بخش اول/ همرزم شهید وزوایی روایت کرد؛

ماجرای دیدار محسن با مقام معظم رهبری در بیمارستان/ «وزوایی» همیشه در نوک پیکان حمله بود

ابراهیم شفیعی گفت: وزوایی همیشه در نوک پیکان حمله بود و با اینکه در عرف نظامی فرمانده در پشتیبانی نیروها و یا مابین آن‌ها قرار می‌گیرد اما محسن همیشه در جلوی نیروها حرکت می‎کرد.
کد خبر: ۳۴۴۴۸۸
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۰:۴۵ - 03May 2019

وزوایی همیشه در نوک پیکان حمله بود/ ماجرای دیدار محسن با مقام معظم رهبری در بیمارستانبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «ابراهیم شفیعی» دوست و همرزم شهید وزوایی با اشاره به حضور همزمان خود و شهید در صحنه‌های مختلف انقلاب اسلامی گفت: ما هر دو مدت زیادی در یک محل زندگی کردیم، هر 2 مهندسی شیمی خواندیم، من به دانشگاه خوارزمی رفتم و ایشان به شریف رفته بود، من خیلی از رشته‌ام راضی نبودم بعدها که با محسن آشنا شدم فهمیدم مهندسی شیمی رشته‌ای متفاوت از شیمی است و تحصیلاتم را در رشته مهندسی شیمی ادامه دادم.

وی به خاطره حضور در تصرف لانه جاسوسی اشاره کرد و افزود: در شبی که قرار بود دانشجویان سفارت را تصرف کنند من بنا داشتم از دانشگاه به تهران بیایم اما مجروح شدم و به جای اینکه به سفارت بروم به بیمارستان رفتم و بعد از تصرف لانه جاسوسی امنیت محل بیرون سفارت را به من دادند.

شفیعی ادامه داد: بعدها که زندگینامه محسن را خواندم متوجه شدم بسیاری از مقاطع باهم بودیم بدون اینکه یکدیگر را بشناسیم. اوایل انقلاب سیل عظیمی در خوزستان و لرستان آمد که در همین ایام عید با تعدادی از دوستان خود را به خوزستان رساندیم، بعدها در سفری که از جنوب به تهران برمی‌گشتیم محسن از من خواست در لرستان توقفی داشته باشیم. وقتی از او پرسیدم مگر تو به لرستان آمده‌ای؟! پاسخ داد که در زمان سیل او به همراه تعدادی دیگر از دانشجویان شریف برای کمک به مردم لرستان آمده بود.

دیدار وزوایی با رهبری در بیمارستان

وی در خاطره‌ای از دیدار شهید وزوایی با مقام معظم رهبری گفت: یک دوره که از جبهه برگشتیم تصمیم گرفتیم به دیدن یکی از آیات عظام برویم که محسن پیشنهاد داد به دیدار مقام معظم رهبری که آن زمان مسوولیت دیگری داشتند برویم. رهبر معظم انقلاب آن زمان مجروح بود و توفیق داشتیم کنار تختشان باشیم و از احوال جبهه‌ها به ایشان بگوییم.

شفیعی با بیان اینکه محسن ویژگی‌هایی داشت که تا به امروز کمتر از آن گفته و پرداخته شده است، افزود: در خطوط دفاعی پدافندی و آفندی همیشه شخصا به سینه دشمن می‌زد این در اصول نظامی عرف نیست چون یا فرمانده نیرو را پشتیبانی می‌کند یا در وسط نیرو قرار می‌گیرد ولی محسن در تک‌تک عملیات‌ها همیشه نوک پیکان حمله بود. بسیار انسان باهوشی بود و در هر لحظه می‌توانست صحنه را تجزیه و تحلیل کند و با فکر و اندیشه بزرگی که داشت مسیر حمله را تعیین می‌کرد.

همرزم شهید وزوایی گفت: شجاعت بی‌نظیری داشت و با پنج نفر به قلب یک لشکر حمله می‌کرد و این در ادبیات و تاریخ جنگ قابل تعریف و تصور نیست. ویژگی بعدی او عبودیتش بود. اهل یقین بود، می‌توانم به جرات بگویم خاطره‌ای که از امام زمان (ع) که پس از عملیات شهریورماه بازی دراز تعریف کرد برای شخص خودش بود.

با همه محسنات کسی ندید که از خودش تعریف کند

این همرزم شهید تصریح کرد: انسانی بسیار متواضع، اهل گذشت بود، کسی او را ندید که با وجود محسنات بسیار از خودش تعریف کند. احترام زیادی برای پدر و مادر قائل بود، به برادران کوچک محبت می‌کرد. برایم جای تعجب داشت وقتی از جبهه برمی‌گشتیم هنوز عرق راه خشک نشده بود بچه‌های کوچک را به روی زانویش می‌نشاند و با آن‌ها بازی می‌کرد.

رزمنده دفاع مقدس با اشاره به الگو بودن شهید وزوایی برای جوانان افزود: از بین شهدا محسن می‌تواند بهترین و عالیترین الگو برای جوانان از لحاظ تحصیل، تقوا، هوش، استعداد، توان رزمی و حضور در تک تک صحنه‌های انقلاب باشد.

وی به نحوه آشنایی خود با شهید اشاره کرد و گفت: من روزهای اول جنگ وارد جبهه شدم، نیروهای ارتشی ورد زبانشان این بود که اگر صدام قصد دارد تهران را فتح کند مسیر فتح تهران غرب و سر پل ذهاب است و باید مسیر امن باشد و دشمن جرات گذر از این مسیر را نداشته باشد، برای این باید ارتفاعات بازی دراز که بسیار صعب العبور صخره‌ای، ناهموار و مشرف به کل منطقه است را ایمن کنیم. بیشترین برنامه را روی فتح این ارتفاعات گذاشتیم. چند عملیات ایذایی داشتیم که موفق نبود. قبل عید سال 59 جلسه‌ای بین فرماندهان برگزار شد. شهید پیچک از افراد لایق و شایسته و دانشجوی انرژی اتمی با روحی بزرگ در جلسه من را کناری کشید و گفت باید ارتفاعات بازی دراز را آزاد کنیم. گفتم نیروی کارکشته ورزیده و توانمند می‌خواهیم.

شفیعی ادامه داد: یک روز ساعت 2 بعدازظهر روی بیسیم پیکت زنگ زد و خبر داد که نیروها و امکاناتی که می‌‎خواستی فراهم شد. گفت سپاه پاسداران گردان جدیدی آموزش داده و آماده نبرد هستند. محسن فرمانده آن نیروها بود. ساعت چهار به همراه نیروها به منطقه آمدند و محسن تا من را دید با اینکه شناختی نداشتیم خیلی گرم سلام و احوالپرسی کرد و من را با لفظ حاجی صدا کرد. گفتم من حاجی نیستم، گفت از نظر من هستی. این ابتدای آشنایی ما بود و دوشادوش برنامه ریزی را شروع کردیم تا عملیات اول بازی دراز را انجام بدهیم.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها