به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، شهید «رضا مشعوف» از یک خانواده جنوبشهری و رزمندهپرور بود. وقتی قرار شد با برادر کوچکترش مهدی گفتوگو کنیم متوجه شدیم او هم از رزمندگان دفاع مقدس است. رزمندهای که هنوز هم یاد آن دوران را فراموش نکرده و وقتی به بازگویی خاطرات برادرش مینشیند، اشک از چشمهایش سرازیر میشود. گفتوگوی ما با «مهدی مشعوف» برادر شهید «رضا مشعوف» را پیش رو دارید.
شهید چند سال از شما بزرگتر بود؟ چطور خانوادهای داشتید؟
رضا متولد سال ۴۵ و سه سال از من بزرگتر بود. ما یک خانواده پرجمعیت، مذهبی و متوسط داشتیم. رضا پسر اول خانواده بود. بیشتر اهل کار بود تا درس، ما برادر و خواهرها همگی درسمان را ادامه دادیم، اما رضا به کار علاقه داشت. درسش را از یک مقطعی قطع کرد و در کفاشی مشغول کار شد. بعد به نقرهسازی رفت و کار کرد، اما جنگ و خبرهایی که از جبهه میرسید اجازه نداد زندگی عادیاش را ادامه بدهد، تصمیم گرفت به جبهه برود و سال ۶۱ راهی شد.
برادرتان فعالیت انقلابی هم داشت؟
قبل از انقلاب و در جریان تظاهرات، رضا هر روز همراه پدرم کفن به تن میکردند و به راهپیمایی میرفتند. شبها هم در مسجد محلهمان نماز میخواند و سعی میکرد واجبات را سر وقت انجام دهد. از لحاظ مذهبی آدم مقیدی بود و به همین دلیل جوانها هم بیشتر جذب انقلاب و دفاع مقدس میشدند.
غیر از «رضا»، برادرهای دیگر هم به جبهه میرفتید؟
بله، حتی پدرم هم به جبهه میرفت. گاهی جبهه رفتنهایمان تداخل پیدا میکرد. من خودم رفتم، رضا و یک برادر دیگرمان هم رفتند. یادم است یکبار که رضا از منطقه برای مرخصی برگشته بود، برادر دیگرمان مجروح شده بود.
چهطور بود که برخی خانوادهها اینطور در دفاع مشارکت داشتند و هر کاری از دستشان برمیآمد برای پیشبرد جبههها انجام میدادند؟
آن موقع جو انقلابی در بین خیلی از مردم با حرارت وجود داشت. البته برخی خانوادههای مذهبی و عموماً قشر متوسط رو به پایین، انقلاب را از خودشان میدانستند و برای حفظ آن نهایت تلاششان را میکردند. ما خودمان انقلاب کرده بودیم و خودمان هم باید از آن دفاع میکردیم.
«رضا» در چه عملیاتی به شهادت رسید؟
چه خاطراتی از برادر شهیدتان در ذهن شما ماندگار شده است؟
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/ 113