آزاده جانباز «احمدی دستجردی» با روایت خاطرات خود، سکوتش را شکست

آزاده جانباز «محمد احمدی دستجردی» که هشت سال را در اسارت رژیم بعث عراق بود، ۲۱ سال پس از رهایی از اسارت لب به سخن گشود. این جانباز آزاده مدت ۲۱ سال بود که با کسی سخن نگفته بود، تا اینکه اول آبان امسال خبرنگار ما برای گفت‌وگو با وی، راهی خانه‌اش شد و او شروع به سخن گفتن کرد.
کد خبر: ۳۷۰۵۲۱
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۷ - 18November 2019

آزاده جانباز «احمدی دستجردی» با روایت خاطرات خود، سکوتش را شکستبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، آزاده جانباز «محمد احمدی دستجردی» که هشت سال را در اسارت رژیم بعث عراق بود، ۲۱ سال پس از رهایی از اسارت لب به سخن گشود.

این جانباز آزاده مدت ۲۱ سال بود که با کسی سخن نگفته بود، تا اینکه اول آبان امسال خبرنگار ما برای گفت‌وگو با وی، راهی خانه‌اش شد و او شروع به سخن گفتن کرد.

انتشار گفت‌وگو با این آزاده جانباز، حیرت و خوشحالی خانواده و نزدیکانش را به همراه داشت و اشک شوق را بر دیدگان آن‌ها نشاند، به‌طوری که روز سه‌شنبه ۲۱ آبان، فرمانده حوزه بسیج اصناف شرق تهران به‌همراه جانشین این حوزه، راویان حفظ آثار سپاه محمدرسول‌الله (ص)، خانواده شهید خلبان «علی‌اکبر شیرودی» و خانواده‌های شهیدان «قاسم و محمود امینی»، «ابراهیم هادی»، «اصغر فصیحی دستجردی»، «عباس فصیحی دستجردی»، «مجید حسن‌زاده دستجردی» و گروهی از خواهران و برادران بسیجی در منزل جانباز «احمدی» حاضر شدند و برای ساعتی پای خاطرات دوران اسارت وی نشستند.

دلشوره‌های برادرانه

برادرش یک چشم اشک شوق و چشم دیگر اشک نگرانی دارد. اشک شوق به خاطر راوی شدن «محمد» است و اشک نگرانی برای روز‌هایی است که پدر و مادرش در خانه بودند و سکوت وی را نظاره می‌کردند. حالا حسرت آن روز‌ها مانده به دل‌شان که کاش محمد آن روز‌ها را هم با پدر و مادر از خاطرات و روزمرگی‌ها واگویه می‌کرد؛ اما وقتی به حرف‌های این روزهایش گوش می‌دهد و صدایش را که در خانه پیچیده است، می‌شنود، نمی‌تواند خوشحالی‌اش را پنهان کند.

وی می‌گوید که بودن محمد و سکوتش، حسرت شنیدن صدایش را به دل ما گذاشته بود. دل‌مان می‌خواست علت این سکوت را بدانیم. با خودمان که فکر می‌کردیم علت را در زجر‌هایی که در اسارت کشیده بود پیدا می‌کردیم؛ در زخم‌هایی که برداشته و جراحت‌هایی که بر روحش وارد شده بود و چقدر سخت است که آدم روح و جسمش زخم بردارد و جز خدا پناهی نداشته باشد. حالا که محمد از خاطراتش و حرف‌های روزمره حرف می‌زند، طنین صدایش را با خود همراه داریم و از این همراهی خوشحالیم.

بخشی از خاطرات

آزاده «محمد احمدی» وقتی شروع به حرف زدن می‌کند، انگار که سال‌ها روایت‌کننده جنگ بوده است. او درباره بخشی از خاطراتش می‌گوید: «روز‌های اول اسارت پنج روزی ما را به جا‌های مختلف بردند. اول به زندان شهر بصره و بعد به زندان «هارون‌الرشید» بغداد انتقال دادند که واقعاً سخت گذشت و جای ناجوری بود. سپس به اردوگاه الانبار در شهر رمادی استان الانبار که مثل یک مرغداری بود منتقل‌مان کردند.»

وی ادامه داد: «در اردوگاه الانبار حدود ۴۰۰، ۵۰۰ اسیر بودیم. ۴۰ الی ۵۰ روزی در اردوگاه‌های الانبار بودیم. یک روز ارشد زندان با یکی از افسران عراقی دعوایش شد. بچه‌ها هم بعد از دعوا من را برای ارشدی زندان پیشنهاد دادند که قبول کردم. بعد هم اردوگاه‌های شهر موصل که از چهار زندان کوچک و بزرگ تشکیل شده بود و من تا آخر اسارت در همان زندان‌های موصل ۳ و ۴ بودم، آنجا هم بچه‌ها به من پیشنهاد ارشدی دادند که دیگر قبول نکردم، چون دوست داشتم در کار‌های فرهنگی فعالیت کنم. در کار‌های فرهنگی بچه‌ها دایره‌وار می‌نشستند و کتاب می‌خواندند و بعد درباره آن کتاب توضیحاتی می‌دادند و اطلاعات‌شان بالا می‌رفت. البته زندانبان‌ها اجازه این کار‌ها را نمی‌دادند و بی‌سر و صدا به دور از چشم عراقی‌ها این کار‌ها را انجام می‌دادند. عراقی‌ها حتی اجازه نمی‌دادند نمازهای‌مان را به جماعت بخوانیم و می‌گفتند هر کس خودش به تنهایی نمازش را بخواند».

او در شرح خبر آزادی‌اش نیز می‌گوید: «شهریور سال ۱۳۶۹ یک روز نیرو‌های عراقی بلندگوی اردوگاه‌ها را روشن و اعلام کردند که صدام گفته است می‌خواهد اسرای ایرانی را یک‌طرفه آزاد کند. نگفتند که قرارداد ۵۹۸ تبادل اسرا امضا شده است. خلاصه با شنیدن این خبر، بچه‌ها کلی خوشحالی کرده و شروع کردند به صلوات فرستادن و بالا و پایین پریدن و شب تا صبح از خوشحالی خواب نداشتند. قطعنامه که پذیرفته شد، عراقی‌ها رفتارشان کم‌کم با اسرا بهتر شد».

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها