همسر شهید میردوستی در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

استدلال حکیمانه شهید میردوستی برای اعزام به جنگ سوریه

شهید مدافع حرم «سید محمدحسین میردوستی» لز رزمندگان صابرین بود که به عنوان امدادگر به جبهه نبرد در سوریه اعزام شد و در تاسوعای سال ۱۳۹۴ به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۵۳۷۰۲۴
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۳۰ - 04August 2022

تلاش شهید «میردوستی» برای جلب رضایت همسرش/ خداحافظی بدون بدرقهبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم «سید محمدحسین میردوستی» متولد ۱۳ تیر ۱۳۷۰ بود. روز ۱۴ مهر سال ۱۳۹۴ برای دفاع از حریم آل‌الله راهی سوریه شد و آنجا به عنوان یک پزشک خدمت می‌کرد. محمدحسین عضو یگان ویژه صابرین بود و ۱۸ روز پس از اعزام در عملیات محرم روز تاسوعای همان سال در شهر حلب به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

«راضیه سادات میردوستی» همسر شهید میردوستی گفت‌وگوی کوتاهی با خبرنگار دفاع‌پرس انجام داده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

چون در دوره‌های تک تیراندازی و تکاوری شرکت کرده بود و چون دوره‌های بهیاری و پزشک‌یاری را گذرانده بود، به عنوان امدادگر ویژه او را اعزام کرده بودند. همسرم سطحی معادل سطح پرستاری را گذرانده بود.

من هم مثل باقی همسران یا مادران مدافعان حرم، یک سالگی پسرم هنوز تمام نشده بود که همسرم حرف از رفتن به سوریه زد. در ابتدا برای ما سخت بود. یکی دو هفته پیش از رفتنش، داشت صحنه‌های قتل عام بچه‌ها در یمن را نشان می‌داد که به من گفت: راضیه سادات، الآن هم از من می‌خواهی که نروم؟

به او گفتم: اگر تو بروی، پسرمان چه می‌شود؟

گفت: اگر من بروم، یک نفر است که بی‌پدر می‌شود. اما اگر من و امثال من نرویم، هزاران محمدیاسا وجود خواهند داشت که بی‌پدر شده یا کسی کنارشان نخواهد بود. داشت من را آماده رفتنش می‌کرد که همان موقع رضایت رفتن را از من گرفت.

همسرم موقع رفتن، یک روز زودتر رفت. زمانی که یاد آن روز‌ها می‌افتم، می‌گویم محمدحسین بدون خداحافظی و بدون بدرقه رفت. در مستندات می‌دیدم که خیلی از این همسر‌ها هستند که ساک همسرانشان را می‌بندند و آن‌ها را از زیر قرآن رد می‌کنند. نمی‌دانم در این امر چه حکمتی بود که همسرم بدون خداحافظی رفت.

آن موقع که همسر من آنجا بود، اوضاع جنگ بسیار شدید و خطرناک بود که روز تاسوعا خیلی از افراد شهید شدند. به آن روز، لقب «تاسوعای خونین» را داده بودند. به همین خاطر نیمه شب ساعت یک یا دو شب فقط دو سه بار با من تماس داشت. آخرین تماسی که با من داشت، دو شب پیش از شهادتش بود.

همسرم روز تاسوعا به شهادت رسید که خبر آن را روز عاشورا به ما دادند. ما به شهرستان رفته بودیم. در آنجا بود که گفتند همسرم شهید شده است. از لحظه‌ای که خبر شهادت او را شنیدم، تا چند وقت حال بدی داشتم. یا در بیمارستان بودم و یا اگر هم در خانه بودم، متوجه چیزی نبودم.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها