شهید «اکبر خان‌محمدزاده»:

جبهه رفتنم به خاطر خدمت به مملکت اسلامی و رسیدن به شهادت بود

شهید «اکبر خان‌محمدزاده» در فرازی از وصیت‌نامه خود نوشته است: در تلویزیون دیدم، رزمندگان چگونه از مملکت دفاع می‌کنند، این برای من یک انگیزه شد، من برای دو هدف به جبهه رفتم، یکی اینکه به مملکت اسلامی‌ام خدمت کنم و دومی این که در این راه شهید بشوم.
کد خبر: ۴۲۷۲۵۲
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۲ - 19November 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، شهید «اکبر خان‌محمدزاده» در 13 خردادماه 1344 در روستای کاشان شهرستان اهر متولد شد. وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل شد و پس از حضور در چندین عملیات، درنهایت در عملیات والفجر 4 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زندگی‌نامه شهید:

شهید «اکبر خان‌محمدزاده» در 13 خردادماه 1344 در روستای کاشان شهرستان اهر متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همین شهرستان گذراند.

دوره راهنمایی مصادف شد با قیام مردم ایران علیه رژیم استبدادی پهلوی که وی نیز همانند سایر جوانان انقلابی در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.

بعد از گذراندن دوره آموزشی در آموزشگاه خاصبان، در سپاه اهر مشغول به کار شد. اندکی بعد، مسئولیت عملیات سپاه اهر به او سپره شد. اولین اعزامش به کردستان (سردشت) بود. در دومین اعزامش به جبهه‌های جنوب رفت و پس از عملیات والفجر 1 به اطلاعات لشکر 31 عاشورا پیوست و در شناسایی منطقه بمو حضور داشت.

در عملیات والفجر 4 که در پنجوین عراق صورت گرفت، مسئول تیم شناسایی شد، در مرحله سوم عملیات که در ارتفاعات کانی مانگای عراق صورت گرفت، بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

خصوصیات بارز شهید:

 فردی با تقوا، عاشق امام، انقلاب و شهادت بود، با محبت بود و وقار خاصی داشت و احترام پدر و مادرش را همیشه نگه می‌داشت. شجاع، نترس و با تجربه بود و از قدرت بدنی بسیار خوبی برخوردار بود.

خاطرات، پدر شهید:

اولین بار که اعزام می شد، کم سن و سال بود. اعزامش نمی‌کردند، رضایت‌نامه می‌خواستند، من هم راضی نبودم، گفت چرا راضی نیستی من به جبهه روم؟ گفتم اگر بروی جبهه، یا اسیر می‌شوی، یا معلول و یا شهید. من هم نمی‌خواهم، راضی نیستم.

گفت پس نزد خدا تو مقصر هستی، وقتی دیدم اشتیاق زیادی برای رفتن دارد، گفتم برگه ات را بیاور امضا کنم امضا کردم، رفت جبهه و سالم برگشت. بار دوم رفت و زخمی شد، شکمش ترکش خورده بود. سومین بار که رفت، خبر شهادتش را آوردند.

آن‌قدر که دوستان و همرزمانش او را می شناختند، ما نمی شناختیم، قبل از شهادتش یک جورهایی احساس می‌کردم در خواب دیده بودم که شهید می‌شود.

فرازی از وصیتنامه شهید:

مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام‌خمینی

ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند. شهید بهشتی

من در تلویزیون دیدم، رزمندگان چگونه از مملکت دفاع می‌کنند، این برای من یک انگیزه شد، من برای دو هدف به جبهه رفتم، یکی اینکه به مملکت اسلامی‌ام خدمت کنم و دومی این که در این راه شهید بشوم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار