گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: سالها در لباس سبز پاسداری، از حریم ولایت پاسداری کرد. استادی که شاگردان زیادی را در این مسیر آموزش داد و همرزمانش به او لقب «صیاد ماهر» را به جهت مربیگری تاکتیک داده بودند. همیشه پرتلاش و فعال با روحیه جهادی کارها را پیش میبرد و بسیار آدم خوشرو و خانوادهدوستی بود.
پسرش شهید اورنگ گفت: قهرمان قصههای کودکی من پدرم بود. شوق من این بود که میگفتند پدرت پلیس است. در آن دوران خردسالی فرق بین لباسهای نظامی را نمیدانستم و فقط به این جهت که مرا فرزند پلیس خطاب میکردند خرسند بودم و دوست داشتم همانند پدر شهیدم پلیس وطن شوم...
پس از گذشت سالها و فهم شغل نظامی، فهمیدم پدرم پاسدار انقلاب اسلامی است. پدری که حالا بعد از گذشت دو سال از شهادتش در پاسخ به سوال کسانی که میپرسند کجا و در چه سالی شهید شد، میگویم: پدرم اولین شهید مدافع حرم استان کهگیلویه و بویر احمد است که در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در حلب سوریه به دست تروریستهای داعش در شهر «ریتان» به شهادت رسید.
نام این پدر، سردار شهید «ستار اورنگ» است که حالا پسرش «پیمان» راه او در لباس سبز پاسداری ادامه می دهد. در ادامه مشروح گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس را با این فرزند شهید میخوانید:
دفاع پرس: از خصوصیات اخلاقی و شاخصههای بارز پدر شهیدتان بگویید؟
«صیاد ماهر»، لقبی که همسنگران شهید به او دادند
با سخن یکی از دوستان پدرم مطالبم را آغاز میکنم؛ ایشان میگفت: در دوران دفاع مقدس که پدرت سن کمی داشت، اما یک سر و گردن از همهی ما بالاتر بود. از همان ایام میشد ایشان را مربی خطاب کرد. تمام همرزمان و کسانی که در زمان دفاع مقدس تا همین حالا با ایشان همسنگر و دوست بودهاند، وی را یک «صیاد ماهر» و یک مربی بزرگ تاکتیک میدانستند.
از نظر دوستان پدر شهیدم، ایشان فردی بسیار خوش اخلاق و خوش سخن بودند. همیشه در صورتشان آرامش خاصی بود و زود با دیگران ارتباط برقرار میکردند و بواسطه این خوش اخلاقی دوستان زیادی داشتند. ایشان زندگی عشایری و ایلیاتی را سپری کردند و همیشه لقمهی حلال بر سر سفرهی خانواده میگذاشتند. یکی از مشخصههای شهید اعتماد به نفس بالا و حضور در عملیاتهای متداول بود که باعث شد همرزمانش نسبت به وی بسیار علاقه داشته باشند و به وی لقب «حاج ستار» را بدهند.
همیشه روحیه جهادی داشت، هیچ وقت خستگی هایش را وارد خانه نمی کرد و در خانه همیشه شاداب بود و می گفت کار و خستگی را باید در موقع آمدن به خانه پشت در بگذاری و بعد وارد خانه شوی. همرزمانش همیشه میگفتند که ایشان در همه چیز یک فرد نمونه بود، در خانه برای ما یک پدر فداکار، در ورزش یک ورزشکار با پشتکار بالا، در جبهه یک تاکتیک کار واقعی؛ این از خصوصیاتی است که بدوت اغماض باید در مورد شهید بیان کرد.
دفاع پرس: کلیپی از پدر شهیدتان در فضای مجازی منتشر شد که ایشان با اسلحه اهداف را در آسمان بدون هیچ خطایی مورد هدف قرار دادند. لطفاً درباره آن توضیحاتی بفرمائید؟
قبل از هر سخنی در این باره باید بگویم که پدر از انتشار این کلیپ بهشدت ناراحت و خشمگین شدند. آن کلیپ توسط گوشی بنده ضبط شده بود که متاسفانه بدلیل غفلت من، در فضای مجازی انعکاس پیدا کرد که در خاطرم هست ایشان غضبناک به بنده گفتند که هیچوقت نباید با عملی خودمان را از دیگران بالاتر نشان بدهیم. درباره تیراندازی ایشان باید گفت که پدر واقعاً از مهارت خاصی در این زمینه برخوردار بودند. ایشان پس از 22 سال مجددا سلاح دست گرفتند و آن تیراندازی خوب را انجام دادند.
دفاع پرس: شهید بزرگوار از چه سالی وارد سپاه شدند و در چه زمانی به مناطق عملیاتی سوریه رفتند؟
پدرم متولد سال 1341 بودند که از 17 سالگی وارد نهاد مقدس سپاه پاسداران شدند. سالها به عنوان مربی و فرمانده در پادگان آموزشی تیپ 48 فتح و بهعنوان فرمانده در رده های مختلف سپاه مشغول به خدمت و در آموزشهای تخصصی و هدف گیری و پرورش صدها نیروی زبده در عرصه جنگ و رزم و بویژه تک تیراندازی فعالیت داشتند و از دست مبارک رهبر معظم انقلاب ترفیع گرفتند. هفت دی ماه سال گذشته بود که به سوریه اعزام شد و به عنوان یک مستشار نظامی در این جبهه ها به اسلام خدمت کرد. ایشان قبل از اعزام به سوریه به عنوان نیروی مستشاری در عراق به نیروهای بسیجی این کشور آموزش میدانند و بهعنوان مثال میتوان به نمره 100 نیروهای آموزش دیده به دست این شهید اشاره کرد که همه میگفتند یکی از بهترین آموزش دهندگان شهید اورنگ بود.
دفاع پرس: خانواده و خودتان نگرانی بابت حضور ایشان در سوریه نداشتید؟
برای مادرم از غربت اهل بیت (ع) میگفت
نه، خودمان نگرانی از این بابت نداشتیم چون خیالمان راحت بود که شهید مرد جبهه های نبرد و جنگ است. فقط مادرم قدری دلنگران بود که با سخنان پدرم در مورد این سفر راضی به رفتن پدرمان به جبهه های نبرد علیه داعشیها شد. برای مادرم از غربت اهل بیت (ع) میگفت، از اینکه نباید بگذاریم بار دیگر به حرم آل الله جسارت شود. همیشه می گفت، شیعه های سوریه به ما نیاز دارند، مردم سوریه هم جنس ما هستند و در این منطقه برای دفاع از ما میجنگند، باید برای دفاع از آنان به کمکشان بشتابیم.
ایشان همیشه به دنبال گمشدهاش که همان شهادت بود، میگشت، همیشه برای پاسداران این جمله شهید «کاوه» یک مفهوم زیبا دارد، که میگفت: «پاسدار بعد از پوشیدن این لباس همیشه باید مستعد شهادت باشد».
پدر شهیدم مرد روزهای سخت بود. از مرگ هیچ هراسی نداشت و آرزوی دیرینهی او شهادت بود. وقتی به دیدار خانواده شهدا میرفت یا خبری از شهادت احدی برای او میآوردند، چهرهاش آشفته و دگرگون میشد و اشک در چشمانش جاری میشد. یاد ایام دفاع مقدس همیشه برایش زنده بود. برای رفتن به مناطق عملیاتی آرام و قرار نداشت. به قولی شهادت چشم بهراه پدر بود.
دفاع پرس: از رفتن پدر به سوریه برایمان بگوید؟
میگفت: «مانع رفتنم به سوریه شوید، التماس به رهبرم میکنم»
پدر به جهت اینکه مربی آموزشی بودند و شاگردان زیادی را در این مکتب آموزش میدادند و بنا به گفته مسئولین ایشان نعمت بزرگی برای سپاه بودند، از این رو مخالفتهای شدیدی از رده خدمتی ایشان برای رفتنش به سوریه میشد. دو سه بار تلاش کرده بود که به مناطق عملیاتی سوریه برود، ولی دانشکده نمیگذاشت، حتی یک روز با عصبانیت گفته بود: «اگر نگذاشتید بروم، فیلمهای تیراندازیم را پیش رهبری میبرم و به ایشان التماس میکنم که من آمادهام، اما نمی گذارند بروم...».
دفاع پرس: خاطرهای از زبان همرزمان شهید درباره ایشان دارید؟
همانطورکه عرض کردم دوستان و همرزمان ایشان، به پدر شهیدم لقب حاج ستار داده بودند. آنها میگفتند حاج ستار نفس داعشیها را تنگ کرده بود و برای شهادتش روزشماری میکردند. حتی یکی از همرزمان شهید در خاطرهای آورده است که شهید 200 کیلومتر عقبتر از خط بود و وقتی متوجه میشوند که نیروهایش در محاصره دشمن درآمده اند برای نجات دادن نیروهایش به جلو رفته و آنها را نجات می دهد. پدر هیچ وقت خودش را از نیروهایش جدا نمیکرد و همیشه در خط مقدم حاضر میشد.
دفاع پرس: از نحوه شهادت شهید بزرگوار بگوید؟
شهید در عملیات بازپسگیری دو شهر «نبل» و «الزهرا»* در سوریه که بیش از چهار سال در محاصره داعش بود به شهادت رسید. ایشان در بیشتر عملیاتها حضور داشتند و این دو شهررا اسوه مقاومت شیعه می دانستند. جا دارد در اینجا بیان کنم که شهید یک روز قبل از شهادتش به یکی از همرزمان نزدیک خود که اهل شهرستان نورآباد هستند، گفته بود که به زودی یاسوج اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم خواهد کرد. به پدرم شهادتش الهام شده بود. آخرین تماس پدرم با خانواده شب قبل از شهادتش بود و دیگر صدای او را نشنیدیم...
یکی از فرزندان دوست پدر شهیدم که در خط مقدم حضور داشته نقل میکند: «مقر شهید با محل شهادت 200 کیلومتر فاصله داشت و در منطقه ریتان بود وقتی خبر رسید که بچهها در خط توسط داعشیها محاصر شدهاند با عجله بسوی محل شتافت. با تلاشهای فراوان وی و همرزمانش، حلقه محاصره شکسته میشود. بچه ها را آزاد میکنند، درست در یکی از خیابانهای شهر «ریتان» برای شکار چند تک تیرانداز حرکت میکند که درهمین حین توسط تک تیرانداز دشمن از پشت سر، تیری به ستون فقرات شهید برخورد می کند که از قفسه سینه شهید بیرون میزند که همین تیر باعث به شهادت رسیدن وی میشود.»
دفاع پرس: وقتی خبر شهادت پدر را شنیدید چه حسی داشتید؟
تمام سرمایهی زندگیام رفت/ شهادت پدرم افتخار من است
با تماس دوستم، خبر شهادت پدر را شنیدم. وقتی بیان تسلیت و تبریک او در گوشم پیچید، نمیدانستم غمگین باشم یا خوشحال! از یک طرف تمام سرمایهی زندگیام را از دست داده بودم و از طرفی دیگر شهادت پدر برایم مایه سربلندی و افتخار بود. اما واقعیت این است که هنوز نمیتوانم به خودم القاء کنم که حاج ستار شهید شده است. 2 ماهی بود که پدر را ندیده بودم. دیدار آخر ما در بهشت زهرا رقم خورد و تا به امروز پس از گذشت 2 سال، دوریاش برایمان سخت است...
* دو شهر کوچک «نبل» و «الزهراء» در ریف شمالی حلب و شمال غربی این استان با 70 هزار نفر جمعیت واقع شدهاند که ساکنانشان شیعه هستند. شهرک نُبّل مرکز «منطقه اعزاز» است که در غرب جاده منتهی به ترکیه واقع شده است و 20 کیلومتری شهر حلب قرار دارد و همین جاده است که حلب را به اعزاز و عفرین که شهری کردنشین است متصل میکند.
مردم این شهر که اغلب کشاورز هستند از سال 2013 توسط تروریستها در محاصره قرار گرفتند و از آن زمان با کمبود غذا، دارو و مواد سوختی مواجه بودند. با ادامه بحران و قطع آب و برق در این شهر شرایط در این مناطق هر روز دشوارتر میشد و این در شرایطی بود که کشورهای غربی و مدعیان حقوق بشر با سکوت در قبال جنایت تروریستها در سوریه در قبال مردم این شهر خود را شریک جرم آنها کرده بودند.
از سوی دیگر مردم این شهر علاوه بر محاصره و کمبود شدید مواد غذایی زیر حملات مستمر خمپارهای و توپخانهای تروریستها بودند و همه روزه تعدادی زن و کودک در این حملات کشته میشدند. با این حال مردم این شهر برخلاف دیگر شهرهای استان حلب تسلیم تروریستها نشدند و نیروهای مردمی که تعدادشان به حدود سه هزار نفر میرسید توانستند این شهر را حفظ کنند و اجازه کنترل تروریستها بر آنها را ندادند.
سرانجام این مقاومت بینظیر مردمی در (14 بهمن ماه) سال 1394 به نتیجه رسید و ارتش سوریه و حزبالله و گروههای متحد آنان موفق شدند بعد از ساعتها درگیری، محاصره نبل و الزهراء را از محور شرقی نبل بشکنند.
انتهای پیام/ 116