به روایت رهبر-۱/

سرکوب طاغوت، هدف غایی سیدالشهداء علیه السلام

دعوت مردم عراق از امام حسین (ع) برای این بود که برود و حکومت کند؛ ایشان هم به همین دعوت پاسخ دادند؛ یعنی چنین نیست که امام حسین (ع) به فکر حکومت نبود، آن حضرت به فکر سرکوب کردن قدرت‌های طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت.
کد خبر: ۴۷۰۸۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۲:۰۰ - 10August 2021

سرکوب طاغوت هدف غایی سیدالشهدا (ع) بودگروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس- رسول حسنی؛ حادثه عظیم عاشورا، چنان در تار و پود تاریخ، نه‌فقط تاریخ اسلام تنیده شده که نمی‌توان به سادگیِ یک واقعه از کنار آن گذشت. در شرح قیام کربلا اندیشمندان بزرگی قلم زده‌اند و به اندازه استعداد و ادراک خود آن را تفسیر کرده‌اند.

در این میان، رهبر معظم انقلاب اسلامی در مجموعه بیانات خود چه در سال‌های طلبگی و مبارزه با رژیم پهلوی و چه بعد از انقلاب اسلامی و زعامت و رهبری انقلاب اسلامی به مناسبت‌های گوناگون از این حادثه بزرگ یاد کرده‌اند.

وجه تمایز نگاه امام خامنه‌ای به حادثه عاشورا در این است که معظم‌له این واقعه را یک اتفاق تاریخی صرف نمی‌دانند. ایشان حادثه عاشورا را جریانی سیال می‌دانند که در هر لحظه از زندگی می‌شود از آن درس گرفت. در واقع وجه عبرت‌آموز عاشورا در نگاه رهبری پررنگ است و اینکه در این حادثه نباید متوقف ماند. به بیان دیگر، ما می‌توانیم حبیب بن مظاهری در سپاه ایمان باشیم، یا شمری در سپاه کفر.

«به روایت رهبر» گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت، زندگی، سیره و قیام عاشورای امام حسین (ع) است که در ایام محرم منتشر خواهد شد.

 پیروزی ابدی در تاریخ

«حضرت حسین‌ بن‌ علی (ع)، امام سجاد (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) شخصیت‌های عظیمی هستند که در دوران خودشان، به گمان باطل مادی، هضم شدند. حسین ‌بن ‌علی (ع) با همه‌ی برادران، فرزندان، نزدیکان، جوانان و اصحاب غیورش در غربت کامل به شهادت رسیدند، در غربت کامل هم دفن شدند. نه کسی آن‌ها را تشییع کرد و نه کسی برای آن‌ها اقامه‌ی عزا کرد. کسانی به گمان باطل، فکر می‌کردند اگر این‌ها بمانند، ممکن است بساط انتقام‌گیری راه بیندازند. خیال می‌کردند که با شهادت حسین ‌بن ‌علی (ع) و همراهانش، کار تمام شد. امام سجاد (ع) سی و چهار سال بعد از آن‌روز، در مدینه ظاهرا در حال انزوا زندگی کرد. نه لشکری، نه مجموعه‌ای و نه هیاهویی به‌ظاهر وجود نداشت.

ابوالفضل العباس (ع) هم یکی از شهدای روز عاشوراست. تصور باطل قدرت‌های مادی که با منطق مادی حکومت می‌کنند معمولاً این است که این‌ها تمام شدند و از بین رفتند؛ ولی می‌بینید که واقعیت قضیه این‌طور نیست. اینها تمام نشدند؛ ماندند و روزبه‌روز بر عظمت و جلالت و جذابیت و تأثیرگذاریشان افزوده شد؛ دل‌ها را تصرف کردند و دایره‌ی وجود خودشان را گسترش دادند. این‌ها پیروزی در تاریخ است؛ پیروزی حقیقی و ماندگار.

سؤالی که در ذهن انسان پیش می‌آید، این است که قضیه چیست؟ عامل این بقا چیست؟ به نظر من، این یکی از اساسی‌ترین و درعین‌حال واضح‌ترین و رایج‌ترین حقایق زندگی بشر است. منتها مانند همه‌ی حقایق واضح، توجه انسان‌های غافل را بر نمی‌انگیزد.

امام حسین (ع) عامل معنوی قدرت را داشت. اگرچه خود او به شهادت رسید؛ اما مجاهدتش برای این نبود که چند صباحی در زندگی خوش بگذراند، تا ما بگوییم حالا که به شهادت رسید، پس شکست خورد. مجاهدت او برای این بود که خط توحید را، حاکمیت الله، دین و نجات و صلاح انسان را در میان بشر ماندگار و تثبیت کند؛ زیرا عواملی سعی می‌کردند که این خط را به‌کلی پاک کنند.» [1]

نهضت عاشورا در تداوم بعثت انبیا

«انبیاء نجات‌دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یک هدف بزرگ نبوت‌ها و رسالت‌ها، اقامه‌ی عدل معرفی شده است اصلا انزال کتاب‌های الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حرکت امام حسین (ع)، چنین حرکتی بود. فرمود: اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بی‌تفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او هم‌سرنوشت است.

فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسین (ع) برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین (ع) به فکر حکومت نبود، ایشان به فکر سرکوب کردن قدرت‌های طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون.

امام حسین (ع) می‌دانست که اگر این حرکت را نکند، سکوت اوچه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتی قدرتی همه‌ی امکانات جوامع و یا یک جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش می‌گیرد و جلو می‌رود، اگر مردان و داعیه‌داران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با این عمل، کار او را امضا کرده‌اند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق می‌رسد، بدون این‌که خودشان خواسته باشند. این گناهی بود که آن روز برخی از بزرگان و آقازادگان بنی‌هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتکب شدند. امام حسین (ع) این را برنمی‌تافت؛ لذا قیام کرد.»[2]

سعی دشمن برای حذف امامت

«در صدر اسلام بزرگترین و مهم‌ترین ضربه‌ای که بر اسلام وارد شد، این بود که حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شد. حکومت امام حسن (ع) و حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) ـ توسط معاویه ـ به سلطنت شام تبدیل شد. البته امام حسن مجتبی (ع) آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر که حفظ اصل اسلام بود مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد.

حکومت را از امام حسن (ع) گرفتند. وقتی حکومت از مرکز دینیِ خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهی است که بعد هم حادثه‌ی کربلا پیش می‌آید. آن وقت حادثه‌ی کربلا حادثه‌ای نیست که بشود جلوش را گرفت؛ اجتناب ناپذیر می‌شود. بیست سال بعد از آن‌که حکومت اسلامی از دست محور اصلی آن  که امامت است  گرفته شد، امام حسینِ فرزند پیامبر (ص) در کربلا با آن وضع به خاک و خون کشیده شد. اساس حمله و نقشه‌ی دشمن این است که حکومت را از محور اصلی، محور امامت خارج کند.»[3]

خداوند خونخواه حسین (ع) است

«در همه‌ی آثار اسلامی، ما دو نفر را داریم که از آنها به «ثاراللَّه» تعبیر شده است. در فارسی، ما یک معادل درست و کامل برای اصطلاح عربی «ثار» نداریم. وقتی کسی از خانواده‌ای از روی ظلم به قتل می‌رسد، خانواده‌ی مقتول صاحب این خون است. این را «ثار» می‌گویند و آن خانواده حق دارد خونخواهی کند. این‌که می‌گویند خون خدا، تعبیر خیلی نارسا و ناقصی از «ثار» است و درست مراد را نمی‌فهماند. «ثار»، یعنی حق خون‌خواهی. ا

گر کسی «ثار» یک خانواده است، یعنی این خانواده حق دارد درباره‌ی او خون‌خواهی کند. در تاریخ اسلام از دو نفر اسم آورده شده است که صاحب خون این‌ها و کسی که حق خون‌خواهی این‌ها را دارد، خداست. این دو نفر یکی امام حسین است و یکی هم پدرش امیرالمؤمنین؛ «یا ثاراللَّه و ابن ثاره». پدرش امیرالمؤمنین هم حق خونخواهی‌اش متعلق به خداست.»[4]

ذکر عاشورا بیان خاطره نیست

«بزرگان درباره فلسفه قیام امام حسین (ع)، بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند و حرف‌های بسیار قیمی هم در این مقوله زده شده است؛ اما حقیقتا یک عمر می‌شود سخن از این حقیقت درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قیام امام حسین (ع) فکر کنیم، متوجه می‌شویم که این قضیه، از ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است.

هرچه فکر کنیم، ممکن است حرف‌های جدید و حقایق تازه‌ای را بیابیم. یک مقوله دیگر که قابل بحث است مقوله عزاداری حسین‌ بن ‌علی (ع) و برکات احیای ذکر عاشوراست. تحقیقا یکی از مهم‌ترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست.

از همان روزی که موضوع ذکر مصیبت حسین ‌بن ‌علی (ع) مطرح شد، چشمه جوشانی از فیض و معنویت در اذهان معتقدین و محبین اهل بیت (ع) جاری شد. این چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جریان داشته است؛ بعد از این هم خواهد داشت و بهانه آن هم یادآوری خاطره عاشوراست.

بیان ماجرای عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثه‌ای است که  دارای ابعاد بی‌شمار است. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقوله‌ای است که می‌تواند به برکات فراوان و بی‌شماری منتهی شود. لذا شما ملاحظه می‌کنید که در زمان ائمه (ع)، قضیه گریستن و گریاندن برای امام حسین (ع)، برای خود جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحث‌های قدیمی است! نه! این خیال باطل است. عاطفه به‌جای خود و منطق و استدلال هم به‌جای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیت انسان دارد.

در حادثه عاشورا استدلال و عاطفه در کنار هم معنا پیدا می‌کند

در حرکت‌های معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را می‌گیرد و نه استدلال می‌تواند به جای عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریای خروشان عواطف صادق است. یک انسان والا، پاک، منور و بدون ذره‌ای شائبه تردید در شخصیت ملکوتی والای او، برای هدفی که همه منصفین عالم در صحت آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متفقند، حرکت شگرفش را آغاز می‌کند و می‌گوید: «ایها النّاس! انّ رسول اللَّه، صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله، قال: من رأی سلطاناً جائراً..» بحث سر این است. امام حسین (ع)، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار می‌دهد: «یعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان.» بحث بر سر مقدس‌ترین هدف‌هاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمل می‌کند.

دشوارترین مبارزه

 دشوارترین مبارزه، مبارزه غریبانه است. کشته شدن در میان هیاهو و هلهله دوستان و تحسین عامه مردم، چندان دشوار نیست. چنان‌که در یکی از جنگ‌های صدر اسلام، وقتی که دو لشکر حق و باطل در مقابل هم صف کشیدند و کسانی چون پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، در رأس جبهه حق قرار داشتند، پیغمبر (ص) از سپاهیان خود پرسید:

چه‌کسی حاضر است به میدان برود و فلان جنگجوی معروفِ سپاه دشمن را از پای درآورد؟ جوانی از سپاهیان اسلام، داوطلب شد. پیغمبر (ص) دستی بر سر او کشید و او را بدرقه کرد. مسلمانان هم برایش دعا کردند و او به میدان نبرد رفت، جهاد کرد و کشته شد. این، یک نوع کشته شدن و جهاد کردن است. نوع دیگر جهاد کردن، جهادی است که وقتی انسان به سمت میدان نبرد می‌رود، آحاد جامعه نسبت به او یا منکرند، یا غافلند، یا کناره می‌جویند و یا در مقابلش می‌ایستند. کسانی هم که قلبا وی را تحسین می‌کنندجرأت ندارند زبانی به تحسینش بپردازند.

در حادثه عاشورای امام حسین (ع) حتی کسانی مانند عبدالله ‌بن ‌عباس و عبدالله ‌بن جعفر که خودشان جزو خاندان بنی‌هاشم و از همین شجره طیبه‌اند، جرأت نمی‌کنند در مکه یا مدینه بایستند، فریاد بزنند و به نام امام حسین (ع) شعار بدهند. چنین مبارزه‌ای، غریبانه است و مبارزه غریبانه، سخت‌ترین مبارزه‌هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، روی‌گردان. در مبارزه امام حسین (ع) حتی برخی از دوستان هم معرضند. چنان‌که به یکی از آنها فرمود: «بیا به من کمک کن.» و او به جای کمک، اسبش را برای حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده کن.»

غربت از این بالاتر و مبارزه از این غریبانه‌تر؟! آن وقت در این مبارزه غریبانه، عزیزترین عزیزانش در مقابل چشمانش قربانی شوند. پسرانش، برادرزاده‌هایش، برادرانش و پسرعموهایش؛ حتی کودک شش‌ماهه‌اش هم کشته شود.

علاوه بر همه این مصیبت‌ها، می‌داند به مجرد این‌که جان از جسم مطهرش خارج شود، عیالات بی‌پناه و بی‌دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. اموال آنها را غارت می‌کنند؛ آن‌ها را به اسارت می‌گیرند و مورد اهانت قرار می‌دهند. می‌داند که به دختر والای امیرالمؤمنین (ع) زینب کبری‌ (س) که جزو شخصیت‌های بارز دنیای اسلام است، جسارت می‌کنند. این‌ها را هم می‌داند.

علاوه بر همه این‌ها، تشنگی خود و اهل و عیالش را اضافه کنید: می‌توانید تصور کنید که این مبارزه چقدر سخت است؟ انسانی چنان والا، پاک، مطهر و منور که ملائکه آسمان برای تماشای جلوه او بر یکدیگر سبقت می‌گیرند و آرزومند تماشای حسین‌ بن ‌علی (ع) هستند تا به او متبرک شوند؛ انسانی که انبیا و اولیا آرزوی مقام او را می‌کنند، در چنان مبارزه‌ای و با چنان شدت و محنتی به شهادت می‌رسد. شهادت چنین شخصیتی، حادثه‌ای شگرف است. کدام انسانی است که عاطفه‌اش از این حادثه جریحه‌دار نشود؟! کدام انسانی است که این حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟

این همان چشمه جوشانی است که از ظهر روز عاشورا شروع شد؛ از همان وقتی که زینب کبری (س) بالای تل زینبیه رفت و خطاب به پیغمبر (ص) عرض کرد: یا رسول‌الله، صلّی علیک! ملائکة السّماء هذا حسینک مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة والرّداء. او خواندن روضه امام حسین (ع) را شروع کرد و ماجرا را با صدای بلند گفت؛ ماجرایی که می‌خواستند مکتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در کربلا، چه در کوفه و چه در شام و مدینه، با صدای بلند به بیان آن پرداخت. این چشمه، از همان روز شروع به جوشیدن کرد و تا امروز، همچنان جوشان است. این حادثه عاشوراست.»[5]

[1]  در دیدار جمعی از پاسداران 22 آبان 1378

[2]  در دیدار کارگزاران نظام 27 اسفند 1380

[3]  در دیدار جوانان در مصلای بزرگ تهران 1 اردیبهشت 1379

[4]  در خطبه‌های نماز جمعه تهران 18 دی 1377

[5]  در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد 17 خرداد 1373

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها