انتقام سخت/

روایت دختر شهید مدافع حرم از آرزوی شهید قاسم سلیمانی در رابطه با شهادتش

دختر شهید مدافع حرم حسین محرابی از آرزوی حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهادت ایشان روایت کرد.
کد خبر: ۳۷۷۶۶۹
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴ - 05January 2020

روایت دختر شهید مدافع حرم از آرزوی شهید قاسم سلیمانی در رابطه با شهادتشبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، امسال در ایام عرفه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) دیداری با خانواده شهید مدافع حرم «حسین محرابی» داشتند. ایشان با حضور در منزل شهید با دختران و همسر شهید گفت‌وگو کردند. در ادامه خاطره‌ای از فرزند شهید محرابی را می‌خوانید که در آن حاج قاسم به آرزوی خود درباره چگونگی شهادتش اشاره کرده است. آرزویی که امسال در روزهای میلاد حضرت زینب (س) نصیب او شد.

فرزند شهید محرابی اظهار داشت: سال قبل در دیداری که با رهبر معظم انقلاب اسلامی داشتیم کل خانواده شهدای مدافع حرم در تهران جمع شدیم و بعد از دیدار با معظم له حاج قاسم به هتل محل استقرار ما آمدند تا دیداری داشته باشند.

بعد از صحبت‌های ایشان جمعیت زیادی اطرافش را گرفته بودند، چند بار صدایش کردم تا متوجهم شود. در آن دیدار متوجه شدم چقدر لطف و محبت ویژه‌ای به فرزندان شهدا دارند و خواستم تشکر کنم که چشمم افتاد به انگشتر سردار و گفتم: «میشه این انگشتر را به من بدهید؟» دوباره اصرار کردم تا اینکه انگشتر را از دستش درآورد و تکان داد و گفت: «انگشتر را می‌دهم ولی حقش را ادا کن. گفتی که از مشهد آمدی، برو حرم امام رضا (ع) و شهادتم را از امام رضا (ع) بگیر. یادت نرود حق انگشتر را ادا کن.»

انگشتر را که گرفتم مات و مبهوت مانده بودم. وقتی رفت پشت سرش دویدم و گفتم من نمی توانم چنین دعایی کنم انگشتر برای خودتان. شما باید بمانید تا فلسطین را آزاد کنید. گفت تا زمانی که محور مقاومت وجود دارد هستم ولی سربازان این راه هستند من توان نگاه کردن به فرزندان کوچک شهدا را ندارم.

شب عرفه تماس گرفتند با من و گفت به مشهد آمده درخواست کردم به منزل ما بیاید. صبح به منزل ما آمد. درخواست کردم داخل اتاقم بیاید تا تصویری که از حاج عماد و جهاد مغنیه داشتم را به او بدهم تا برایم یادگاری بنویسد. با حسرتی گفت حاج عماد، جهاد مغنیه. حسرت را در صدای ایشان حس کردم.

به من گفت دو دقیقه قبل از شهادت حاج عماد من کنارش بودم و چقدر زیبا شهادتش را گرفت. گفت حاج عماد و جهاد مغنیه داخل ماشین به شهادت رسیدند این یعنی کسی جرات نداشت با این‌ها روبه رو شود برای همین جهاد را از طریق بالگرد و اصابت خمپاره به شهادت رساندند و سوخت و چیزی از او باقی نماند. گفت زینب دعا کن که من هم مثل اینها به شهادت برسم و می‌دانم شهادت من زود است. گفت امروز به طمع شهادت به مشهد آمدم. کسی که در طول سال‌ها جنگ نتوانست شهادت را بگیرد امروز می گیرد. گفت امروز شهادتنامه امضا می شود، دعا کن در این لیست باشم. وقتی می خواست برود به من و فاطمه نگاه کرد و با حسرت گفت برای شهادتم دعا کنید که از قافله شهدا جا نمانم.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها