به مناسبت سالروز شهادت روحانی شهید مصطفی ردانی‌پور؛

وقتی که «مصطفی» اشک «حسین» را درآورد!

ردانی‌پور طبق معمول با اراده‌ای آهنین و اسلحه کلاش در دست، با لبخندی شیرین، حسین (خرازی) را درآغوش گرفت و گفت: رحیم گفته پیشانی و بازوی تو را ببوسم.
کد خبر: ۵۳۸۱۱۵
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۶ - 06August 2022

وقتی که مصطفی اشک حسین را در آورد!به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی پور در سال ۱۳۳۷ در خانواده‌ای متدین در اصفهان متولد شد. وی تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی رها کرد و به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه، شهید ردانی پور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیت‌های همه‌جانبه خود را آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانی پور به همراه تعدادی از همرزمان خود، از کردستان وارد جنوب شد و با نیرو‌های اعزامی از اصفهان که در نزدیکی آبادان، جبهه دارخوین مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد.

در جریان عملیات فتح المبین در فروردین‌ماه سال ۱۳۶۱، برادر کوچکترش به درجه رفیع شهادت رسید و خود نیز به‌شدت مجروح و یک دستش معلول شد.

او در همان حالی که دستش مجروح و در گچ بود، برای شرکت در عملیات بیت‌المقدس به جبهه شتافت و پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را بر عهده داشت.

او در عملیات‌های محرم، والفجر ۱، والفجر ۲ شرکت داشت و تا لحظه شهادت، هرگز جبهه را ترک نکرد.

سه روز پس از ازدواج، مجاهدت‌های این روحانی عارف در عملیات والفجر ۲ به اوج و نقطه رهایی خود رسید و جسم پاکش در ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران، غریبانه بر زمین ماند و روح مطهرش آسمانی شد.

وقتی‌که ردانی پور اشک خرازی را درآورد [۱]یکی از فرماندهان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) در خصوص شرایط شب اول عملیات طریق‌القدس می‌گوید: فرماندهان یگان‌ها درصدد برآمدند تا تکلیف خود را در قبال ادامه عملیات بدانند. در همین زمینه مصطفی ردانی پور، جانشین تیپ ۱۴ امام حسین (ع)، موظف شد آخرین اخبار و گزارش‌های پیشروی یگان‌ها در منطقه شمال کرخه را به رحیم صفوی بدهد.

وی با موتور به‌طرف پل حرکت کرد. ما باید منتظر می‌شدیم تا آخرین ابلاغ برای ادامه عملیات را دریافت کنیم.

بالاخره مصطفی ردانی پور از نزد رحیم صفوی به محل تیپ بازگشت تا هماهنگی‌های لازم را جهت نبرد امشب انجام دهد و اخبار و اطلاعات را تبادل کند.

ردانی پور طبق معمول با اراده‌ای آهنین و اسلحه کلاش در دست، با لبخندی شیرین، حسین خرازی را در آغوش گرفت و گفت: رحیم گفته پیشانی و بازوی تو را ببوسم.

حسین گفت: چه شد؟ از جنوب کرخه چه خبر؟ مصطفی ردانی پور پاسخ داد: اگر عجله نکنی همه را می‌گم. فعلاً وقت نماز است. کسی دور من جمع نشه بهتره، نماز را بخونیم، بعد شروع کنیم.

داخل یک خاکریز هلالی شکل، نماز جماعت راه افتاد. مصطفی توی حال و هوای خودش بود. صفا می‌کرد، اشک‌ریزان و با استغاثه.

بچه‌ها همه رفته بودند تو حال و هوای خوش غروب جبهه، یاد دوستانی که شب گذشته توی میدون مین شهید شدند، یاد عباس کردآبادی، یاد امیر همتی، یاد بسیجی‌های گمنام و... با الله‌اکبر مصطفی، نماز مغرب و عشاء شروع شد و دقایقی بعد به پایان رسید.

پس از نماز مغرب مصطفی برگشت به طرف ما. عادت او بود و این توفیق را از خود سلب نکرده بود که در هر مکان، حدیث یا روایتی از ائمه (ع) بیان کند.

بعد از حمد و ثنای خدا گفت: در روایت داریم که ملائکی در آسمان‌ها در حرکت هستند که سلام ما به رسول خدا را به محضر او می‌رسانند. این در ذهن شما باشد که سلام شما اکنون به محضر مبارک رسول‌الله (ص) می‌رسد و با حضور قلب ادا کنید. توجه به این مهم برای همه شما لازم و ضروری است. دیشب عباس کردآبادی با ما بود. ده‌ها نفر از یاران دارخوین با ما بودند. الآن آرام خفته‌اند. خوشا به حال تاوَن‌ها.

برادر‌ها مواظب باشیم. این بچه‌ها امانت مردم‌اند. نگذارید جلوتر از شما به خط دشمن برسند. خودتون را به زهرا (س) بسپارید. سرتون را به خدا بسپارید. با امام حسین (ع) معامله کنید. یاد چهره آن پیرمرد بزرگ بیفتید که سعادت دنیا و آخرت را به این ملت هدیه کرد.

حسین سرش را پایین انداخته بود. دانه‌های اشک از صورت او روی شلوارش می‌ریخت. مصطفی مصیبت کوتاهی از مصائب حضرت زهرا (س) خواند. با همان شور و حال و هوای همیشگی آیه شریفه الصابرین فی السراء و الضراء ر ا خواند و سخنانش را به اتمام رساند.

بعد از نماز، جلسه فرماندهان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) با حضور دست‌اندرکاران عملیات ازجمله حسین خرازی، مصطفی ردانی پور، علی زاهدی، ابو شهاب و ... تشکیل می‌شود؛ درحالی‌که عشق به شهادت در چهره یکایک آنان به‌خوبی دیده می‌شود.» ۱

روایت سردار مرتضی قربانی

شوخی مصطفی با فرماندهان [۲]روز هفتم شناسایی (عملیات محرم) به دهلران رفتیم. حسن باقری و حاج‌آقا مصطفی ردانی پور هم از اهواز به آنجا آمدند. حدود ساعت ۱۰ صبح توی دهلران به هم رسیدیم و جلسه گذاشتیم.

محل تجمعمان هم توی مدرسه‌ای بود که در اختیار سپاه دهلران بود. آن‌ها کالک و نقشه منطقه را آوردند و نیرو‌های قدیمی‌ای که روی منطقه مسلط بودند؛ هم آمدند تا منطقه را بررسی کنیم...

حجت‌الاسلام ردانی پور دوتا سطل را پر از آب کرده و برده بود بالای پشت‌بام مدرسه. جلسه در حال اتمام بود که از بالا، با آب همه فرماندهان را خیس کرد. بقیه هم هرکدام یک ظرف آب برداشتند و به دنبال او دویدند و خیسش کردند.

دقیقاً یادم هست که صبح، جلسه شروع شد و ناهار را هم همان‌جا خوردیم. چون راه زیادی طی کرده و خسته بودیم، کمی هم استراحت کردیم.

منابع:

[۱] رزاق زاده، امیر، نبرد طریق‌القدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،۱۳۹۱، صفحات ۶۱۹، ۶۲۰، ۶۲۱، ۶۲۲.

[۲] رزاق زاده، امیر، در مسیر پیروزی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مرتضی قربانی (جلد اول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۸، صفحات ۴۳۲، ۴۳۳

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها