گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رضا اسماعیلی؛ به شهادت پیشینهی هزار سالهی ادب پارسی، غزل یکی از فاخرترین، غنیترین و با شکوهترین قالبهای ادبی است که علاوه بر مضامین غنایی و عاشقانه، ظرفیت والایی برای بیان مضامین عرفانی، اجتماعی، سیاسی و حماسی دارد.
تاریخ سرایش اولین غزل پارسی ـ به معنای اصطلاحی آن ـ به قرنهای سوم و چهارم هجری برمی گردد و نام شاعرانی همچون شهید بلخی (متوفی ۳۲۵ ه. ق) و رودکی سمرقندی (متوفی ۳۲۹ ه. ق) در شمار اولین غزل سرایان به ثبت رسیده است.
پژوهش گران تاریخ ادبیات بر این عقیده اند که اولین غزل زبان پارسی، غزل معروف شهید بلخی با مطلع زیر است:
مرا به جان تو تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگــــز از تو نگردم، نه بشنوم پندی
بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی قالب غزل خود محتاج نگارش مقالهای جداگانه است. ولی همین اندازه کافی است بدانیم که عدهای بر روی این نظریه پای میفشرند که غزل در سیر تکاملی خویش از قصیده جدا شده و به عنوان یک قالب ادبی مستقل تا به امروز به زندگی خود ادامه داده است. دیگر این که گفته اند شعر پارسی بعد از اسلام، اصول وزنهای خود را از شعر عربی گرفته و ممکن است که غزل پارسی از غزل عربی اقتباس شده باشد. در این مورد مطالعه کتاب «ا َلمُعجَم» نگارش «شمس الدین محمد قیس رازی» خالی از فایده نیست.
و، اما به زعم من، غزل شکل تکامل یافته و پیراستهی تغزل است. تغزل یا «پیش قصیده» گونهی ابتدایی و ناقص غزل استقلال یافتهی امروزی است. برای مثال قصیدهی رودکی از سه قسمت تشکیل میشده است:
۱ ـ پیش قصیده، یعنی همان «تشبیب» و «تغزل»
۲ ـ موضوع که شامل ستایش و یا مرثیه میشده است.
۳ ـ بخش پایانی، اشعاری مشتمل بر دعای ممدوح (شریطه)
تفاوت عمدهی غزل با تغزل در این است که غزل به عنوان یک قالب تکامل یافتهی ادبی از قابلیتهای والایی برای بیان مضامین گوناگون عرفانی، حماسی، سیاسی و اجتماعی برخوردار است، در حالی که تغزل به اقتضای وابستگی خود به قصیده، صرفاً برای بیان مضامین عاشقانه ـ عشق مجازی و زمینی ـ به کار میرفته است.
وزن، ایجاز، عشق و زیبایی جز لوازم ذاتی یک غزل خوب است و به کلام غیرموزون، مُطول، غیرعاشقانه و نازیبا نمیتوان نام غزل نهاد. با عنایت به این نکته، شاعر غزل پرداز باید به هستی نگاه عاشقانه داشته باشد و به همه چیز رنگ عاشقانه بزند، حتی به مضامین سیاسی و حماسی:
به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست
عاشقم بــــر همه عالم که همه عالم از اوست
و، اما علت این که غزل به قالب محوری شعر پارسی تبدیل شده است، به خاطر وجود شاعری رند و قلندر به نام «حافظ» است که به خاطر طراوت و حلاوت غزل هایش، همچنان شاعری بی بدیل و معاصر است! آری، حافظ هم روزگار ماست، چرا که بیش از هر شاعر دیگری ـ عوام و خواص شعرهایش را زمزمه میکنند و هنوز بعد از گذشت چند قرن، غبار فراموشی و کهنگی بر جان غزل هایش ننشسته است.
من شک ندارم که بدون حافظ «غزل» این اقبال عمومی را پیدا نمیکرد که به عنوان محوریترین قالب ادبی تا به امروز به حیات خود ادامه بدهد. حافظ با نبوغ ادبی شگفت خویش به غزل رنگ جاودانگی زده است. امروز ما برای تشخیص سره از ناسره، شعر همهی شاعران را با شعر حافظ محک میزنیم و اغراق نیست اگر بگوییم که طلای ناب شعر حافظ، ما ایرانیها را در شعر مشکل پسند و سختگیر کرده است.
و، اما این که آیا غزل خواهد توانست در آینده هم این محوریت را حفظ کند یا نه، مشروط به تحقق چند چیز است؟
الف) اجتهاد پویا در حوزهی غزل در ادامهی سیر تکوینی و روند تکاملی غزل پارسی صورت گیرد.
ب) رفتار شاعران هر عصر با غزل، رفتاری «فراهنجار» باشد.
ج) شاعران غزل پرداز قدرت انعطاف و انطباق شکلی و محتوایی غزل را متناسب با تحولات فرهنگی و اجتماعی داشته باشند.
با پذیرش این تعریف که غزل شعری است بین پنج تا دوازده بیت (پانزده بیت) که مصراع اول و مصراعهای زوج آن هم قافیه است، میتوان در محتوا و مضمون قایل به گونههای غزل عاشقانه، عارفانه، سیاسی، حماسی، اجتماعی و … شد. ولی یادمان نرود که در تمام این گونه ها، تعریف غزل باید حفظ شود، وگرنه نام آن شعر را باید چیز دیگری گذاشت، چیزی غیر از غزل.
غزل به هر شکلی که جلوه کند، باز هم غزل است. یعنی در هیچ شرایطی نمیتواند از جوهرهی ذاتی و فطرت اصلی خود که «ایجاز» و «زیبایی» است جدا شود. ولی باید قبول کرد که در هر عصری به جلوهای ظاهر میشود. برای مثال در عصر سعدی، کار غزل عاشقی کردن است و بس، اما در زمانهی حافظ غزل به رند قلندری میماند که در پناه عرفان، با دورویی و نفاق و ریا و … میجنگد. در دوران مشروطه، غزل در نقش یک مُصلح اجتماعی و سیاسی، شمشیر زبان سرخ خویش را علیه استبداد از نیام روشنگری و آزادی خواهی بر میکشد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس ـ هم چنان که شاهد بودیم ـ غزل در کسوت یک رزمنده، لباس رزم بر تن میکند و برای دفاع از آب و خاک و ناموس این ملت به جبهه میرود، و، اما امروز، به نظر من رسالت غزل در شرایط حاضر، عدالت گستری و مهرورزی است. غزل امروز بار دیگر باید عاشقی کند و برای تقسیم عشق و عدالت و لبخند به پا خیزد.
مقدمه بالا بهانهای بود برای پرداختن به مجموعه غزل جدید شاعر متعهد و توانمند معاصر «محمد حسین انصاری نژاد» با عنوان «مکاشفهای رنگ رنگ».
انصاری نژاد از سلسله شاعران روحانی و انقلابی ست، و به همین اعتبار همواره پیرنگی خاص از دغدغههای اجتماعی - سیاسی در جان شعرهای او جلوه گر است. اسلام، انقلاب، ولایت، جهاد و شهادت کلید واژههای اصلی اکثر غزلهای اوست. چنان که موضوع بخشی از غزلهای این مجموعه نیز (پنج غزل) انقلاب اسلامی و موضوعات مرتبط با آن میباشد که در زیر تنها به مطلع آنها اشاره میشود:
دگرگون با تو میدیدم خیابانهای تهران را
*
درآن سپیده دم از بس که روسپید شدی
*
مجنون نمیشوند در کوچه بیدها
*
کدامین صبح، گلچین رد شد از باغ سحرخیزان
*
به جان یکدگرافتاده اند اینجا امیرانت
*
سه شعرآیینی (دوغزل و یک نیمایی)، دو غزل عاشقانه، دو اخوانیه، و یازده شعر با موضوع آزاد (هفت غزل، یک چهارپاره و سه شعر کوتاه) سایر شعرهای این مجموعه را تشکیل میدهند. با این حساب بخش اعظم شعرهای این مجموعه به شعرهای آزاد (با موضوع تدبر در عالم هستی و طبیعت) اختصاص یافته است.
نکته بسیار جالبی که در مورد انصاری نژاد عزیز باید بگویم، علی رغم این که او یک شاعر روحانی است، ولی نوع نگاه و زبان او با بنیانگذار شعر نو «نیما یوشیج» قرابت و نزدیکی فراوانی دارد. به طوری که گاهی من در حین مطالعه شعرهای او حس میکنم اگر نیما روحانی میشد، در کسوت شاعری، چون انصاری نژاد در میآمد! اغراق نیست اگر بگویم ما در آیینه غزلهای با شکوه و شرقی این مجموعه، سیمای یک «نیمای روحانی» را به تماشا مینشینیم. چهارپاره زیر با عنوان «ایلیاتی» مصداق خوبی برای اثبات این ادعاست:
کپ پو! کپ پو!... بگوکدام پرنده ست
او که در این شامگاه زمزمه دارد
او که نشسته ست روی شاخهی " کلخنگ"
از پس پرچین خطاب با همه دارد
*
همنفس کومههای سردای مردم!ای همه شبگرد کوچه سار زمستان
سوسوی "کرچاله "است وقل قل قلیان
چله نشینید در حصار زمستان
*
پچپچهی سار هاست لای "بنک"ها
بر تنه شان زخم دارکوبان پیداست
گوش به گنجشگکان مزرعه دارید
مزرعه داران! بهار دیگر اینجاست
*
کپ پو!، کپ پو... چه آسمان زلالی!
میچکد از ابرها، پشنگهی باران
بین نماهنگ باد و نغمه ی" کپ پو"
میبردت با خودش، درنگه باران
آیا این شعر شما را تا حدودی به یاد چهارپارههای متفاوت نیما، چون «گندنا»، «خاطره امزناسر»، «خنده سرد» و یا شعرهایی، چون «داروگ»، «شب پره ساحل نزدیک» و «سیولیشه» نمیاندازد:
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک میزند
سیولیشه
روی شیشه ...
همچنان که در شعرهای نیما که بر آمده از زندگی شمالی ست، طبیعت شمال با تمام جزییات آن به جلوه در آمده است، در غزلها و شعرهای انصاری نژاد نیز طبیعت جنوب با شناسنامه جنوبی خویش در قاب چشمان خوانندگان شعرهایش به تماشا گذاشته شده است. در سرودههای این شاعر زلال نیز کوه و جنگل و دریا و ساحل حضوری پر رنگ و عینی دارند، ولی خواننده شعر به خوبی میتواند دریابد که این طبیعت، طبیعتی جنوبی ست که شاعر با نگاه اصالت مدار خود به تصویر کشیده است. (چهارپاره ایلیاتی)
لهجه غزلهای انصاری نژاد «وصفی – روایی» است، نه درونی و ذهنی، و این یکی از مولفههای شاخص شعرهای نیمایی ست. حضور درختان، پرندگان، کوه، دریا، صخره، ساحل، قایق، ابر، مه، مباد، موج، طوفان، طلوع، غروب و ... و وصفهایی که در اکثر موارد با نگاه تیز بین شاعر تا مرز یگانگی و همآغوشی عاشقانه با طبیعت پیش میرود، دنیای شاعرانه انصاری نژاد را برای خواننده باور پذیرتر میکند:
پرندهای کو ازین حوالی، که گوید ازمن خبر به دریا
که دارد این دل-دل مسافر-، سحر از اینجا سفر به دریا
مرا همین بس که شامگاهی، بخوانم اینجا ترانه ازدرد
مگر که دستی مرا رساند، به یک اشارت سحر به دریا
خوشا نی انبان ایلیاتی، خروش "برنو"به گوش ساحل
مرا درآن شور، برد باخود، کدام اسب کهر به دریا؟
نگاه شاعر به طبیعت اطرافش نگاهی عینی و جزیی نگر است. شاعر به طبیعت عاشقانه مهر میورزد، چرا که عالم هستی را همچون سعدی تجلی گاه آیات الهی میداند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
این پیوند، خویشاوندی و شیفتگی نسبت به طبیعت تا جایی است که گاهی خواننده احساس میکند شاعر با طبیعت یکی شده است و مرزی میان او و طبیعت نیست. البته هدف اصلی شاعر از تدبر در عالم هستی، رسیدن به چکاد «خود شناسی» و «خداشناسی» و کسب معرفت است:
کیست امشبای دریا نقشبند امواجت
ماه نقره افشان است، بر پرند دیباجت
بال بال قوهایت شرح منطق الطیر است
پادشاه مرغانند خسروان بی تاجت
ناگهان میآشوبند موجهای ساحل کوب
صخرهها انالحق گو، کرده اند حلاجت
ناخدایت آنجا هاست، جان پناه دریا هاست
در دلت تلاطم ها، صخره هاست آماجت
در سفینهای سبز اوست، گوش کن خروشش را
اوکه میبرد هر شب، با خودش به معراجت
تلمیحات و اشارات قرآنی نیز در غزلهای شاعر از بسامد بالایی برخوردارند. این نشانگر وقوف و اشراف شاعر به تاریخ و فرهنگ ایرانی – اسلامی است. از شعرهای انصاری نژاد پیداست که با شاعری اهل مطالعه روبرو هستیم و این برای شاعر ویژگی ممتازی ست.
در آیینه غزلهای زلال انصاری نژاد سیمای فرهنگ شرقی و سبک زندگی مسلمان ایرانی به خوبی به تصویر کشیده شده است. شاعر درغزل نجیب و عاشقانه «از سالهای دور» فرهنگ با شکوه شرقی را که متاثر از آموزههای قرآنی و دینی ست، در قاب شعر خود به خوبی به تماشا گذاشته است:
ای رها درباد، باغ پستهی پیراهنت
گل فروشم، گل فروش خندههای روشنت
تکمهی پیراهنت را با نخ سبز بهار
میکند هر لحظه گلدوزی خیالم بر تنت
با پرند موج گیسویت تفاٌل میزند
دست کوتاه گناه آلوده ام بر گردنت
ترمهای از مخمل مهتاب روی شانه ات
کور باد از برق آن چشم حسود دشمنت
ناگهان یک روز از توفان عبورم میدهد
چتر شبهای مفاتیح و دعای جوشنت
سبز باد این روزهای تازه مثل زندگی
لذت نان و پنیر و چای آویشنت
خوب یادم هست آواز تو را تنگ غروب:
خسته ام شهر شلوغ از ارتفاع آهنت
مینشینم تا گلوییتر گنم از خاطرات
تا ببارد ابر قدیس غزل بر دامنت
نکته دیگر این که رفتار شاعر با زبان، رفتاری همراه با سعه صدر و احترام متقابل است. شاعر برای تمام کلمات حرمت قائل است. از این رو دست رد به سینه هیچ واژهای نمیزند و به همه واژگان برای حضور در شعر خویش صمیمانه فراخوان میدهد. چنان که در غزلهای او واژه هایی، چون: «شمران، دکل، سیب لبنان، برج، آهن، قلیان و ...» به راحتی حضور پیدا کرده اند. نیاز به توضیح نیست که بگوییم این ویژگی نیز از مشخصههای شعر نیمایی ست.
جان کلام آن که ما در مجموعه شعر «مکاشفهای رنگ رنگ» با شاعری کاملا معاصرروبروییم. شاعری که «فرزند زمان خویشتن» است و به «دقیقه اکنون» شعر میگوید. در مورد مجموعه شعر «مکاشفهای رنگ رنگ» حرف برای گفتن بسیار است، ولی در این نوشتار مجال کافی برای پرداختن به همه دقایق و ظرایف غزلهای دوست شاعرم انصاری نژاد نیست.
با آرزوی زایندگی و بالندگی هر چه بیشتر برای انصاری نژاد عزیز، امید آن دارم که به توفیق حضرت حق در آینده نزدیک بتوانم در باره مشخصهها و سبک ادبی این شاعر دوست داشتنی، مقالهای مبسوطتر و کاملتر ارائه دهم - ان شاء الله.
انتهای پیام/ 121