زائرانی که سنت زیارت اربعین را بنا کردند

در سال 61 هجری قمری «جابر بن عبدالله انصاری» و همراهانش اولین زائرانی بودند که در روز اربعین وارد کربلا شدند و سنتی را بنا کردند که امروز به دست ما رسیده است.
کد خبر: ۳۶۶۴۴۷
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۲:۱۷ - 18October 2019

زائرانی که سنت زیارت اربعین را بنا کردندبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب ارزشمند «منتهی الامال» تألیف «شیخ عباس قمی» از آثار ارزشمند، برجسته و در عین حال معتبر و موثقی است که در تاریخ شیعه به نگارش درآمده است. بخش قابل توجهی از این کتاب به زندگی و شهادت امام حسین (ع) اختصاص دارد. در فصل نهم از باب پنجم این کتاب به بازگشت اهل حرم امام حسین (ع) پرداخته شده است که در ادامه می‌خوانید:

«چون مردم شام بر قتل حضرت سیدالشهدا (ع) و مظلوميت اهل بيت (ع) او و ظلم يزيد مطلع شدند و مصائب اهل بيت (ع) پيغمبر (ص) را دانستند آثار كراهت و مصيبت از ديدار ايشان ظاهر گرديد.

يزيد لعين اين معنى را تفرس كرد پيوسته مى‌خواست كه ذمت خود را از قتل حضرت حسين (ع) برى دارد و اين كار را به گردن پسر مرجانه گذارد و نيز با اهل بيت (ع) بناى رفق و مدارا نهاد و در پى آن بود كه التيام جراحات ايشان را تدبير كند لاجرم روزى روى با حضرت سجاد (ع) كرد و گفت: حاجات خود را مكشوف دار كه سه حاجت شما برآورده مى‌شود.

حضرت فرمود: حاجت اول من آنكه سر سيد و مولاى من و پدر من حسين (ع) را به من دهى تا او را زيارت كنم و از او توشه بردارم و وداع بازپسين گويم. دوم آنكه حكم كنى تا هر چه از ما به غارت برده‌اند به ما رد كنند. سوم آنكه اگر قصد قتل من دارى شخصى امين همراه اهل بيت (ع) رسول خدا (ص) كنى تا ايشان را به حرم جدشان برساند.

يزيد لعين گفت: اما ديدار سر پدر هرگز از براى تو ميسر نخواهد شد و اما كشتن ترا پس من عفو كردم و از تو گذشتم و زنان را جز تو كسى به مدينه نخواهد برد و اما آنچه از شما به غارت ربوده شده من از مال خود به اضعاف قيمت آن عوض مى‌دهم. حضرت فرمود: ما از مال تو بهره نخواسته‌ايم مال تو از براى تو باشد، ما اموال خويش را خواسته‌ايم از بهر آنكه بافته فاطمه دختر محمد (ص) و مقنعه و گلوبند و پيراهن او در ميان آنها بوده. يزيد امر كرد تا آن اموال منهوبه را به دست آوردند و رد كردند و دويست دينار هم به زياده از مال خود داد، حضرت آن زر را بگرفت و بر مردم فقراء و مساكين قسمت كرد.

[بعد از آن یزید] محمل‌هاى مزين براى ايشان ترتيب داده و اموال براى خرج ايشان حاضر كرد و گفت اينها عوض آنچه به شما واقع شده.

جناب ام‌كلثوم (س) فرمود: اى يزيد! چه بسيار كم حيایى، برادران و اهل بيت (ع) مرا كشته‌اى كه جميع دنيا برابر يك موى ايشان نمى‌شود و مى‌گویی اين‌ها عوض آنچه من كرده‌ام.

پس نعمان بن بشير را كه از اصحاب رسول خدا (ص) بود طلب كرد و گفت تجهيز سفر كن و اسباب سفر از هر چه لازم است براى اين زن‌ها مهيا كن و از اهل شام مردى را كه به امانت و ديانت و صلاح و سداد موسوم باشد با جمعى از لشكر به جهت حفظ و حراست اهل بيت (ع) و ملازمت خدمت ايشان برگمار و ايشان را به‌جانب مدينه حركت ده. در همه جا اهل‌بيت(ع) از پيش روى روان باشند و لشكر در عقب باشند به‌اندازه‌ای كه اهل بيت (ع) از نظر نيفتند و در منازل از ايشان دور شوند و در اطراف ايشان متفرق شوند و چنان كار كنند كه خدمتكاران و حارسان كنند تا هنگامى كه وارد مدينه شوند، پس آن مرد به گفته يزيد عمل نمود و اهل بيت را به‌آرامی و مدارا كوچ مى‌داد و از هر جهت مراعات ايشان می‌نمود تا به مدينه رسانيد.

پس فاطمه بنت اميرالمؤمنين (ع) به خواهرش جناب زينب (س) گفت كه اين مرد به ما احسان كرد آيا ميل داريد كه ما در عوض احسان او چيزى به او بدهيم؟ جناب زينب (س) فرمود كه ما چيزى نداريم به او عطا كنيم جز حُلى خود، پس بيرون كردند دست برنجن و دو بازوبندی كه با ايشان بود و براى نعمان فرستادند و عذرخواهى از كمى آن نمودند. او رد كرد جميع را و گفت: اگر اين كار را من براى دنيا كرده بودم همین‌ها مرا كافى بود و بدان خشنود بودم، ولكن والله من احسان نكردم به شما مگر براى خدا و قرابت شما با حضرت رسول (ص).

سيد بن طاووس رحمه‌الله نقل فرموده: زمانى كه عیالت حضرت سيدالشهدا (ع) از شام به مدينه مراجعت مى‌كردند به عراق رسيدند به (دليل راه) فرمودند كه ما را از كربلا ببر، پس ايشان را از راه كربلا سير دادند، چون به سر تربت پاك حضرت سيد الشهداء (ع) رسيدند جابر بن عبدالله را با جماعتى از طايفه بنى‌هاشم را يافتند كه به زيارت آن حضرت آمده بودند و بناى نوحه و زارى و لطمه و تعزيه‌دارى را گذاشتند.

مكشوف باد كه ثقات محدثين و مورخين متفق‌اند بلكه خود سيد جليل على بن طاووس نيز روايت كرده كه بعد از شهادت حضرت امام حسين (ع) عمر سعد نخست سرهاى شهدا را به نزد ابن زياد روانه كرد و از پس آن روز ديگر اهل بيت (ع) را به‌جانب كوفه برد و ابن زياد بعد از شناعت و شماتت با اهل بيت (ع) ايشان را محبوس داشت و نامه به يزيد بن معاويه فرستاد، يزيد جواب نوشت كه به جانب شام روان بايد داشت. لاجرم ابن زياد تهيه سفر ايشان نموده و ايشان را به‌جانب شام فرستاد.

آنچه حكايات متفرقه سير ايشان به‌جانب شام از كتب معتبره نقل شده چنان می‌نماید كه ايشان را از راه سلطانى و قرى و شهرهاى معموره عبور دادند كه قريب چهل منزل مى‌شود و اگر قطع نظر كنيم از ذكر منازل ايشان و گویيم از بريه و غربى فرات سير ايشان بوده، آن هم قريب به بيست روز مى‌شود. چه مابين كوفه و شام به خط مستقيم يك صد و هفتادوپنج فرسخ گفته شده و در شام هم قريب به يك ماه توقف كرده‌اند، پس باملاحظه اين مطالب، خيلى بعید است كه اهل بيت (ع) بعد از اين همه قضايا از شام برگردند و روز بيست صفر كه روز اربعين به كربلا وارد شوند.

به‌علاوه آنكه احدى از اجلا فن حديث و معتمدين اهل سير و تواريخ در مقاتل و غيره اشاره به اين مطلب نكرده‌اند با آنكه ديگر ذكر آن از جهاتى شايسته بود بلكه از سياق كلام ايشان انكار آن معلوم مى‌شود؛ چنانكه از عبارت شيخ مفيد در باب حركت اهل بيت (ع) به سمت مدينه دريافتى و قريب اين عبارت را ابن اثير و طبرى و قرمانى و ديگران ذكر كرده‌اند و در هيچ كدام ذكرى از سفر عراق نيست بلكه شيخ مفيد و شيخ طوسى و كفعمى گفته‌اند كه در روز بيستم صفر، حرم حضرت ابی‌عبدالله الحسين (ع) رجوع كردند از شام به مدينه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زيارت امام حسين (ع) به كربلا آمد و اول كسى است كه امام حسين (ع) را زيارت كرد.

بعضى احتمال داده‌اند كه اهل بيت (ع) در غير روز اربعين به کربلا آمده‌اند. چه سيد و شيخ ابن نما ورود ايشان را به كربلا به روز اربعين مقيد نساخته‌اند و بعلاوه آنچه ذكر شد تفصيل ورود جابر به كربلا در كتاب (مصباح الزائر) سيد بن طاووس و (بشارة المصطفى) كه هر دو از كتب معتبره است موجود است و ابداً ذكرى از ورود اهل بيت (ع) در آن هنگام نشده است. ابوالقاسم طبرى آملى در كتاب (بشارة المصطفى) كه از كتب بسيار نفيسه است، از عطيه بن سعد بن جناده عوفى كوفى حديث گفت:

ما بيرون رفتيم با جابر بن عبدالله انصارى به جهت زيارت قبر حضرت حسين (ع) پس زمانى كه به كربلا وارد شديم جابر نزديك فرات رفت و غسل كرد پس جامه را لنگ خود كرد و جامه ديگر را بر دوش افكند پس گشود بسته‌اى را كه در آن (سُعد) بود و بپاشيد از آن بر بدن خود، پس به‌جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذكر خدا تا نزديك قبر رسيد مرا گفت: كه دست مرا به قبر گذار، من دست وى را بر قبر گذاشتم چون دستش به قبر رسيد بی‌هوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشيدم تا به هوش آمد و سه بار گفت يا حسين! سپس گفت:

آيا دوست جواب نمى‌دهد دوست خود را؟

پس گفت: كجا توانى جواب دهى و حال آنكه در گذشته از جاى خود رگ‌هاى گردن تو و آويخته شده بر پشت و شانه تو و جدایى افتاده ما بين سر و تن تو، پس شهادت مى‌دهم كه تو می‌باشی فرزند خيرالنبيين و پسر سيدالمؤمنين و خامس اصحاب كساء و پسر سيد النقباء و فرزند فاطمه (س) سيده النساء و چگونه چنين نباشى و حال آنكه پرورش داده ترا پنجه سيدالمرسلين و پاكيزه بودى در حيات و ممات، همانا دل‌هاى مؤمنين خوش نيست به جهت فراق تو و حال آنكه شكى ندارد در نيك گویی حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او و همانا شهادت مى‌دهم كه تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو يحيى بن زكريا.

پس گفت: سوگند به آنكه برانگیخت محمد (ص) را به نبوت حقه كه ما شركت كرديم در آنچه شما داخل شديد در آن.

عطيه گفت: به جابر گفتم: چگونه ما با ايشان شركت كرديم و حال آنكه فرود نيامديم ما وادی‌ایى را و بالا نرفتيم كوهى را و شمشير نزديم و اما اين گروه، پس جدایى افتاده ما بين سر و بدنشان و اولادشان يتيم و زنانشان بيوه گشته؟!

جابر گفت: اى عطيه! شنيدم از حبيب خود رسول خدا (ص) كه می‌فرمود: هر كه دوست دارد گروهى را، با ايشان محشور شود و هر كه دوست داشته باشد عمل قومى را، شريك شود در عمل ايشان.»

انتهای پیام/161

نظر شما
پربیننده ها