند و پشت سر خود را نگاه نکردند، امروز چشم امیدش به دیدار با مقام معظم رهبری است، با تلخی خاصی می‌گوید تا به‌ حال لایق زیارت مولا و مقتدایم نبوده‌ام و کاش کسی از بیت مقام عظمای ولایت، من و همسرم را برای زیارت رهبرم شفاعت کند.
کد خبر: ۲۷۸۷۵۲
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۱۵ - 27April 2018

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، نه خانه‌ای ویلایی در شمال تهران دارد و نه هیچ پست و مقامی دولتی؛ تنها سهمش از سفره‌ انقلاب، خانه‌ای اجاره‌ای است در مناطق جنوبی و نزدیکی‌های خیابان شوش تهران و تخت بستری‌اش در کنج خانه و یک دستگاه اکسیژن که بتواند با آن به سختی نفس بکشد و سخت‌تر زندگی کند و بالاترین آرزویش نه تمنیات دنیایی است و نه... بلکه آرزویش شهادت‌ در راهی است که با همرزمان شهیدش هم عهد شد و با هم در آن گام نهادند. با همسری معلول که از قضا با جسم بیمارش با افتخار و با جان‌ و دل از جانبازش پرستاری می‌کند، پرستاری که عاشقانه بیمارش را دوست دارد و می‌گوید که شرمنده‌ همسر جانبازم هستم که نمی‌توانم با وجود این همه درد‌های جان‌کاه و تشنج‌های سرسام آورش، برایش کاری کنم. آن‌قدر جان‌کاه که با روزی ۱۰۰ میلی‌گرم متادون هم دردهای جسمی‌اش آرام نمی‌شود!

این رزمنده‌ پای در رکاب دیروز و امروز نظام و انقلاب، امام راحل و رهبری معظم انقلاب، جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس است که این روز‌ها در هوای آلوده‌ تهران و در افکار غلط برخی مردم نسبت به زندگی جانبازان، خانواده‌های معزز شهدا و رزمندگان، (همچون افکار به‌ دور از انصافی که درباره‌ مدافعان حرم اهل‌ بیت (ع) و حریم انقلاب و ایران اسلامی کم و بیش نقل می‌شود و متأسفانه وجود دارد!) به سختی نفس می‌کشد.

«رضا محمودی» جانباز ۵۰ درصد دوران دفاع مقدس است که در قسمت اول گفت‌وگو با وی متوجه شدیم که امروز بعد از سال‌ها، در هیاهوی غبارآلود شهر، در روزگاری که عده‌ای برای نشستن بر صندلی مسئولیت از هر حرف و اتهامی به نیروهای انقلابی کم نمی‌گذارند، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند، و اما در ادامه به قسمت دوم این گفت‌وگو می‌پردازیم.

این جانباز ۵۰ درصد دوران دفاع مقدس پس از این‌که مسئولین در منزلش حاضر شدند و وعده‌های زیادی دادند ولی رفتند و پشت سر خود را نگاه نکردند، امروز چشم امیدش به دیدار با مقام معظم رهبری است، با تلخی خاصی می‌گوید تا به‌ حال لایق زیارت مولا و مقتدایم نبوده‌ام و کاش کسی از بیت مقام عظمای ولایت، من و همسرم را برای زیارت رهبرم شفاعت کند.

می‌گوید من این همه درد را تحمل می‌کنم تا مولا و رهبرم در دنیا و قیامت از من راضی باشد و اگر به‌ علت ناتوانی جسمی‌ام، در پاسداری از اهداف و آرمان‌های انقلاب و خون مطهر شهیدان کوتاهی داشته‌ام، امیدوارم که با بزرگواری‌شان من را عفو بفرمایند.

این جانباز دوران دفاع مقدس مشکلات عدیده‌ جسمی‌اش باعث نشد تا از کار‌های فرهنگی دست بکشد. ضمن فعالیت در ثبت و ضبط تاریخ شفاهی دفاع مقدس در نهاد‌ها و سازمان‌های مختلف، نامه‌ای به مسئولین امر نوشت و از آن‌ها خواست تا امکاناتی حتی در حد یک اتاق خالی در محلات شهر به وی بدهند تا به همراه همسر همیشه همراهش به کار‌های فرهنگی که تجربه و تخصص آن را دارد بپردازد، اما انگار تا به‌ حال حرفش به گوش کسی نرسیده است!

جانباز ۵۰ درصدی که پس از نامیدی از مسئولین، امیدش به مقام معظم رهبری است

برای دوستانش جای تعجب دارد که با این شرایط حاد جسمی‌اش چگونه در سال ۹۴ به مدت شش ماه تمام بدون وقفه، برای انجام کارهای کنگره‌های شهدا در خوزستان مستقر شد و لحظه‌ای برای جهاد فرهنگی آرام و قرار نداشت تا کنگره‌ شهدا به سرانجام مقصود رسید. افتخار می‌کند که وجودش و جسم و جانش را فدای اسلام، انقلاب، امام و مقام معظم رهبری کرده است.

بریده‌ای از روزنامه‌ای را نشان‌مان می‌دهد، در آن سرمقاله‌ای به چشم ‌می‌خورد، سر مقاله‌ای که صبر و رضا بودنش به قضا و قدر الهی (در اوج تالمات جسمی و روحی و مشکل حادش در بیمارستان) را اثبات می‌کند. سرمقاله‌ای که در آن با التماس از دوستان خاصش در مشهدالرضا، خواهش می‌کرد که دعایش کنند که اگر قرار است در این امتحان الهی ناشکیبا باشد، نفسش قطع شود.

این برادر جانباز با وجود این‌که از کوتاهی‌ها و این‌که کسی سری به وی نمی‌زند و احوالی از او نمی‌پرسد، ناراحت و دلتنگ است، اما به آن‌هایی که می‌شناسندش و یا بعضی افراد که گاهی به دیدارش می‌آیند، بدون هیچ ملاحظه‌ای اعلام  می‌کند که هر کسی که با نظام، انقلاب، آرمان‌های شهدا و امام خمینی (ره) و نیز مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) عناد دارند، حق ندارند پای تخت بستری‌اش بنشینند، یا این‌که در خانه‌اش بیایند.

محمودی می‌گوید که تحت هیچ شرایطی راضی نیست تا نامحرمان به آرمان‌های انقلاب و امام خمینی (ره) و شهیدان، پای درد دل وی بنشینند! می‌گوید که آن‌ها حق ندارند غصه‌ ما و شرایط سخت خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم را ببینند.

وی تأکید می‌کند که این افراد حق ندارند ببینند که من با مشکلات جسمی فراوان، چندان توانی برای راه رفتن و بالارفتن بیش از ۴۰ پله آن هم بدون آسانسور را ندارم. با اینکه همسرم نیز معلول است و رفت و آمد بیش از ۴۰ پله نیز خود برای‌مان بحران است، اما به اجبار و به‌علت عدم توان اجاره‌ منزلی دیگر، به سختی در آن سکونت داریم.

از مسئولین می‌گوید، از مسئولینی که مانند همیشه وعده می‌دهند، اما زود یادشان می‌رود که باید پشت و پناه جانبازان و خانواده‌‌های معظم شهدا و ایثارگران باشند.

در میان درد و دل‌هایش مشخص بود که خیلی دوست دارد بسیجیان محله‌اش و نیز سردار «غلامحسین غیب‌پرور» رئیس سازمان بسیج مستضعفین به منزلش بیایند و پای صحبت‌ها و دردهایش بنشینند.

وی در ادامه سخنانش نیز از سردار «حسین دهقان» که زمانی ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران را برعهده داشت، سپاس‌گذاری کرد که در سال ۸۳ برای رفع مشکلات فراوانش و با درک وضع حاد خانوادگی وی، زیر یکی از نامه‌هایش نوشت: «خدا برما ببخشاید» هر چند که نتیجه‌ای از آن نامه حاصل نشد!

این جانباز دوران دفاع مقدس از ابوالشهید سردار «انصاری» قائم مقام وقت بنیاد شهید و امور ایثارگران به نیکی یاد کرد که به‌خاطر شرایط خاصش به دیگر مجموعه‌ها سفارش وی را کرد، هر چند که بعد‌ها کاری انجام نشد!پ

محمودی می‌گوید که حتی از مسئولین امر خواهش کردم که بیایند از همسایه‌هایم که از اتباع بیگانه‌اند و در مقابل التماس‌هایم جهت درک شرایطم هیچ حرمتی قائل نیستند، خواهش کنند و از آن‌ها بخواهند که به‌علت اینکه دائم روی این تخت در کنج منزل بستری ام، کمی مراعات حالم را بکنند. اما هیچ کسی توجه نکرد!

جانباز ۵۰ درصدی که پس از نامیدی از مسئولین، امیدش به مقام معظم رهبری است

برادر جانبازمان از کوتاهی مسئولین گله‌مند است، گله‌مند است که مسئولین و سازمان‌های مسئول حتی حاضر نیستند که برای رفت و آمد خودش و همسر معلولش به مراکز درمانی یک آمبولانس در اختیارشان قرار دهند. وضعیت مالی خودش هم در حدی نیست که بتواند آمبولانس خصوصی بگیرد یا آژانس کرایه کند.

از مسئولین گله‌مند است که در اندک موارد که به منزلش آمدند، پای تخت بستری‌اش نشسته‌اند و وعده‌هایی دادند، اما طبق معمول وعده‌های‌شان را فراموش کردند و دیگر حتی جواب تلفنش را نیز نمی‌دهند!

از مسئولین گله‌مند است، چرا که حتی با توجه به درخواست‌های مختلفش مبنی بر این‌که در کار‌های پژوهشی در حوزه دفاع مقدس توانایی دارد و قبلا کار کرده است، کمکش نکردند تا برایش شغلی ایجاد شود تا در بستر آن کار عزتمندانه، به کسب درآمدی آبرومندانه برای گذراندن زندگی‌اش با همسر و سه فرزندش بپردازد.

شاید بگویید که مگر بنیاد شهید به جانبازان حقوق نمی‌دهد؟! مگر به جانبازان رسیدگی نمی‌کند؟!

جواب این است که بنیاد شهید ماهیانه مبلغی را به عنوان حقوق به این جانباز  ۵۰ درصد می‌دهد، اما در این شرایط اقتصادی مجبور است چهار پنجم از این مبلغ را بابت اجاره خانه بدهد، خانه‌ای که با زلزله‌ی خفیف اخیر تهران، دیوارهایش ترک خورده است! و مسئولین محترم بنیاد شهید مطلع هستند که فقط ۴۰۰ هزار تومان برای وی با وجود همسری معلول و سه فرزند باقی می‌ماند.

از بسیجی‌های محله‌شان هم گله‌مند است که در طی ۲۸ سالی که در همسایگی‌شان جانبازی زندگی می‌کند، هیچ کسی نه سراغش را می‌گیرد و نه به عیادتش می‌آید تا حرفی از درد و دل‌ها و دغدغه‌های این پیشکسوت جهاد و شهادت بشنود!

این جانباز در پیامی که برای یکی از مسئولین ارسال کرده بود، برایش نوشته بود: «نکند که احساس کنید تاریخ مصرف ما تمام شده است. ما هنوز برای جانفشانی برای انقلاب به اندازه‌ خون مطهر همرزمان شهیدمان و فرمان ولی امرمان مقام عظمای ولایت انگیزه داریم... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست».

خلاصه اینکه این‌ها همه نه قصه و داستان بود و نه رمان، بلکه اندکی ناچیز از زندگی و آلام جانباز شیمیایی، نابینا و اعصاب و روانی بود که این روز‌ها در کنج خانه‌اش، اما در نزدیکی خیلی از ما‌ به فراموشی سپرده شده است. اما دعدغه‌ی برخی از مسئولین برگزاری کنسرت در مشهدالرضا و گرفتن جشن تولد برای صفحه‌ اینستاگرام‌شان شده است. کاش قدر سرمایه‌های واقعی کشورمان را بیشتر بدانیم.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار