در وصیتنامه شهید دانش‌آموز جعفر ملکی مطرح شد؛

خط بطلان شهید نوجوان بر جوسازی‌های رسانه‌ای دشمن/ توصیه شهید ملکی درباره نسل جوان

شهید دانش‌آموز جعفر ملکی وقتی آخرین بار برای رفتن به جبهه با مخالفت مادرش مواجه شد گفت: ما چراغ‌های کربلا را دیده‌ایم؛ اما عراقی‌ها اجازه ورود ما به کربلا را نمی‌دهند این بار می‌خواهم به کربلا بروم.
کد خبر: ۴۸۳۳۶۸
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۰۴:۳۵ - 13October 2021

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دانش‌آموز شهید جعفر ملکی فرزند مهدی، پانزدهم مرداد ۱۳۴۵ در خانواده‌ای با اصالت و مذهبی از دیار مؤمنان نجف‌آباد به دنیا آمد. وی هشتمین فرزند خانواده بود. با سپری کردن دورۀ پر شور کودکی برای فراگیری علم و دانش افروزی همراه دیگر هم سن‌ و‌ سالانش به مدرسه قدم گذاشت و با پشتکار فراوان به مدرسۀ راهنمایی علامه رهسپار شد.

با عشق و علاقه‌ای که به فراگیری اصول دین داشت، در انجام این مهم عاشقانه تلاش می‌کرد. نمازهایش را اول وقت و تا آنجا که می‌توانست به جماعت می‌خواند. حرکت سیاسی و انقلابی‌اش را هم‌زمان با دیگر انقلابی‌ها، در کنار دوستش محمد زمانیان آغاز کرد. به‌جز پخش اعلامیه، با فریاد مرگ بر شاه خشم خود را از رژیم طاغوتی عیان می‌کرد. با اینکه سن کمی داشت، از درک والایی بهره می‌برد. توسط نیرو‌های ساواک دستگیر، زندانی و شکنجه شد اما پس از آزادی باز هم به فعالیت‌هایش ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی در راستای ادامه اهداف والایش به جبهه رفت.

زمانی‌که دشمن بعثی به خاک کشورمان یورش آورد و فریاد دادخواهی مردم بی‌پناه و بی‌گناه در کل کشور پیچید، درس را در مقطع سوم راهنمایی رها کرد. به خاطر سن کم، تاریخ تولد شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و با مخفی شدن در زیر صندلی ماشین همراه با دیگر مجاهدان فی‌سبیل‌الله به مناطق جنگی شتافت. با اصرار توانست مسؤلان را راضی کند که در جبهه‌ها بماند تا فردای قیامت در پیشگاه معبودش شرمگین نباشد.

رفتن به جبهه به عشق کربلا/ جوانان را طوری تربیت کنید که در راه اسلام قدم بگذارند

با وجود مجرحیت وقتی متوجه شد عملیات محرّم در پیش است، برای به عقب هدایت کردن دشمن همراه لشکر ‌۸ نجف‌ اشرف در گردان پیادۀ فتح به منطقۀ جنگی رهسپار شد. این تک تیرانداز فداکار با به جا گذاشتن حماسه‌های با‌شکوه سرانجام به تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۶۱ در بحبوحۀ عملیات، منطقه عین‌الخوش، براثر اصابت ترکش به بدن پاکش شربت ناب شهادت را نوشید و به دیدار محبوب شتافت. جسم پاکش بعد از بازگشت به زادگاهش و تشییع باشکوه در کنار دیگر وارستگان راه حق آرام گرفت.

می‌خواهم به کربلا بروم

صدیقه ملکی خواهر شهید جعفر تعریف کرده است: همیشه درس‌های خود را جلو جلو می‌خواند تا اگر مدتی به خاطر عملیات در جبهه ماند از درس عقب نیافتد. وقتی که از جبهه بر می‌گشت، با اینکه بسیار خسته بود؛ اما به مدرسه شبانه می‌رفت و درس می‌خواند.

آخرین باری که به دیدارمان آمد، ترکشی به پشت سرش اصابت کرده بود که با چفیه روی آن را بسته بود. مادرم با اعزام مجدد او مخالفت کرد. جعفر گریه‌اش گرفت و گفت: مادر، ما چراغ‌های کربلا را دیده‌ایم؛ اما عراقی‌ها اجازه ورود ما به کربلا را نمی‌دهند این بار می‌خواهم به کربلا بروم.

رفتن به جبهه به عشق کربلا/ جوانان را طوری تربیت کنید که در راه اسلام قدم بگذارند

جوانان را طوری تربیت کنید که در راه اسلام قدم بگذارند

او در وصیتنامه خود نوشته است: «اگر کوه‌ها از جا کنده شوند تو از جای خود حرکت مکن، دندان روی دندان بنه، کاسه سرت را به خدا عاریه ده و پای خود را در زمین بکوب، چشم بینداز تا از انتهای لشکر خدا ببینی و چشم خود را بپوشان و بدان فتح و پیروزی از جانب خدای سبحان نزدیک است. «علی (ع)»

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی، این یاور مستضعفان، این نائب به حق امام زمان (عج) و با سلام و درود بر تمام شهیدان صدر اسلام از هابیل تا حسین (ع) و از حسین تا شهیدان این زمان و با سلام و درود بر تمام رزمندگان جبهه حق علیه باطل.

آری شهادت است که مرز حق و باطل را مشخص می‌کند که حسین (ع) با پیام و خونش به مستضعفین عالم فرمود که‌ای مستضعفین در هر کجا هستید اگر می‌توانید بمیرانید و اگر نمی‌توانید بمیرید. از چه گروهی بمیرانید از گروهی که سد راه خدا می‌شوند و سد راه اسلام و قرآن می‌شوند و در هر لباسی که باشند چه در لباس نظامی و چه در لباس مجاهدین خلق و چه در لباس عرب مزدور بعثی عراقی باشند و چه در لباس مقدس روحانی باشند و اگر نمی‌توانید بمیرید؛ و وصیت دیگر من به امت حزب الله این است که در خط امام حرکت کنید و این جوان‌‎های عزیزتان را به راهی تربیت کنید که در راه اسلام قدم بگذارند و نه در راه مجاهدین خلق قدم بگذارند. مواظب این جوان‌هایتان باشید.

در پایان این وصیت را می‌نویسم تا نسل‌های بعدی خیال نکنند که به خاطر پست و مقام و شهرت به جبهه رفتم و از اول این راهی را که انتخاب کردم با آگاهی کامل خودم انتخاب کردم و در آخر هم خواهم رفت و اگر شهید شدم شهید واقعی باشم و در پایان اگر در خلال عمرم کسی از من آزاری دیده است از همه شما می‌خواهم که مرا ببخشید. پدر و مادر عزیزم دست شما را می‌بوسم و امیدوارم مرا ببخشید. خدایا از تو می‌خواهم که گناهان بسیاری که مرتکب شده ام را مورد عفو و بخشش قرار دهی.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته»

رفتن به جبهه به عشق کربلا/ جوانان را طوری تربیت کنید که در راه اسلام قدم بگذارند

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها