شهناز اشکیان با اشاره به جنایات عناصر ضد انقلاب در کردستان گفت: بسیجی شهید ناهید فاتحی کرجو یکی از این افراد بود که پس از پا فشاری بر اصول انقلاب و دفاع از امام خمینی (ره) او را زنده به گور کرده و محل دفنش تا ماه‌ها پنهان بود.

مجروحی داشتیم که بدلیل جراحت شدید نباید آب میخورد. ما تا یک هفته با دستمال، دور لبش را خیس می‌کردیم. پس از یک هفته مراقبت، متاسفانه ضدانقلاب های نفوذی هنگام تعویض شیفت در بیمارستان او را شهید کردند. تا یک هفته برایش عزاداری می کردیم.

نماینده مجلس یازدهم گفت: بنی صدر پدافند هوایی شرق کشور را به بهانه مقابله با ضد انقلاب در غرب کشور جمع کرد و این اقدام باعث شد هلی کوپتر‌های آمریکایی به راحتی در طبس فرود آیند.

حسن باقری سرتیپ‌های عراقی را پیدا می‌کرد به او می‌گفت تو فکر می‌کنی ما چگونه باید خرمشهر را آزاد کنیم؟ بچه‌های زرهی تانک غنیمت می‌گرفتند و حسن باقری اینها را غنیمت می‌گرفت. وقتی در عملیات همه خسته شده بودیم حسن باقری گفت من سند دارم دشمن از ما خسته‌تر است.

محمودزاده از نیرو‌های جهاد در دوران دفاع مقدس گفت: من ۵ روز بعد از شروع جنگ از همان وسط خیابان فشنگ‌ها را بار ماشین کردیم. قصدمان خوزستان نبود، مقصدمان دفاع بود.

مردم سیستان بلوچستان به قدری محروم بودند که از هسته خرما آرد درست می‌کردند. وقتی برای دفعه اول از تهران درخواست آرد کردیم برای اولین بار آرد گندم خوردند؛ بار سوم که به آنجا رفتیم از ما خواستند چند تا از عکس امام (ره) با آنها بدهیم.

نصرت‌الله محمودزاده، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس گفت: از روستایی رد شدم و دیدم مردم از آب برکه می‌خورند. پرسیدم چرا؟ (این وضع را دارید). گفتند وضع ما همین است که می‌بینید. مردم آنجا برای اولین بار بود که ماشین می‌دیدند. وقتی عکس امام (ره) را به خودرویمان زدیم گفتند این کیست؟ گفتیم رهبرانقلاب. یعنی امام را هم نمی‌شناختند.

رفتم برای غواصان از کمبود لباس غواصی و سختی‌های عملیات بگویم تا به آنها روحیه بدم، اما دیدم قضیه برعکس شد. آنها به من روحیه دادند. آنقدر خدا را شکر کردم. به خود گفتم اینها چه کسانی هستند و خدا را چگونه تفسیر می‌کنند؟

آن شب اتفاقاتی افتاد که با هیچ شبی دیگر قابل توصیف نیست. باران رحمت خدا باریدن گرفت سطح رودخانه اروند گل آلود شد و امواجی به راه افتاد که تا ۷۰ سانت به روی رزمندگان آمد و تنفس آنها را با مشکل مواجه کرد...

سردار فضلی گفت: سردار خادمی می‌گوید در بحبوحه والفجر، هنگامی که ۷، ۸ متر نزدیک عراقی‌ها بودیم و در این شرایط سخت که آرامش و سکینه آنها را فرا گرفته بود بچه‌ها شوخی‌شان گرفته بود و می‌گفتند اول فرمانده باید برای خط شکستن برود.