آخرین شب شعر «جلوه» سال ۹۸ برگزار شد/ قصه این است جهان با تو جهان خواهد شد

آخرین شب شعر کانون «جلوه» با عنوان «جلوه حوراء» در سرچشمه برگزار شد.
کد خبر: ۳۸۴۹۰۶
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۵ - 19February 2020

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، آخرین شب شعر کانون «جلوه» با عنوان «جلوه حوراء» شامگاه سه‌شنبه 29 بهمن به مناسبت ولادت حضرت زهرا «س» در مجموعه فرهنگی «سرچشمه» برگزار شد.

در این برنامه ادبی شاعرانی چون فاطمه نانیزاد، عارفه دهقانی، مرضیه فرمانی، سمیه فضلعلی، فاطمه سادات مظلومی و بشری صاحبی به شعرخوانی پرداخته و اجرای شب شعر «جلوه حوراء» به عهده فاطمه محمدی بود.

در ادامه اشعار خوانده شده در شب شعر «جلوه حوراء» را می خوانید:

مرضيه فرمانی:
شان نزول سوره ی کوثر به نام توست
دنیا و هرچه هست سراسر به نام توست
تو آن گلی که هیچ نشانی نداشته ست
اما هزار غنچه پرپر به نام توست
تو باغبان عشقی و تو مادر حسین
چندین درخت سرو تناور به نام توست
آیینه ای و آب، نه اصلا عجیب نیست
دیوان عاشقانه ی حیدر به نام توست
با تو علی به حدکمالش رسیده است
نیمش امیر و نیمه ی دیگر به نام توست
راز مگوی خلقتی و سر اعظمی
رمز فتوح فاتح خیبر به نام توست
حتی خدا به نام تو سوگند می خورد
وقتی بهشت حضرت مادر، به نام توست

فاطمه سادات مظلومی:
قصه این است جهان با تو جهان خواهد شد
همه ی حسن خدا در تو عیان خواهد شد

شب معراج چنین وعده به احمد دادند
که تو را فاطمه آرامش جان خواهد شد

راز خلق دو جهان در گرو خلق تو بود
پس از این هرچه بخواهی تو، همان خواهد شد

حافظ از لحظه ی میلاد تو اینگونه نوشت:
"عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد"

بعد از این فصل بهار است تو که می‌خندی
وای اگر بغض کنی دهر خزان خواهد شد

جلوه کردی و شب تار سحر شد ناگاه
مکه بعد از تو چنین نورنشان خواهد شد

تو قدم رنجه نمودی که تکامل بخشی
آنچه از خلقت زن، سهم زنان خواهد شد

هرکه دور از تو و اولاد تو شد بی تردید
عمر بی برکت او خرج زیان خواهد شد

واژه در واژه ی شعرم همه از لطف شماست
دل من چند صباحی‌ست که محتاج دعاست

سميه فضلعلی:
شعر هایم را بی هوا
درون تابه می ریزم
و بلند بلند برای جارو برقی
از برف و باران می گویم
هنوز بدبینم
به تمام اسکاچ هایی که حروف نچسب را
از ته هیچ ظرفی دور نمی کنند
و رد چای های نخورده را
از دل خاطرات زنی تنها
به پرده های سرکش و آفتاب سوخته قسم
همین دیروز
دست های دخترکانم را
در شر شر خیالات پنج سالگی ام شستم
و امروز
از حرف هایشان
بوی زنی میانسال می شنوم
همان گیسو طلایی ها که از ابتدای آمدنشان
قلم و کاغذ شعرهای دیروزم
سرمشق چشم و ابروی امروزشان شده
من شعرهای نگفته ام را
در قاب های خالی خانه می زنم
و هر صبح
برایشان اسپند دود می کنم
تا یادشان نرود
زنی همچنان
آبستن بارهای ترد و شکننده واژه های پر آشوب است

بشری صاحبی:
درك مقامت مثل درك ليلة القدر است
بي تو مسير آسمانها ميشود بن بست
لطف تو مادر! ميكند قلب مرا سرمست
هر بار با نام تو ميگيرم قلم در دست...

درك من از تو مثل درك بركه است از ماه
با اذن حيدر(ع) مينويسم از تو...بسم الله

تو شاهكار خلقتي...اي شافع محشر
از چشمهايت وحي را ميخوانده پيغمبر
وقتي تويي شأن نزول سوره ي كوثر
امكان ندارد شعر توصيفت كند مادر

باران مراعات نظيري با غزل دارد
از چشمهاي عاشقانت شعر ميبارد

تو نور محضي! آيه ي انا هدينايي ...
بنت الهدي، خير النساء، ام ابيهايي...
تو عامل مبقيه اي مادر...تو زهرايي
تو علت خلق جهان هستي به تنهايي...

يك عمر بوده آبرو ي واژه ها اسمت
تطهير كرده آيه ي تطهير را اسمت

خوشبخت فضه...بوده عمري در كنار تو...
خوشبخت تر حيدر...
كه بوده بي قرار تو
از آسمانها ميرسد حتي انار تو...
اين سرنوشت ما و اين هم اختيار تو...

در سرنوشتم عشق را مكتوب كن مادر
حال دلم را خوب خوب خوب كن مادر...

هر خنده ات تمثيل يك دنيا محبت بود
شب گريه هايت جلوه ي باران رحمت بود
شرمنده ي چادر نماز تو، "عبادت" بود..
سر تا سر عمر كمت، مادر، كرامت بود...

با جان خود كردی ادا حق ولايت را
مادر! تويي كه مفتخر كردي شهادت را...

كار خدا بوده كه قبر تو نهان باشد
تا گنبد صحن و سرايت، آسمان باشد...
تا اين كه قبر بي نشانت يادمان باشد،
هرجا مزار يك شهيد بي نشان باشد...

هرچند دل ها نرم خواهد شد کنار تو
ای کاش قلب من شود سنگ مزار تو...

فاطمه نانی زاد:
چادرش عطر یاسمن دارد
دختری که بهار آورده
سر هر شاخه‌ای شکوفۀ عشق
می‌نشاند، انار آورده

آفتاب از شکفتنش حیران
ماه در جست‌وجوی خانۀ او
شب به گرمای چشم او روشن

بر لب رودها ترانۀ او

در تب‌وتاب؛ جبرئیل امین
بر لبش خنده و شکر باشد
یا محمد! بشارت آوردم
آمده مادرِ پدر باشد

مثل آب زلال می‌جوشد
آیه‌های تجلی رحمت
هر فرشته به سجده افتاد از
این شکوه و جلال و این برکت

لحظه‌ها لحظه‌های شیرینی‌ست
آفرینش به وجد و شیدایی
بی‌قرار است سورۀ توحید
شده دنیای او تماشایی

به نسیم سحر نشانی داد
دست‌ها را به آسمان ببرد
استجابت بیاورد با شوق
غصه‌ها را سر اذان ببرد

«هل اتی» زمزمه به لب دارد
«نور» در جلوه است از هر سو
«قدر» آیینه‌ای گرفته به کف
«کوثر» آمد، خوش آمدی بانو

انتهای پیام/121

 

نظر شما
پربیننده ها