حماسه‌ کربلای پنج-42/ روایت زندگی سردار شهید "مسعود شعبانزاده"

از آهنگرکلا و عضویت ساده در اسلحه‌خانه تا شلمچه و هشت سال گمنامی/ پسری که هرگز پدر را ندید

شهید شعبانزاده سال 1361 به عنوان مسئول امنیت اطلاعات سپاه ناحیه مازندران انتخاب شد. در واقع بر اساس نظام شایستگی او برازنده این مقام بود و حتی مدیریت و قبول مسندهای کلان استانی و ملی از او ساخته بود. وی بی دغدغه نشان و بی شائبه نام آماده پذیرش هرگونه مسئولیت بود.
کد خبر: ۳۸۲۸۴
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۹ - 13January 2015

از آهنگرکلا و عضویت ساده در اسلحه‌خانه تا شلمچه و هشت سال گمنامی/ پسری که هرگز پدر را ندید

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، «شهید مسعود شعبانزاده» سال 1341 در یک خانواده مذهبی در روستای آهنگرکلای بابل به دنیا آمد. پس از سپری نمودن دوران کودکی، دوران تحصیل خویش را در دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان با موفقیت به پایان رساند.

شخصیت مذهبی وی با توجه به اینکه جو غالب خانواده بیشتر بر مذهبی سنتی تکیه داشت، شکل گرفت و آشنایی با مبادی اولیه مسائل مذهبی را مرهون خانواده بود. مخصوصا مادر مؤمنه و پدر فداکار و زحمتکش که در راه کسب روزی حلال بسیار زحمتها کشید.

ایمان به خدا و ایمان به غیب و اعتقاد به ائمه هدی(ع) را در خانه آموخت و آنان را باور کرد. بدین گونه زمینههای لازم به منظور فراگیری مسائل عمیقتر دینی برایش فراهم شد.

تکوین شخصیت سیاسی او بیشتر در دوران تحصیل وی در مقطع دبیرستان که مقارن با مبارزات مخفیانه مردم سلحشور این مرز و بوم بود، صورت گرفت.

قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، شیوههای مبارزه او همچون سایر انقلابیون در نشر اندیشههای حضرت امام، شرکت در هستههای مبارزاتی علیه رژیم منحوس پهلوی، شرکت فعال در تظاهرات دانش آموزی داخل و خارج مدرسه جلوه مینمود.

سال 1357 که مقارن شد با پیروزی انقلاب، روز به روز بر وسعت نظر و ژرفایی اندیشه سیاسیش افزون گشت.

در راستای تحقق افکار و فرامین پیامبرگونه خمینی بزرگ و استمرار فعالیتهای انقلابی خویش، عضو انجمن اسلامی دانش آموزان دبیرستان بزرگ طالقانی شد و به عنوان یک عنصر مؤثر نقش آفرینی نمود.

دبیرستان مذکور بر خلاف وضعیت فعلی دبیرستان ها، اینگونه بود که تمامی دانش آموزان رشتههای علوم تجربی و ریاضی شهر را به تعداد بالغ بر 2000 نفر را در خود جمع مینمود. از اینرو چه از نقطه نظر نیروهای حزب اللهی و چه از نقطه نظر نیروهای الحادی و منحرف پایگاه بسیار مناسبی برای نشر افکار و کادرسازی به شمار میرفت.

این دبیرستان نمایندگانی از تمامی گروههای ملحد اعم از منافقین، حزب توده، اشرف دهقان، اکثریت، اقلیت، طوفان و... در خود داشت که به طور جدی و سازماندهی شده و با برنامه نسبت به آگاهی دادن اذهان آینده سازان ایران اسلامی اهتمام می ورزیدند.

لذا در آن اعوجاج و سیلان حاکم، مسعود بر خویش متعین داشت که در مقابل دشمن متشکل باید متشکل عمل نمود. لذا حضور فعال خود را در کنار سایر همرزمان در این سنگر انسان سازی فرض می دانست. بنابراین مقطع دیگری از مبارزات بسیارحساس و پرمخاطره مسعود بود که چونان یک منجی به نجات گول خوردگان فکری در فاز سیاسی بپردازد. پس از اخذ دیپلم دوران دیگری از خدمت او به نظام شکل گرفت.

اینگونه که به سال 1359 عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بابل شد. وی در ابتدا به عنوان یک عضو ساده در اسلحه خانه سپاه شروع به فعالیت نمود و پس از مدتی به درخواست شهید «عارف مهدی نیاطبری» در بخش تبلیغات و سپس در بخش اطلاعات واحد بسیج ادامه فعالیت داد.

تکوین شخصیت عرفانی او را که منجر به انضباط اجتماعی و نظم پذیری شد، باید با ورود وی به بسیج، سپاه و همکاری با شهید نیاطبری در ارتباط دانست. چه آنکه شهید به عنوان یک فرمانده بسیج در ابعاد مدیریتی خویش بسیار به برنامههای عبادی و خودسازی فردی و جمعی التزام عملی داشت.

برنامههای منظم قرآن، روزه، دعا، رساله و سایر برنامههای مذهبی جایگاه رفیعی در کنار فعالیتهای اجرائی او داشت، لذا در این جو آگاهانه نسبت به خودسازی در راستای آزاد معنوی و خدائی عمل کردن به عنوان یک برنامه زندگی خویش را ملزم می دانست.

در سال 1360 در مدت زمان کوتاهی به دلیل شایستگی و لیاقت و خلوص وافر به درخواست مسئول اطلاعات سپاه ناحیه مازندران پس از درخواست مکرر از سوی مشارالیه مسئولیت واحد اطلاعات سپاه بابل را پذیرفت و عضو شورای فرماندهی شد.

او میدانست مسئولیت خطیری را پذیرفته است. اما اقبال مسئولین نسبت به او بسیار به جا بود. چه آنکه مسعود آماده این مسئولیت به لحاظ دارا بودن غالب ابعاد مدیریتی بود و آن آمادگی همانا مسلح بودنش به سلاح تقوی و ورع بود. واحد اطلاعات به دلیل حساسیت، ظرافت و اهمیتش به انسانهای آماده و باسابقه انقلابی و استخوان دار و با معنویت نیاز داشت.

در سال 1361 مسئولیت جدیدی به وی محول گردید. در آن سال به عنوان مسئول امنیت اطلاعات سپاه ناحیه مازندران انجام وظیفه میکرد. در واقع بر اساس نظام شایستگی او برازنده این مقام بود و حتی مدیریت و قبول مسندهای کلان استانی و ملی از او ساخته بود.

وی بی دغدغه نشان و بی شائبه نام، آماده همه گونه مسئولیت بود. در همین سال بود که محمد مهدی برادر کوچکتر مسعود از آزمون شهادت موفق بیرون آمد و جرعه شهادت نوشید. مسعود نیز دیگر تاب ماندن نداشت. 

در سال 1361 چندی قبل از شهادت محمد مهدی، با یکی از خواهران مذهبی و متدینه ازدواج نمود و از او دو فرزند به نام های زینب و محمد مهدی به جا مانده است. زینب هنگام شهادت یک ساله بود و محمد مهدی هنوز به دنیا نیامده بود.

شهید مسعود شعبان زاده در سال 1363 در کنکور سراسری رتبه بسیار خوب 15 را به خود اختصاص داد و در دانشگاه شهید بهشتی دانشکده حقوق مشغول به تحصیل شد. پس از مدتی به عضویت شورای اسلامی دانشگاه درآمد. مسعود ضمن فعالیتهای خالصانه در انجمن اسلامی دانشگاه همکاری با دادستانی کل انقلاب اسلامی تهران را به پیشنهاد برخی از دوستان پذیرفت و در بخش گروههای آن دادستانی به فعالیتهای فنی، تخصصی اطلاعاتی می پرداخت.

رخوت و سستی در او راه نداشت و به راستی او خستگی را خسته می کرد. این فعالیت جدید نیز از جمله سنگرهایی بود که وی به حسب وظیفه وقت خود را تقسیم نمود و به رسیدگی اموری این چنین هم خویش را ملزم می داشت. وی به دلیل علاقمندی وافرش به فضای حوزه و کسب فیض از محضر برخی از طلاب درس و کتاب لمعه را با جمع آنان به مصاحبه می نشست. اگر چه برخی از بخشهای لمعه از جمله دروس رشته حقوق بود.

اما او ترجیحا اصرار داشت که به مدرسه عالی شهید مطهری واقع در بهارستان برود که ضمن تأثیرگیری از فضای روحانی آن با عمق بیشتری به مطالب علمی دانشگاهی خود بپردازد. مدل برنامه خودسازی او از برنامه 16 مادهای امام خمینی الهام می گرفت.

بسیار متواضع و فروتن بود. ساده زیستی و بی تکلف بودن از خصوصیات بارز او بود. با افراد زیردست مدارا می کرد. بسیار خوشرو و خوش سخن بود. مسعود با این روحیات و خلقیات معنوی، تعلق به عالم جبروت و اعلی داشت. این قفس دنیا توان به زنجیر کشیدن روح بلند او را نداشت. طاقت ماندن از او سلب گشت و هر آینه پرواز به سوی ملکوت را جستجو می کرد.

سرانجام مجنون وار در پی معشوق خویش در اسفند سال 1365 در عملیات کربلای 7 (ادامه کربلای 5) در منطقه شلمچه شربت شیرین شهادت نوشید و با مولای خویش ملاقات کرد و از خاک به افلاک رسید.

پیکر پاک و مطهر وی پس از هشت سال گمنامی و جاویدالاثر بودن سرانجام در اسفند ماه 1373 در آرامگاه معتمدی بابل در کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها