به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «خط عاشقی» که به کوشش «حسین کاجی» گردآوری و تدوین شده دربردارنده بیش از 100 خاطره از درباره عشق و ارادت شهدا به امام حسین (ع) است. این خاطرات گویاترین شاهدی است بر تداوم حماسه عاشور در جبهههای هشت سال جنگ تحمیلی.
همچنین این خاطرات درسهای بزرگی در خود دارد که بهترین آن اهتمام به برگزاری مجالس روضه و سوگواری حضرت اباعبدالله (ع) است، مجالسی که در خود برکاتی بسیاری دارد. جوانانی که جان خود را فدای انقلاب اسلامی کردند تربیت یافته مجالس روضهخوانی هستند.
چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا میخوانی
قبل از اذان صبح بود. باحالتی عجیب از خواب پرید. گفت:
حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین (ع) بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بهزودی به دیدارت خواهم آمد. یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا میخوانی؟
همینجور که داشت حرف میزد گریه میکرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگر تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد.امام حسین (ع) به عهدش وفا کرد.
شهید محمدباقر مؤمنی راد
روضهخوان امام حسین (ع) جنازهاش سالم ماند
نه سالی بود که خاکش کرده بودیم. همان جنازهای که ۱۸ روز در ارتفاعات کردستان مانده بود. تازه بعد از ۲۸ روز که برای دفن آوردندش، تغییری نکرده بود هیچ، بوی خوشی هم میداد.
بارانزده بود و قبرش را خراب کرده بود باید تعمیرش میکردیم.
سنگ قبرش را برداشتیم. زیر سنگ خالی شده بود. دیوارهای قبر و سنگ لحد بهم ریخته بود. برادرم و پسرم رفتند توی قبر. جنازه سالم بود. نمیشد کاری کرد باید میآوردندش بیرون. وقتی خواستند جنازه را بدند بالا، دست هر دو خونی شد.
اینها را پدرش میگفت. با همان لهجه بوشهری ادامه داد:
شبا که از بیرون میاومد تا دیروقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخوند و مینوشت. بهش میگفتم: بابا خسته کاری، برو بخواب. برای چی خودتو اذیت میکنی؟
میگفت: بابا میخوام خوندن و نوشتن یاد بگیرم روضهخون امام حسین (ع) بشم.
آخر به آرزویش رسید. محرم که میشد مردم را جمع میکرد برایشان نوحه میخواند. روضه میخواند. عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین (ع) دارد.
شهید عبدالنبی یحیایی
روضه امام حسین (ع) روی موتور
تا نشستیم روی موتور، حسین گفت: روضه بخون.
هر چه بهانه آوردم؛ زیر بار نرفت. گفت: حسین! من چند شب دیگه مهمون امام حسین (ع) هستم. میخوام به آقا بگم: همه جا برات گریه کردم. شب، روز، صبح، ظهر، خلوت، جلوت، توی سنگر، حسینیه، پشت خاکریز، پشت ماشین، فقط مونده روی موتور گریه کنم.
قسمم داد برایش روضه بخوانم که برایش روضه بخوانم. یک سلام دادم به امام حسین (ع) و یک خط شعر برای حضرت علیاکبر (ع) خواندم. روضه من که تمام شده بود ولی حسین داشت گریه میکرد. رسیدیم به اردوگاه شهدای تخریب؛ هنوز گریهاش تمام نشده بود. چند دقیقه ایستادهایم تا گریهاش بند آمد.
چند شب بعد مهمان امام حسین (ع) شد همانطور که گفته بود.
شهید حسین نیکوصحبت
ظهر عاشورا حُر امام حسین (ع) شد
خواندن زیارت عاشورا شده بود کار هر روزش. شلمچه بود که چشمانش مجروح شد. کمکم بیناییش را از دست داد. با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد. با ضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش میکرد هم روضه. ماه محرم حالش خراب شد. پدرش میگفت:
هر روز مینشستیم کنار تخت براش زیارت عاشورا میخوندم اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خوندیم. 10 صبح بود که ازم پرسید: بابا! حُر چه روزی شهید شد؟ گفتم: روز عاشورا. گفت: دعا کن من هم امروز حُر امام حسین (ع) بشم.
ظهر که شد. گفت: بابا! بیقرارم. بگو مادر بیاد. بعد هم گفت: برام سوره فجر رو بخون، سوره امام حسین (ع). شروع کردم به خوندن. به آیه «یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد. گفت: دوباره بخون. 13 یا 14 بارش خوندم. همین جور گریه میکرد. هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه.
گفت: بابا! مادر نیومد؟
گفتم: نه هنوز.
گفت: پس خداحافظ.
قرآن را گذاشتم روی میز برگشتم. انگار سالها بود که جان داده، تازه ظهر شده بود.ظهر عاشورا.
شهید محمدتقی شمس
انتهای پیام/ 161