حجت الاسلام و المسلمین حسینعلی نیری/2

بحث های اقناعی لاجوردی منجر به هدایت بسیاری شد

در بحث، بسیار قوی بود. هم اطلاعات مذهبی عمیق داشت، هم بینش سیاسی و هم اطلاعات جنبی‌اش زیاد بود.از تفکرات آنها اطلاعات گسترده‌ای داشت و من جایی ندیدم که در بحث کم بیاورد و بماند.
کد خبر: ۲۶۳۲۷
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۵ - 27August 2014

بحث های اقناعی لاجوردی منجر به هدایت بسیاری شد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس،  حجت الاسلام حسینعلی نیری از جمله حاکمان شرع مشهور پس از انقلاب است که دقت و عدالت وی شهره است.بخش دوم روایت وی از شهید لاجوردی را در ادامه می خوانیم:


به شهادت اسناد و اظهارنظرهایی که از شهید لاجوردی باقی مانده، ایشان در مصاف با جریان نفاق، شیوه و مکتب خاصی داشت. گاهی فردی را به سمت دادستانی یا قضاوت منصوب میکنند و او هم با توجه به رویکردهای مسلط و آنچه که به صورت متعارف وجود دارد، عمل میکند و اساساً خودش در اتخاذ شیوهها نظری ندارد. شهید لاجوردی انسان صاحب مکتبی بود و تفکراتش حتی گاهی موجب اصطکاک ایشان با مسئولین وقت میشد. به نظر شما ارکان بینش شهید لاجوردی در این مورد که بخش اعظم آن ناشی از مشاهدات و مطالعات و تفکرات خودش بود، کدامند و در مورد شناخت منافقین و نحوه برخورد با آنها، چه تفاوتی با دیگران داشت؟
با کمی تامل میتوانیم بگوییم که مرحوم شهید لاجوردی  در مسائل دینی، صاحب نظر بود، یعنی در بسیاری از امور، مقلد نبود. یادم هست یک بار ایشان به من گفت روزگاری در همه چیز شک کردم و به خودم گفتم باید بیایم و همه چیز را بر اساس مبانی عقلی و منطقی و دوباره روی هم بچینم و بسازم.البته این نوع شک به ارتداد نمیرسد، بلکه باعث میشود که انسان مبانی اعتقادی و دینی خود را مستحکمتر کند. در مورد منافقین هم ایشان شناخت کامل و عمیق داشت. خیلیها از بیرون آگاهی کافی در باره منافقین نداشتند، ولی ایشان روشها و زیربناهای فکری آنها را دقیقاً میشناخت، چون سالها در زندانهای رژیم شاه با آنها بود و از زیر و بم همه چیز آنها خبر داشت و چون با مسائل اسلامی آشنا بود، رموز نفاق را در اینها کشف کرده و واقعاً در این مسئله، صاحب نظر شده بود و اینکه گفتم سر ما کلاه میرفت و اگر شناخت ایشان نبود، نظام لطمههای اساسی میخورد، از این جهت است که به محض اینکه به ایشان کوچکترین اطلاعی میدادند و یا کوچکترین برخوردی از آنها میدید، سرچشمههای اصلی حرکت را کشف میکرد.


رموز انحراف منافقین که شهید لاجوردی میدانست چگونه با آنها برخورد کند و دیگران نمیدانستند، کدامند؟
مسئله انحراف اینها غیر از مسئله مبارزهشان است. در مسئله انحراف، میدانید که منافقین از سالها قبل از سال 54 که اعلام مواضع کردند، با چپیها ائتلاف داشتند و بسیاری از مبانی خود را از آنها گرفته بودند. در آن شرایط، به خاطر بیتجربگیهایشان و اینکه مربی درستی نداشتند، این انحراف چندان دور از انتظار نبود. آن روزها بزرگوارانی چون شهید مطهری و شهید بهشتی که با سران اینها در ارتباط بودند، متوجه شدند که اینها دارند راه را اشتباه میروند، منتهی شرایط به گونهای نبود که بشود این مسائل را مطرح کرد. یکی از گلههایی که مرحوم آیت الله مطهری از فردی که جزوه اقتصاد اینها را نوشته بود، داشتند این بود که او شاگرد خود من بود و حتی یک بار نیامد نوشتهاش را به من نشان بدهد و بپرسد که آیا این نظرات من بر اساس مبانی و احکام اسلامی درست هستند یا نیستند، در حالی که ما مثلاً در مورد زندگی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) مشاهده میکنیم که ایشان رفتند و عقاید خود را در زمینههای مختلف از جمله  توحید و نبوت و معاد و .... بر امام زمانشان حضرت امام هادی(ع) عرضه کردند و تشخیص صحت و سقم آنها را از امام خواستند و امام هم بر عقاید ایشان صحه گذاشتند و فرمودند این همان سیرهای است که من و آباء من داریم. در زمانه ما هم همین طور است. متدینین ما نوعاً با مراجع تقلید در ارتباطند، با دانشمندان و اسلام شناسان در ارتباطند، مخصوصاً در زمانی که شهید مطهری و شهید بهشتی و دیگر بزرگان بودند، مردم متدین با اینها ارتباط داشتند و مسائلشان را از آنها میپرسیدند. مثلاً هیئتهای مؤتلفه با اینها در رابطه بودند و اگر هم میخواستند اقدامی بکنند، اجازه شرعی میگرفتند و این کار را به دلیل تقیدی که نسبت به مسائل دینی داشتند، انجام میدادند، ولی منافقین، این تقید را نداشتند و وقتی انسان مجهز به ابزار فکری قدرتمندی نباشد و از صاحبان اندیشه هم کمک نگیرد، طبیعتاً در این راه، دچار انحراف میشود، مخصوصاً وقتی که قدرتمند هم بشود. منافقین در زمینه مبارزه شیوههای خاصی داشتند که بعد از پیروزی انقلاب هم همانها را در پیش گرفتند. شهید لاجوردی چون اینها را میشناخت، بلافاصله متوجه میشد، ولی کسانی که با آنها آشنا نبودند، کمی دیرتر متوجه این قضایا شدند.


یکی دیگر از ویژگیهای شهید لاجوردی در برخورد با جریان نفاق، تفاوت برخورد با لایههای مختلف اینهاست. برخی معتقدند که ایشان همه را به یک چشم میدید، برخوردهایش قاطع و از دیدگاه آنان خشن و بدون توجه به مراتب سازمانی آنها بود. بعضیها هم معتقدند که ایشان بین رده های  مختلف سازمانی آنها تفاوت قائل بود و نشانهاش هم عده زیادی هستند که توبه کردند و فقط گروهی که عناد داشتند از گردونه خارج شدند. شما این تفاوت را تا چه حد عمیق میبینید؟
ایشان تفاوت فوقالعاده زیادی بین آنها قائل میشد. در برابر رؤسای اینها کوتاه نمیآمد و میگفت اصلاحپذیر نیستند؛هم خودشان به فساد کشیده شدهاند و هم باعث فساد و آلوده شدن دیگران شدهاند و بعید است که بتوانند موفق به توبه شوند. آقای لاجوردی اینها را عوامل دست نشانده بیگانگان میدانست و میگفت اینها وابسته به جای دیگری هستند و اصلاح پذیر نیستند و اگر هم ظاهراً توبه کنند، اما در اصل نقشه دیگری دارند. در رابطه با بدنه، خود ما شاهد بودیم که ایشان کار فرهنگی زیادی میکرد. شبها در زندان میماند و با اینها بحث میکرد. یکتنه هم بحث میکرد. همهشان را در یک اتاق جمع میکرد و به تک تک سئوالاتشان جواب میداد.


تفوق وی در بحث با سران منافقین و دیگر گروهها چقدر مشهود بود؟
در بحث، بسیار قوی بود. هم اطلاعات مذهبی عمیق داشت، هم بینش سیاسی و هم اطلاعات جنبیاش زیاد بود.از تفکرات آنها اطلاعات گستردهای داشت و من جایی ندیدم که در بحث کم بیاورد و بماند، حتی در سطوح بالا و در مسائل فقهی هم مسلط بود و در بحث نمیماند. بیان قوی هم داشت. گاهی پانزده بیست نفرشان را جمع میکرد و تا نیمههای شب با آنها صحبت میکرد و بعد هم پیش اینها می ماند و همان جا استراحت می کرد.یکی از دوستان میگفت، «بحث که با اینها تمام میشود، دست کم شما برو جای دیگر بخواب. اینها منافق هستند و نیمههای شب ممکن است بیایند و شما را خفه کنند.» میگفت، «من به اینها اطمینان پیدا کردهام.این کار را نمیکنند و تازه اگر بیایند چنین کاری بکنند، زورم به آنها میرسد.» و لذا در مورد بدنه سازمانی اینها کار میکرد و معتقد بود که اصلاحپذیر هستند. ما افرادی را داشتیم که مستحق اعدام بودند و با روشها و اخلاق و همراهی ایشان، الان بیرون از زندان هستند و دارند کار میکنند، در حالی که اگر مساعی شهید لاجوردی نبود، اعدام میشدند. این را عرض میکنم که خدا نکند بوی نفاق به مشام انسان بخورد و لذا ما در دین خود، نفاق را بدتر از کفر میدانیم. در مورد گروه فرقان، چون کم سن وسال بودند و نفاق هم نداشتند، ایشان آسانتر به نتیجه میرسید، اما منافقین این گونه نبودند. من در جریان پروندههای منافقین و چپیها بودم و این را عرض میکنم که منافقین بسیار بدتر از چپیها بودند. چپیها باز یک اصولی را، ولو به باطل، قبول داشتند و به آن اصول پایبند بودند؛ ولی منافقین به هیچ اصلی پایبند نبودند و حتی در مورد نماز و روزه و مسائل عقیدتی در همان زندان هم نفاق داشتند. در همه دنیا راستگویی را درست و دروغگویی را غلط میدانند؛اما اینها به هیچ وجه پایبند این مسائل نبودند، یعنی هدفی را برای خودشان در نظر گرفته بودند و میگفتند باید به آن برسیم، با راستگویی نشد با دروغگویی، با حفظ امانت نشد با خیانت در امانت. نه از نظر عقیده و نه از جنبه رفتار و گفتار، هیچ مرزی برای خود قائل نبودند و لذا نمیشد به هیچ حرف اینها اعتماد کرد.


شهید لاجوردی چقدر به توبههای اینها اعتقاد داشت؟
به توبههای ردههای بالا اعتقاد نداشت و میگفت اینها کلک است. یادم هست در مورد احسان طبری که بعدها کتابهایی را نوشت و نمیدانم که چقدرش صادقانه بود و چقدرش نبود، ولی در اوایل دستگیریاش شهید لاجوردی میگفت، « چطور آدمی که با افکار و نوشتههایش باعث گمراهی صدها هزار نفر شده و آنها را به جهنم فرستاده، همین که دستگیر شد و یک ماه توی زندان مانده، متوجه اشتباهاتش شده و توبه کرده؟ یک وقت هست کسی جوان و در اول راه است و هنوز خیلی پیش نرفته.این آدم وقتی بیاید و زندانی شود و مسائل را برایش روشن کنی، متوجه و متنبه میشود، ولی کسی که سالیان دراز راهی را رفته و صدها هزار نفر را هم به آن راه کشیده، در ظرف یک ماه برمیگردد؟چنین چیزی ممکن نیست و توفیق الهی برای توبه، شامل حال چنین افرادی نمیشود». در آن اواخر که احسان طبری آن کتابها را نوشت، نظر شهید لاجوردی را نمیدانم، چون نشد که از ایشان سئوال کنم. در هر حال نسبت به سران سازمانها معتقد به توبهشان نبود و میگفت اینها دوز و کلک است، برای اینکه جانشان را نجات بدهند.

نظر شما
پربیننده ها