دلنوشته/ عباس جهان‌تاب

باز راه عاشقی تو را فرا می‌خواند

وقتی یکبار به پیاده‌روی اربعین بروی، دوست داری هر سال به این میهمانی بزرگ دعوت شوی چون قلبت همواره می‌تپد تا در این شور و شعور حسینی حاضر باشی و اسمت را در این ضیافت عشق دوباره ثبت کنی.
کد خبر: ۳۶۶۲۸۰
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۸ - ۰۲:۳۸ - 16October 2019

گروه اجتماعی دفاع‌پرس- عباس جهانتاب؛ اربعین حسینی (ع) دوباره از راه می‌رسد و قرار سالانه عاشقان با ارباب بی‌کفن باز تکرار می‌شود و قلب و وجودت را آماده پیمودن مسیر عاشقی می‌کند.

اگر یک بار در این میهمانی حسینی حاضر شوی، دیگر برایت خیلی سخت است که هر سال به این وادی نروی، چون دلت را در این مسیر جا گذاشته‌ای و بی‌اراده پایت به این راه باز می‌شود.

چه حس خوبی است که با ذوق و شوق، ملزومات سفر عشق را جمع کنی وکوله‌پشتی‌ات را ببندی و از همه حلالیت بطلبی و با خیالت آسوده راهی جاده عشق شوی.

با شوق وصف نشدنی خود را به مرز می‌رسانی تا مهر عاشقی را به گذرنامه‌‌ات بزنی. با هیجان وارد خاک عراق می‌شوی و با عجله دنبال مرکبی هستی تا تو را به شهر مولایمان، حیدر کرار برساند.

راه بهشت

پس از پیدا کردن وسیله، چندین ساعت طول می‌کشد تا به شهر نجف اشرف برسی، وقتی به آنجا می‌رسی با میهمان نوازی گرم مردم نجف روبرو می‌شوی که با اصرار تو را به خانه‌های خود دعوت می‌کنند تا با جان و دل از زائر فاتح خیبر پذیرایی کنند.

دل در دلت نیست که هر چه سریعتر به زیارت مرقد مولا مشرف شوی. وقتی توفیق زیارت نصیبت می‌شود و ضریح را می‌بینی، دلت خودبه‌خود آرام می‌گیرد؛ اما چشمانت به مظلومیت امام علی (ع) بی‌اختیار خیس می‌شود و با همان حال با مولای خود خلوت می‌کنی و درد و دلت را به ایشان می‌گویی.

راه بهشت

وقتی زیارتت تمام می‌شود برای آغاز پیاده‌روی اربعین از درب ساعت حرم حضرت علی(ع) خارج می‌شوی و از سمت راستِ باب الساعة، پیاده‌روی را از کنار خیابان امام زین‌العابدین(ع) شروع می‌کنی.

مسافت نجف تا کربلا 1452 عمود است که حدود 80 کیلومتر می‌شود. این مسیر عشق است که زائران آن را باید طی کنند تا به میعادگاه عاشقان یعنی کربلا برسند.

در مسیر نجف تا کربلا انسان‌های زیادی از جنس مهربانی را می‌بینی که تمام دارایی خود را با تمام وجود در طبق اخلاص گذاشته‌ و با داشته‌های خود پذیرای زوار هستند و به هر طریق ممکن تو را به سمت خود می‌کشند تا از نذری آن‌ها بخوری. وقتی دعوتشان را قبول می‌کنی، انگار دنیا را به آن‌ها داده‌ای چون پذیرایی از زائر سالار شهدا را افتخار بزرگی می‌دانند.

همچنین در این مسیر موکب‌های ایرانی و عراقی را می‌بینی که با جان و دل از زائران ارباب پذیرایی می‌کنند و هر کسی ارادتش را به اباعبدالله الحسین (ع) نشان می‌دهد تا شاید در این راه برای امام خدمتی کرده باشد.

راه بهشت

در این مسیر 80 کلیومتری همه را پر از شور و هیجان می‌بینی، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، عرب و عجم همه و همه از جای جای این کره خاکی برای عرض ارادت به ارباب‌شان راهی این جاده پر از عشق و دلدادگی شده‌اند. همه برای زیارت مرقد سید و سالار شهدا سر از پا نمی‌شناسند و قلبشان برای زیارت می‌تپد.

حالا عمودها را یکی پس از دیگری می‌شماری و پشت سر می‌گذاری تا هر چه زودتر به میعادگاه برسی. هر چقدر که پیش می‌روی سختی این مسیر را با وجود لمس می‌کنی؛ اما لحظه لحظه اینها تجربه است. با این سختی‌ها آدم به یاد مصیبت‌های حضرت زینب (س) می‌افتد و تمام سختی‌ها برایش شیرین می‌شود.

افرادی را در بین راه می‌بینی که مدیحه‌سرایی می‌کنند و دل‌های عاشقان را آماده زیارت ارباب حسین. دلت می‌گیرد و بغض می‌کنی؛ اما شوق و اشتیاقت برای ادامه راه و زیارت دوچندان می‌شود.

به عمودها نگاه می‌کنی 1342 عمود را با سختی‌ و شیرینی‌های خاص خود طی کردی. ساعت 10 شب است و فقط 110 عمود باقی مانده، کمی خسته‌ای، اما شوق دیدار بی‌تابت کرده و اجازه توقف را از تو می‌گیرد، ولی چه می‌شود کرد که جسم مثل روح نیست.‌ به همین خاطر به یکی از موکب‌هایی که در طریق عشق برپا شده‌ می‌روی تا کمی استراحت کنی و دوباره مسیر عاشقی را عاشقانه ادامه دهی.

صبح می‌شود دوباره با اشتیاق در مسیر عشق راهی کربلا می‌شوی. عمودهای باقی‌مانده را طی می‌کنی. چشمانت به عمودهاست تا تمام شود. عمودها کم‌کم تمام می‌شود و اولین چیزی که به چشم می‌آید حرم زیبای ابوالفضل العباس (ع) است.

راه بهشت

گنبد را که می‌بینی ناخودآگاه زیر لب زمزمه می‌کنی «عمو عباس، بی تو قلبِ حرم میگیره»، «عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره». اشک از چشمانت جاری می‌شود. زبانت از این همه ابهت و بزرگی می‌گیرد و خستگی را فراموشت می‌شود و فقط چشمانت حرم را می‌بیند و اشک می‌ریزد. این حسی است که قابل وصف نیست و فقط زائران ارباب این لحظه زیبا را درک می‌کنند.

وقتش رسیده کفش‌هایت را در آوری و با پای برهنه به سمت حرم یار حرکت ‌کنی. ضربان قلبت تندتر می‌شود، چشمانت ذوق دیدار دارند. خستگی‌ات فراموش شده، قلبت از جایش کنده می‌شود تا معشوق را به آغوش بکشی.

وارد حرم مطهر ارباب می‌شوی و از این همه بزرگی، ابهت و زیبایی خشکت می‌زند. سرت را به همه سمت می‌چرخانی تا این همه زیبایی را با دقت ببینی. در این حال خادم تو را به سمت ضریح هدایت می‌کند. به ضریح نزدیک می‌شوی و چشمانت پر از اشک می‌شود و ضریح را لمس می‌کنی و زیر لب با معشوق خود حرف می‌زنی. لحظه ناب و فراموش نشدنی است و همه حاجت خود را زیر قبه با ارباب درمیان می‌گذاری.

راه بهشت

سفر عاشقی تمام می‌شود، چاره‌ای نیست باید راهی دیار خود شوی. لحظه سختی است تا دل از یار بکنی. چشمانت پر از اشک است و نگاهت به حرم ارباب دوخته شده و جدا نمی‌شود، اما باید با اربابت خداحافظی کنی. گویی دلت را پیش آقا جا گذاشته و می‌روی تا دوباره برگردی ... 

داستان عشق حسین پایان ندارد

من رفتم و هوای تو از دل نمی‌رود

بطلب که دوباره به این کوی گذرم کنم ... 

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار