معرفی کتاب؛

«تا اروند»

کتاب «تا اروند» به مرور خاطرات «علی غفاری» پیشکسوت دفاع مقدس استان اردبیل پرداخته است.
کد خبر: ۴۰۰۲۶۶
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۳ - 08June 2020

«تا اروند»

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، کتاب «تا اروند» به مرور خاطرات «علی غفاری» رزمنده و پیشکسوت بهداری دفاع مقدس استان اردبیل پرداخته که به کوشش «لیلا نظری گیلانده» به نگارش در آمده است.

این کتاب 232 صفحه‌ای را انتشارات «ساوالان ایگیدلری» در سال 1392 به سفارش و حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان چاپ و منتشر کرده است.

برشی از متن کتاب:

هنوز هم درگیری‌ها با شدت ادامه داشت.

شنیدم امین شریعتی فرمانده لشکر دستور داده بود که با یک یا زهرا به طرف تانک های دشمن بروند و کارشان را تمام کنند که قتل عام نشویم.

آن روز آنقدر شهدا و مجروحان را تنهایی جا به جا کردم که از نفس افتادم.

بیست و چهارم دی ماه بود و پنج روز از آغاز عملیات کربلای 5 می گذشت.

در سنگر بهداری نشسته بودیم که یک دغعه شنیدیم صدیقیان در بی سیم فریاد می زند: حاج اسماعیل... حاج اسماعیل... به دادمان برسید. ما را کشتند... کشتند ما را... سنگرمان ویران شده موندیم زیر آوار.

جبار‌زاده ماشین مخصوصی داشت که دست هر کسی نمی‌داد.

سویچش را انداخت به طرف من  و گفت: غفاری زود خودت را برسان محل که الان این صدیقیان آبرویی برامون نمیذاره.

زود آمبولانس را برداشتم و به طرف منطقه رفتم.

بعد از من احد کبیری هم که از نیروهای زبده بهداری بود به دستور جبارزاده با موتور برای کمک به من راهی می شود.

وسط‌های راه بود که دیدم کبیری از من سبقت گرفت و با دست هم اشاره‌ای به من کرد که: من رفتم خودت را برسان.

پایم را روی پدال گاز گذاشتم و به دنبالش رفتم.

کبری حدود پانصد متر جلوت از من در حرکت بود.

جلوتر از ما خاکریزی بود که باید حدود 60 درجه به سمت راست می‌پیچیدیم.

چون نیروی رزمی نبودم زیاد به منطقه وارد نبودم و فقط دنبال مجروح می گشتم که مداوا یا اعزامش کنم.

حتی در بیشتر موارد اسم منطقه را هم نمی‌دانستم.

تا کبیری از پیچ رد شد یک دفعه خمپاره‌ای درست در همان منطقه افتاد و من با خودم گفتم: ای وای احد را هم از دست دادیم...

وقتی رسیدم  دیدم با صورت به زمین افتاده و فکر کردم دیگه کارش تمام شده.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار