روایتی از اولین نفوذ ایرانی‌ها به خاک عراق در جنگ؛

دلامرمردانی که برای همیشه ناشناس ماندند

رزمندگانی که به امر فرماندهان خود به دل دشمن نفوذ می‌کردند و روزها و هفته‌ها در درون یگان‌های عملیاتی دشمن و یا در سایر شهرهای عقبه ارتش عراق حضور داشتند و اطلاعات لازم را جمع آوری می‌کردند که این امر به ویژه در مواجهه با نیروهای کار کشته ارتش بعث عراق، بسیار از اهمیت خاصی برخوردار بود.
کد خبر: ۳۶۵۴۱۵
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۳ - 07October 2019

دلامرمردانی که برای همیشه ناشناس ماندندبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از «روزنامه اطلاعات»، دوران جنگ پر از ناگفته‌ها و ناشنیده‌ها و نادیده‌هاست. بسیار کسان و بسیار رخدادها و حادثه‌ها در جنگ به دلیل گستره بی‌انتهای آن یا دیده نشدند یا اگر شدند، کسی چندان به آن‌ها نپرداخت و با ثبت و بیان خود ماندگارشان نکرد. به‌ویژه در جنگ، آدم‌هایی بسیار که هر یک در خود جهانی نهفته داشتند، دیده نشدند.

این نادیده‌گی بسیاری اوقات به دلیل صدق و صفا و خلوصی بود که داشتند و ترجیح می‌دادند ناشناخته بمانند و گاه بعضی کم‌کاری و ضعف همت بستگان و همرزمان و همراهان‌شان باعث شد در پرده‌ای از گمنامی بمانند و با همین گمنامی به ابدیت بپیوندند.

در این میان و میانه تلاش آدم‌هایی که در کار اطلاعات و عملیات جنگ بودند به دلیل ذات و ماهیت کار خطیرشان که کسب اطلاعات درون دشمن پیش از عملیات بود، نسبت به سایر تلاش کنندگان در جنگ از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هست.

رزمندگانی که به امر فرماندهان خود به دل دشمن نفوذ می‌کردند و روزها و هفته‌ها در درون یگان‌های عملیاتی دشمن و یا در سایر شهرهای عقبه ارتش عراق حضور داشتند و اطلاعات لازم را جمع آوری می‌کردند که این امر به ویژه در مواجهه با نیروهای کار کشته ارتش بعث عراق، بسیار از اهمیت خاصی برخوردار بود. در این راستا نقش نیروهای خوزستانی – عرب‌های خوزستان - از سایرین بیشتر و خطیرتر بود. آن‌ها وقتی به داخل یگان‌ها و عقبه دشمن نفوذ می‌کردند به دلیل شباهت ظاهری و مشابهت زبانی، گویی یکی از آنان می‌شدند.

البته بیان این نفوذ اکنون و در قالب کلمات بسیار ساده است؛ اما یکایک این نیروها هر ساعت که نه، هر لحظه در آستانه شهادت بودند، چون ممکن بود با کمترین خطایی علاوه بر دستگیری، منطقه‌ای که بنا بود درآینده نزدیکی برای عملیات رزمندگان اسلام شناسایی شود، لو برود و با برملا شدن راز نفوذشان بر نیروهای اطلاعاتی ارتش عراق، منطقه برای عملیات قفل شود.

سرانجام این لورفتن هم معلوم بود که پس از سخت‌ترین شکنجه‌ها به شهادت برسند. نیروهایی که برای شناسایی به عمق مواضع عراقی‌ها نفوذ می‌کردند، بدون تردید کمترین شانس را برای زنده بازگشتن خود متصور بودند؛ می‌شد گفت آن‌ها به قصد ورود به سفری بی‌بازگشت از اهل و عیال و خانمان خود جدا می‌شدند.

از مسائلی که تاکنون یا گفته نشده یا کمتر گفته شده است، بیان ماجرای نفوذ دو تن از پاسداران عرب سپاه اهواز، شهیدان گران‌قدر و قدر ناشناخته «سید ناصر سیدنور» و «عبدالمحمد سالمی» است.

این دو عزیز قبل از عملیات «خیبر» که در منطقه «هورالعظیم» و جزایر «مجنون» انجام گرفت، توانستند با همکاری یکی از سادات عراقی ساکن در حاشیه «هورالعظیم» (سید هاشم) سه هفته به عمق صدها کیلومتر در پشت جبهه‌ها و درعمق شهرهای عراق نفوذ کنند و مکرر ۹ شهر عراق از جمله بغداد و شهرهای مذهبی «کربلا»، «کاظمین»، «نجف»، «سامرا» و شهرهای «ناصریه»، «عماره»، «کوت» و «بصره» را مورد شناسایی اطلاعاتی خود قرار داده و پس از تهیه گزارش سالم به خطوط عملیاتی ایران در هور برگردند و گزارش خود را تقدیم دو تن از فرماندهان قرارگاه «نصرت»، سردار شهید «علی هاشمی» و سردار شهید «حمید رمضانی» و پس از آن‌ها به «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه که پس از عملیات «فتح‌المبین» و فتح خرمشهر به دنبال منطقه‌ای بدون جمعیت برای ورود به داخل خاک عراق برای تنبیه متجاوز بود، تقدیم کنند.

اکنون که گزارش این نفوذ پر حادثه و پر ماجرا و پر از هیجان و اضطراب به داخل عراق در دسترس ماست، جای آن دارد درباره آن مقالات نوشته و فیلم سینمایی ساخته شود.

نمونه این خطیر بودن این گزارش پرحادثه – ‌که گزارش اولین نفوذ ایرانی‌ها به داخل عراق است - اینکه وقتی این دو عزیز در پایان مأموریت سعی می‌کنند در یکی از روستاهای حاشیه هور استراحت کرده تا روز بعد به سمت خطوط ایران بیایند، این تصمیم با تدبیر ناگهانی شهید «عبدالمحمد سالمی» تغییر کرده و فوراً راهی خطوط خودی می‌شوند و از قضا ساعاتی بعد از خروج‌شان نیروهای عراقی، با هدف کنترل جاده‌های منتهی به هور کلیه خطوط را تحت کنترل شدید خود قرار می‌دهند تا جایی که رفت و آمد به روستاها و حواشی هور را ممنوع اعلام می‌نمایند، شهید «سید ناصر سیدنور» در پایان گزارش خود به این مساله پرداخته است.

در گزارش کمتر از بیست صفحه‌ای شهید «سید ناصر سیدنور» از این نفوذ اطلاعاتی و نظامی تاریخی به داخل عراق نکات جالبی به چشم می‌خورد: نیروهای ایست و بازرسی عراق تمامی جاده‌های اصلی و فرعی پشت جبهه و شهرهای عراق را تحت کنترل شدید اطلاعاتی خود داشتند و از مردم و رهگذرها به جز افراد مسن که سن‌شان نشانگر عدم استطاعت حضورشان در جبهه بود، کارت شناسایی – هویه - مطالبه می‌کردند.

در عراق تحت حاکمیت صدام فرد یا باید جوان بود و دانش‌آموز که باید کارت تحصیل داشت و یا نیروی نظامی بود که باید برگه مرخصی از یگان خود همراه داشته باشد و در غیر این صورت بلافاصله توسط نیروهای امنیتی بازداشت می‌شد.

نیروهای امنیتی در عراق درهمه جا بودند. در بازار و در حرم‌ها و …کافی بود به کسی مشکوک شوند وی را تعقیب می‌کردند و از او کارت شناسایی می‌خواستند.

شهید «سیدنور» درگزارش خود نوشته کنترل امنیتی رفت و آمدها در عراق چنان سخت و شدید بود که بدون کارت شناسایی تحصیلی یا برگه مرخصی نظامی‌ها کسی یارای حضور در بازار شهرهای عراق از جمله «عماره» و… را نداشت یکی از این نیروها که از دوستان پاسدار عرب و اهل «شادگان» است می‌گفت: نیروهای عراقی دراین کار بسیار خبره بودند.

آن‌ها در ایست و بازرسی‌های بین شهرها که بسیار زیاد بودند به داخل اتوبوس‌ها می‌آمدند و به چشم‌های مسافرین زل می‌زدند و گاهی برای امتحان فرد مشکوک به ایرانی بودن به زبان فارسی به او می‌گفتند بده کارت! این دوست پاسدار که بارها به داخل جبهه‌ها و شهرهای عراق نفوذ کرده و گزارش‌های خوبی را تهیه کرده و به فرمانده کل سپاه ارائه داده بود، می‌گفت کافی بود پس از این شگرد اطلاعاتی نیروهای امنیتی ارتش عراق، ما بر اثر عادت دست به جیب خود ببریم تا کارت شناسایی جعلی‌مان را به او نشان بدهیم، بلافاصله بازداشت می‌شدیم. او می‌گفت در این حالت ما بی‌اعتنا به او به بیرون نگاه می‌کردیم که یعنی نمی‌فهمیم چه می‌گوید و او هم راهش را می‌گرفت و می‌رفت!

نیروهای امنیتی عراقی درحرم سیدالشهداء (ع) و حرم حضرت عباس (ع) و سایرحرم‌ها ایستگاه دائمی داشتند تا نیروهایی را که احتمال نفوذی بودن‌شان را از ایران می‌دادند، شناسایی و دستگیر کنند. در این‌گونه موارد فردی که نفوذ کرده بود، می‌بایست برای عدم حساسیت نیروهای امنیتی عراقی نه نماز جماعت بخواند و نه در کنار ضریح‌ها اختیار از کف سر بدهد و از شوق زیارت امامان خود برای اولین‌بار گریه و زاری کند؛ بلکه ناچار بود برای رد گم کردن همانند سایر عراقی‌ها زیارتی معمولی و ساده و مختصر بکند و از حرم بیرون برود. نیروهای امنیتی عراق ازحرم حضرت امیر به تعقیب این دو شهید پرداخته‌اند که در ادامه با تدبیر آن‌ها در عادی‌سازی رفتارشان و لطف خداوند از تعقیب منصرف شده اند.

درگزارش شهید «سیدنور» آمده است: وقتی در بازار نجف گردش می‌کرده بعضی از زنان عراقی را در چند ده قدمی حرم حضرت علی (ع) بی‌حجاب می‌دیده است.

در گزارش «سیدنور» در قسمت سفر به سامرا نکته عجیبی آمده که پرده از تبلیغات فریبکارانه صدام بر می‌دارد شهید سیدناصر «سیدنور» نوشته است در حرم سامرا شجره نامه صدام به دیوار نصب شده بود. صدام در ترفند عجیبی در اواسط جنگ ناگهان اعلام کرد سید و از نوادگان امام حسین است . وی دستور داده بود برای او که یکی از افراد سنی عراق بود شجره نامه‌ای ساخته و در جهت تحمیق بیشتر مردم عراق منتشر کنند!

درگزارش شهید «سیدنور» نکته جالبی از همراهی مردم عراق با ایران دیده می‌شود؛

وی نوشته است: وقتی مردم شهر «عماره» شاهد پرتاب موشک‌های دوربرد ارتش عراق به سمت ایران بودند، شاهد بوده مردم شهر دعا می‌کردند این موشک‌ها موجب آسیب رساندن به کسی در ایران نشود.

نیروهای نفوذی ایران می‌بایست رفتاری کاملاعادی نسبت به هرعکس العملی از سوی نظامیان و امنیتی‌های عراق و.. داشته باشند. در گزارش سیدنور آمده است سربازی که همراه آن‌ها در ماشین نشسته و عازم عماره بود به امام ناسزا گفت و او که خود را یکی از اهالی «بصره» معرفی کرده بود ،ناچارشد این دشنام‌ها را بدون هیچ عکس‌العملی بشنود.

این دو نیروی فداکار و با اخلاص سرانجام مزد جهاد و شهادت و گمنامی و اخلاص خود را گرفتند و در عملیات «خیبر» آسمانی شدند و به شهر شهادت پر کشیدند و مزار نورانی‌شان اکنون در بهشت‌آباد اهواز محل نزول ملائک الهی و زیارتگاه عاشقان جهاد فی‌سبیل‌الله است.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار