محسن رفیق‌دوست:

ماجرای نقشه‌ای که بهانه ساخت موشک تهران-تل آویو شد

رفیق‌دوست گفت: یک ایرانی ساکن هلند نقشه‌ای به من داد؛ زیر آن نوشته بود که رژیم صهیونیستی موشکی ساخته که می‌تواند از تل‌آویو، تهران را بزند. من آن نقشه را به حسن تهرانی‌مقدم دادم و گفتم باید موشکی بسازیم که از تهران تل‌آویو را بزند.
کد خبر: ۲۴۸۳۹۵
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۴ - 18July 2017
ماجرای نقشه‌ای که بهانه ساخت موشک تهران-تل آویو شدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، دهه ۶۰ در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران نقطه عطفی به شمار می رود. امروز همچنان ابعاد ناشناخته و ناگفته ای از دهه ۶۰ باقی مانده است.
 
در این رابطه با محسن رفیق‌دوست، وزیر سپاه و یکی از فرماندهان جنگ تحمیلی به گفتگو نشستیم. آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد متن گفتگو با وی است.

مقام معظم رهبری چندی قبل در حرم امام راحل عنوان کردند دهه شصت دهه مظلومی است و آنطور که باید شناخته نشده، آنچه که باعث شده دهه شصت دهه مظلومی به شمار بیاید و امروز با گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب، رهبری دغدغه ناشناخته ماندن سالهای نخستین انقلاب را مطرح کنند، چیست؟

در پایان سال ۵۷، اتفاقی در دنیا افتاد که مانند خود اسلام که چهارده قرن قبل آمد و مسیر بشریت را تغییر داد  ریشه دار بود. نه انقلاب کبیر فرانسه، نه انقلاب اکتبر شوروی، نه نبرد استقلال طلبانه الجزایر و نه حوادثی که در مصر و لیبی و کره رخ داد هیچ کدام مثل انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب ایدئولوژیک ریشه دار نبود. بسیاری از تحلیل گران دنیا هم نفهمیده اند که چه اتفاقی رخ داد.  

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دنیا متوجه شد و همین باعث شد که ما یک داهه به طور کامل در هر نوع مشکلی گرفتار شده و با آن مواجه باشیم. از ۷۰ تا ۱۰۰ گروهک ضد انقلاب تشکیل شد، چهار گوشه ایران آشوب به پا و چند نوع کودتا کشف شد و در نهایت جنگ تحمیلی در گرفت که البته در کنار همه این اتفاقات، ترورهای وسیع و تعیین کننده هم انجام شد.

خاطرم است بعد از واقعه هفتم تیر، نخست وزیر وقت در کنفرانس اسلامی شرکت کرد، وقتی برگشت می گفت مجموعه کسانی که با بنده ملاقات کردند می گفتند اگر واقعه هفت تیر در هر کشوری غیر از ایران رخ می داد، حکومت آن کشور تغییر می کرد.

یک سازمان از ابتدا نشان می دهد که با انقلاب است اما به یکباره در برابر انقلاب ایستاد و وارد فاز نظامی شد تا جایی که در کارنامه خود ۱۷ هزار ترور دارد. سران نظام را ترور کرد. این که می گوییم دهه اول انقلاب، دهه مظلومی است به این دلیل است که با تحمل همه مشکلات، انقلاب حفظ و به نسل بعد منتقل شد و به تمام ناباوری های دنیا، یک پاسخ داد.

علت این که این همه مصائب کمرشکن و نابودکن در انقلاب اتفاق افتاد، ولی انقلاب تکان نخورد، این بود که در مابقی انقلاب ها، جریانی با همراهی طرفدارانش یک حکومت را تغییر می دهد. در شوروی و فرانسه این گونه بود، در مصر و الجزایر هم همینطور بود. اما در ایران انقلاب یک ریشه وسیع مردمی داشت که تغییر نکرد و ما هنوز هم آن ریشه را داریم. از این رو با همه دشمنی ها و تلاش هایی که صورت گرفت انقلاب ما پیروز شد و به دهه بعد منتقل گردید. اینهاست که دهه شصت را مظلوم کرده است.

سی ام خرداد سال ۶۰، منافقین رسما اعلام کردند که وارد فاز مسلحانه شده اند اما آیا حقیقتاً این گروهک تا آن تاریخ سبقه فعالیتهای اینگونه نداشت و از آن زمان به فاز فعالیت های نظامی علیه انقلاب برخاست؟

وقتی ما پرونده سازمان منافقین و بسیاری از گروهک های دیگر را که در ایران قبل از انقلاب پیدا شدند تا با حکومت طاغوت مبارزه کنند مثل چریک های فدایی خلق می بینیم همه این گروه ها پیدا شده قیام ۱۵ خرداد هستند. وقتی امام مبارزه با دستگاه ستمشاهی را شروع کرد و دستگاه شاه تصمیم گرفت امام را دستگیر کند، مردم قیام کردند اما این قیام به شدت سرکوب شد.

من در پرونده منافقین خواندم که نوشته شده بود پتانسیلی در مردم ایران وجود دارد که با استفاده از آن می توانیم به حکومت برسیم. یعنی حرکت هایی که توسط این گروهک ها از ابتدا شروع شده بود به نام مردم بود اما هدفش حکومت خودشان بود. وقتی که مردم تحت رهبری امام شروع به انقلاب و تظاهرات کردند، اکثر زندانیان سیاسی آزاد شدند اما عده ای مثل مرحوم طالقانی و منتظری و از آن طرف برخی سران مجاهدین هنوز مانده بودند.

مسعود رجوی پیش آقای طالقانی رفت و گفت مثل اینکه شما در بیرون دارید پیروز می شوید شما که حکومت بلد نیستید اگر پیروز شدید اجازه بدهید ما حکومت کنیم!

انقلاب پیروز شد و درهای زندان باز شد و همه آزاد شدند، چند روز بعد از انقلاب کمیته ها تشکیل شد و درست ۱۷ روز بعد از پیروزی انقلاب، سپاه تشکیل شد. برخی تصور می کنند دوم اردیبهشت سپاه تشکیل شده اما سپاه ۹ اسفند ۵۷ تشکیل شد. خاطرم هست از کمیته سعدآباد به من اطلاع دادند دو نفر را با یک کامیون اسلحه گرفتیم که اعلام کردند از سازمان مجاهدین خلق هستند. من به سرعت رفتم و موضوع را بررسی کردم هر دوی آنها به سزای کارشان رسیدند اما منظورم از گفتن این مسئله این است که منافقین از همان زمان مشغول به جمع کردن اسلحه بودند.

تا قبل از ۳۰ خرداد سال ۶۰، صدها بار مخفیگاه منافقین را متلاشی کردیم و از آنها اسلحه فراوان کشف شد. اگر قرار بود این گروهک ها به فاز غیر نظامی مشغول باشند برای چه از سال ۵۷ مشغول جمع آوری اسلحه بودند؟ اینها از همان اول به فکر حکومت بودند نه آزادی مردم. نمی خواستند مردم را به حکومت برسانند. امام هم ا ین مسئله را خیلی زود تشخیص داد و آنها را غیرقانونی اعلام کرد. همین باعث شد که به طور علنی وارد فاز نظامی شوند.

برخی عنوان می کنند که اگر از همان ابتدای پیروزی، حکومت نقش آفرینی این گروهک را می پذیرفت و به آنها سهمی می داد، اینها در برابر انقلاب نمی ایستادند. آیا این نظر را قبول دارید؟

عملکرد این گروهک از همان دوران قبل از انقلاب نشان می داد که آنها انحصار طلب هستند و تحمل مخالف خود را ندارند. بهترین دلیل آن، تسویه های خونین بود؛ وقتی سازمان مجاهدین خلق، تغییر مواضع داد  ما در زندان فهمیدیم که این تغییر موضع نبوده بلکه علنی شدن موضع بود. یعنی از اول سازمان مجاهدین خلق، مارکسیست بود ولی چون محیط ایران را برای اعلام یک سازمان مارکسیستی مناسب نمی دیدند، از اعلام علنی آن خودداری می کردند.

بعد از این که سران آنها بازداشت شدند کسانی که آزاد بودند با این منطق که مارکسیست علم مبارزه است و با اسلام نمی توان مبارزه کرد، عقیده سازمان را علنی کردند. عده ای این را قبول نداشتند و معتقد بودند که اگر ما به شما پیوستیم به این دلیل بود که تصور می کردیم که شما تحت لوای اسلام مبارزه می کنید.

این طرز تفکر که معتقد است باید به این گروهک از همان ابتدا بال و پر داده می شد و آنها پذیرفته می شدند، تفکری است که باعث می شد از همان ابتدا گور مسئولین انقلاب هم کنده شود چون آنها تمامیت خواه و انحصار طلب بودند.

با نگاهی به پرونده این گروهک می توان فهمید که به طور مثال اینها در اردوگاه اشرف سیستمی برقرار کرده بودند که ممکن نبود بتوان این سیستم را در ایران پیاده کرد. اینکه دستور دهند زن ها از مردها جدا زندگی کنند، خانواده ها، فرزندان خود را تحویل دهند. این شدنی نیست. کسانی که اینگونه تصور می کنند ماهیت منافقین را نشناخته اند. بسیاری از این افراد در بازجویی های خود شرح می دادند که وقتی اولین مخالفت را با سازمان انجام می دادند ایزوله شده و یا کشته می شدند.

امام انقلاب کرد تا اسلام برقرار شود نه یک سیستم کمونیستی. اینها اصلا از قماش انقلاب نبودند. اگر عناصر دستگیر شده آنها اعدام نمی شدند حتما بیم این می رفت که آنها انقلاب را منحرف کنند.

نفوذ جریان منافقین در بخش های مختلف از جمله نخست وزیری و حزب جمهوری و حتی بعدها در جبهه های جنگ که باعث شد برخی عملیات ها لو رفته و گرای برخی نقاط به دشمن داده شود، نشان می دهد که دسترسی های این جریان، سطحی نبوده و از نفوذهای خاصی برخوردار بوده اند. آیا در بدنه حاکمیت، نفوذ و روزنه خاصی داشتند؟

بسیاری از عضوگیری های سازمان از داخل خانواده های مذهبی و متدین و کسانی که با انقلاب قرابت داشتند، بود. خانواده زمردیان که لیلا و علیرضا زمردیان عضو منافقین بود خانواده های مذهبی ای بودند، خاموشی از مذهبی ترین خانواده های تهران بودند و هستند. ما در تهران خانواده ای مقیدتر از خاموشی ها، کم داریم. این گروهک توانسته بود با سیستم خاص خود این چنین افراد را فریب دهد و همین باعث می شد بتوانند به خیلی جاها نفوذ کرده و ضربه بزنند. اما وقتی نظام متوجه این مسئله شد توانست جلوی این نفوذها را گرفته و کم کم حکومت را از نفوذی ها تخلیه کند.

به آنها حسن نیتی وجود داشت؟ با توجه به اینکه اینها با بنی صدر ارتباط داشتند؟.

روز بعد از واقعه هفتم تیر به جماران رفتم، مرحوم ربانی املشی را دیدم که به شدت گریه می کرد از او سوال کردم تو چرا این همه گریه می کنی گفت مرحوم بهشتی «قتل فی محراب عبادته لشده عدله» گفتم این جمله را درباره امیرالمومنین در مسجد کوفه می گویند گفت درست است بهشتی هم در حزب جمهوری که خودش گفته بود اینجا معبد من است به خاطر عدلش کشته شد. گفتم چطور؟ گفت قرار بود ما با هم برویم به جلسه حزب اما قبل از رفتن به دفتر حزب گفت شنیده ام به بچه های ما در زندان اوین سخت می گیرند تو به جای اینکه به محل حزب بیایی به اوین برو و ببین وضعیت آنها چگونه است.

من در کتاب خاطراتم نوشته ام که ما در زندان با اینها کتک کاری و حشر و نشر کرده بودیم، ماهیت اینها برای ما روشن شده بود وقتی سپاه را تشکیل دادیم یک روز مقام معظم رهبری که آن زمان هنوز نماینده امام در وزارت دفاع بودند من و محسن رضایی را منزل خود دعوت کردند تا بین ما و سازمان مجاهدین التیام برقرار کنند. من که رفتم دیدم از سمت مجاهدین هم محسن رضایی، برادر رضایی های معروف به سازمان آمده بود.

با آقا بحث کردم و متقاعدشان کردم که این کار را نکنید، اینها دنبال منافع خودشان هستند. در کل رأفت مسئولین ما نسبت به آنها و تلاش برای جذب شان وجود داشت.

در ماجرای اعدام های دهه شصت که با حکم شرعی و طی روال قانونی صورت گرفت، اگر این اتفاق صورت نمی گرفت و به بهانه رأفت اینها آزاد می شدند امروز در چه شرایطی بودیم؟

در افکار عمومی براساس تبلیغاتی که صورت گرفته است از همه خشن تر و عبوس تر، مرحوم شهید متفکر و اسلام شناس لاجوردی را مطرح می کنند. من با آقای لاجوردی زندان بودم و از اول انقلاب تا روز شهادتش با او رابطه نزدیکی داشتم.

آقای لاجوردی وقتی در دادستانی بود از خود من بارها خواسته بود که بعد از تمام شدن کارم در سپاه به زندان رفته و با منافقین صحبت کنم شاید در آنها اثر کند. شهید لاجوردی این هنر را داشت که گروهک فرقان را که یک گروه منحرف بود مثل منافقین، اما مثل آنها در عقیده خود ریشه دار نبودند، اکثرشان را اصلاح کند. من خودم چندین بار لاجوردی را با اعضای گروه فرقان که توبه کرده بودند در جبهه دیدم، جنگیدند و شهید شدند. منافقین برعکس اینها عامل عراق و ستون پنجم بودند.

کسانی که امروز مطرح می کنند که برخورد در آن دوره لازم نبود، کسانی هستند که نه منافقین را می شناسند و نه امروز بر مبنای صحیح فکر می کنند.   من در اینجا بحثم اصلاً انفجار نخست وزیری، دادستانی و حزب جمهوری نیست، بحث من بر سر ترور هایی است که در کوچه و خیابان از منافقین سر می زد. در بازجویی ها وقتی سوال می شد که چرا در فلان خیابان، فلان سبزی فروش را ترور کردی می گفت «به من گفتند هر مغازه ای که عکس امام را روی دیوار زده بود یا پشت دخل مغازه ای یک آدم ریش دار نشسته است، فرقی نمی کند چه کسی باشد او را بکش» آیا باید با این گونه افراد با رأفت برخورد کرد؟

کاری که امروز عقلای جهان اسلام و در رأس آن انقلاب اسلامی با داعش می کند از همین دسته است. داعش فرقی با منافقین ندارد. منطق داعش این است که من باید همه را بکشم و خودم حکومت کنم. منافقین هم همین عقیده را داشتند باید همه را بکشیم تا به حکومت برسیم. عاقل ترین فرد در قرون اخیر شخص امام بود که دستور داد که هر کسی بر عقیده نفاقش هست مهدور الدم است. امروز هم اگر منافقین گیر ما بیفتند، همین کار را با آنها خواهیم کرد.

با توجه به مسئولیتی که شما در سپاه داشتید بفرمائید چطور منافقین اقدام به لو دادن عملیات های جنگی می کردند؟

خاطرم هست دو سه شب مانده به یک عملیات که فکر می کنم در منطقه غرب بود، در قرارگاه بودیم. خبر پیچید که یک رزمنده دیشب امام زمان را در خواب دیده که اینجا عملیات نکنید که شکست می خورید. لشگری که قرار بود آنجا عملیات کند از آذربایجان آمده بود به خاطر همین شایعه ای که درست کرده بودند بسیجیان در راه رفتن هستند. من مأمور شدم جاده را ببندم و شروع به سخنرانی کردم تا آنها را برگردانم. شخصی را که خبر را پخش کرده بود شناسایی کردیم و معلوم شد که او از منافقین بود.

در تاریخچه سازمان هایی مانند منافقین که با ملت هایشان در افتاده اند ندیده ام که بدتر از این گروهک وجود داشته باشد، که این چنین خود را پست کنند و علیه ملتشان عمل کرده تا اطلاعات آنها را در اختیار دشمن قرار دهند. ممکن است مخالفت هایی داشته باشند اما وقتی پای ملتشان به میان می آید حداقل بی تفاوت می شدند اما منافقین بدترین خیانت ها را در زمان جنگ انجام دادند و اوج ذلت آنها در عملیات مرصاد بود که با تصور واهی حمله کردند اما وقتی برای بازدید رفتم، کشته شده سران منافقین را در گوشه و کنار جاده دیدم.

از دهه هفتاد جریانی در کشور تلاش کرد این گونه القاء کند که منافقین تمام شده اند و دیگر لزومی به توجه ویژه به آنها و اقدامات شان نیست. آیا این استدلال به نظر شما قابل قبول است یا یک ترفند برای غافل شدن مردم از مسئله منافقین و جنایت های آنها به شمار می رود؟

تا جایی که من اطلاع دارم نظام از وقتی که ماهیت این سازمان و حتی مشابه آن یعنی چریک های فدایی خلق را فهمید تا همین اکنون نظرش نسبت به آنها تغییر نکرده است. سیستم اطلاعاتی ما به طور کامل به آنها اشراف دارد، اتفاقاتی که در اشرف و لیبرتی رخ داد با اشراف کامل اطلاعاتی ما بود.

کسی مثل شهید لاجوردی که از نظر من یک انسان باسواد از نظر سواد روز و سواد دینی بود در نامه ای با عنوان رنج نامه می نویسد «این منافقین، این فرزندان بازرگان» یعنی او پیدایش سازمان مجاهدین خلق را دنباله نهضت آزادی می داند از این رو سیستم اطلاعاتی ما با چنین دیدگاهی هرگز تصور نمی کنند که منافقین تمام شده اند.

یکی دیگر از ابعاد مهم دهه شصت تولد صنعت موشکی ما بود. صنعتی که در خرداد امسال، به توفیقی غرورآفرین دست یافت و آن شلیک موشک از غرب کشور به سمت مقر داعش در سوریه بود. شما هم در آن سالهای نخستین نقش آفرینی هایی در راه اندازی این صنعت داشتید، بعد از شلیک موشک به سمت قرارگاه داعش و شنیدن این خبر چه  احساسی به شما دست داد و چه خاطراتی را در ذهنتان مرور کردید؟

یک روز حسن تهرانی مقدم آمد دفترم. یک لوح قاب گرفته بود خطاب به من نوشته بود پدر علم موشکی خودش هم قاب را به دیوار اتاقم کوبید! خاطرم هست یک روز خدمت امام شرفیاب شدم با عده ای از تحصیل کرده های دانشگاهی. فکر می کنم سال ۶۰ یا ۶۱ بود. عرض کردم امام من به یک مطلبی رسیدم و می خواهم به شما عرض کنم.

امام را چگونه خطاب می کردید؟

می گفتم حضرت امام البته بیشتر مواقع حاج آقا صدا می کردم و این حاج آقا را هم مرحوم شهید عراقی بین ما باب کرد ولی آن روز خاطرم هست که گفتم حضرت امام؛ گفتم عقیده من این است که اگر مغزهای آلوده به الکل فاسد در اروپا و آمریکا می توانند کارهای بزرگی انجام دهند پس اینها که می دانم اکثرشان نماز شب خوان هستند، زودتر و بهتر می توانند این کارها را انجام دهند.

امام پاسخ دادند بله شما بهتر و زودتر می توانید هر کاری را که بخواهید انجام دهید.

خاطرم هست یک سفر به هلند رفته بودم یک ایرانی ساکن هلند آمد و گفت پولی به من بده تا به تو مدرک نشان دهم، صد دلار از من گرفت و یک نقشه ای را به من داد. آن نقشه، نقشه منطقه خاورمیانه بود. یک طرف آن اسرائیل و یک طرف دیگر آن ایران بود که روی نقشه عکس فلشی را کشیده بود که نشان می داد موشک از تلاویو شلیک شده و شعاع آن تا روی دماوند را می پوشاند، زیر آن هم نوشته بود که اسرائیل موشکی ساخته که می تواند از تلاویو، تهران را بزند.

من آن نقشه را به حسن تهرانی مقدم دادم و گفتم باید موشکی بسازیم که از تهران تل‌آویو را بزند. مطمئن بودم این کار انجام می شود. خدا را شکر می کنم که بانی صنعت دفاعی شدم که در زمان خودم، آنقدر توفیقات بزرگ نداشت اما دو سال پیش وقتی برای بازدید صنایع دفاعی کشور رفتم دیدم همه همدوره ای های من که امروز مثل من پیر شده اند رئیس گروه تحقیقاتی هستند و همه چیزهایی که در ذهنمان بود را پیاده می کنند. ما همان موقع گفتیم هواپیما و زیردریایی می سازیم، دوربین دید در شب می سازیم و هر چیزی را که جنگ لازم دارد را خودمان می سازیم. من معتقد بودم که این شدنی است و من از ساخته شدن اینها تعجب نکردم. هوشی که در همکارانم سراغ داشتم با آنچه انجام شد مطابقت دارد.

روزی نیروهای ما در سوریه آموزش پرتاب موشک را فراگرفتند و امروز شاهدیم که از خاک جمهوری اسلامی ایران دشمنان ایران در خاک سوریه مورد هدف قرار می گیرند. این مسئله چه احساسی به شما داد؟

وقتی شنیدم که از منطقه غرب کشور، پایگاه داعش در دیرالزور مورد هدف قرار گرفته است آنچنان به حالت وجد درآمدم که حد ندارد، در زمان جنگ وقتی شلیک می کردیم ۵۰۰ متر این طرف و آن طرف هدف خوردن، طبیعی بود اما کار خدا در جنگ ۸ ساله ما این بود که تمام شلیک های ما به هدف می خورد. کار خدا بود که شلیک به پالایشگاه کرکوک و شلیک به باشگاه افسران بعثی درست به هدف بخورد. خاطرم هست موشکی که به باشگاه افسران خورد بچه ها آماده کرده بودند و به من گفتند بیا شاسی شلیک را فشار بده.

هنر من فقط همین بود اما قبل از شلیک گفتم بچه ها دعای توسل بخوانیم. نزدیک به اذان مغرب بود دعای توسل را خواندیم و دعا کردیم و به خدا گفتیم این موشک را تو ببر و به هدف بزن. ما فقط شاسی را فشار دادیم.

اینکه از غرب ایران، دیرالزور را مورد هدف قرار دادیم و موشک درست عمل کرد حتماً عنایت خدا بود. در دیرالزور سه هدف را زدیم، خدا کمک کرد و موشک اول به محل تجمع فرماندهان داعش خورد، موشک دوم به جای خوردن به ساختمان های اطراف، به تانکر سوخت اصابت کرد که موجب انفجار آن شد و تمام ساختمان های اطراف را به سرعت به آتش کشید. این در محاسبات بچه های ما نبود و کار خدا بود.

در زمان جنگ برای بازدید همراه شهید کچویی به غرب کشور رفته بودیم، شهید غلامعلی پیچک فرمانده آن منطقه شده بود. ساعت ۲ نیمه شب بود که دیدم شهید پیچک از خواب بیدار شد و چند نفر از رزمنده ها را جدا کرد و آنها را هم بیدار کرد. قبلا با آنها قرار گذاشته بود به آنها گفت وضو بگیرید، نمی رسید الان نماز صبح بخوانیم. حرکت می کنیم و بین راه نماز می خوانیم. ما آنها را از زیر قرآن رد کردیم و برایشان دعا کردیم. هوا که روشن شد برگشتند و ۲۵۰ اسیر عراقی با خودشان آوردند. یکی از اسرای عراقی یک سروان بعث بود.

به عربی با او صحبت کردم و گفتم مگر شما نیامده اید که بجنگید. اینها ۱۸ نفر بودند. چطور ۲۵۰ نفر از شما را اسیر کرده اند؟ پاسخ داد «والله کذب. این دروغ است، اینها بیشتر از ۵ هزار نفر بودند، والا ما تسلیم نمی شدیم».

وقتی با آن سروان عراقی صحبت می کردم تعدادی خبرنگار هم بودند از من پرسیدند که چه می گوید گفتم می گوید آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد و ملائکه به کمک سپاه اسلام می آمد امروز اتفاق افتاده است.

برخی جریانات معتقدند که ساخت یا آزمایش موشک امنیت سرمایه گذاری در کشور را زیر سوال برده و باعث ترس کشورهای مختلف برای سرمایه گذاری اقتصادی در ایران می شود. با توجه به اینکه شما در کنار سابقه فعالیت نظامی در سپاه، تجربه طولانی مدت فعالیت های اقتصادی هم داشته اید، بفرمائید که نظرتان در این مورد این مسئله چیست؟

ما در این کشور انقلاب کردیم و تا زمانی که این انقلاب همان انقلاب سال ۵۷ باشد هرگز راهی برای مصالحه با قدرت های بزرگ ندارد و لحظه ای قدرت های بزرگ برای شکست دادن این انقلاب تردید نمی کنند. ما با امپریالیسم جهانی و صهیونیست بین‌الملل دشمن خونی هستیم یا آنها باید از عقاید خود دست بردارند یا ما حکومت شاه شویم.

تا وقتی که ما هستیم این اتفاق نخواهد افتاد. وقتی می بینیم آنها علیه ما هستند و ما باید در حد دفاع از خودمان دستور خدا را عمل کنیم ما به تکلیف شرعی خود عمل می کنیم کسانی که فکر می کنند که اگر ما موشک نسازیم بیشتر به سمت ما خواهند آمد اشتباه می کنند مگر امروز روسیه و آمریکا در برابر هم موشک نمی سازند؟ اما مدام در حال معاملات اقتصادی با هم هستند.

بنابراین اگر کشورهای دیگر ما را قوی ببینند به سمت ما آمده و در کشور ما سرمایه گذاری می کنند. این فکر اگر از دهان اشخاصی بیرون می آید شک نکنید که خود آنها با دشمن ارتباط دارند و یا تحت تأثیر کسانی هستند که آنها با دشمن ارتباط دارند. به همین خاطر در گوش آنها می خوانند تا وقتی در فکر موشک هستید دنیا با شما قهر خواهد بود.

به مراتب خودکفا شدن دفاعی ما امروز سخت تر از خودکفا شدن در دانه روغنی مواد غذایی و ماشین آلات صنعتی است. اگر دولت عزیز ما فرمایش مقام معظم رهبری درباره اقتصاد مقاومتی را موشکافی کند با توجه به اینکه دولت نه تاجر خوبی است، نه صنعت گر خوبی و نه کشاورز خوبی، مشکلات اقتصادی کشور حل خواهد شد. دولت باید تسهیل کننده کار مردم باشد.

بعد از آغاز رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، حضرت آقا در یک بخش سرمایه گذاری خوبی کردند و آن اینکه به دانشگاه ها گفتند تولید علم کنید در همین کشور که دانشگاه های آن فقط دنباله رو مقالات و کتابهای گوناگون بود ظرف مدت ۱۵ سال از مقام علمی ۱۴۳ به ۱۴ رسید.
 
منبع: مهر
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار