پیشکسوت دفاع مقدس:

واقعه‌ای که محرک حضور برخی رزمندگان به جبهه شد

«نقدی» گفت: جدا شدن سر شهدا از بدنشان در غائله کردستان، باعث شد نتوانم به احساساتم غلبه کنم و مرا به فکر حضور در جبهه انداخت.
کد خبر: ۴۷۷۹۴۰
تاریخ انتشار: ۲۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۲:۵۱ - 18September 2021

واقعه‌ای که محرک حضور برخی رزمندگان به جبهه شد«هادی نقدی» متولد ۲۳ شهریور سال ۱۳۴۲ در شهر تبریز است که از همان دوران نوجوانی با حضور در راهپیمایی‌های علیه رژیم طاغوت، ضلم ستیزی، شجاعت و عشق و علاقه‌اش به کشورش را نشان داد. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عازم جبهه کردستان شد و با آغاز جنگ تحمیلی نیز به جبهه‌های جنوب رفت و تا روز‌های آخر جنگ نیز در میادین نبرد حضور داشت.

حاج «هادی نقدی» پیشکسوت عرصه دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز، بخشی از زندگینامه و خاطرات دوران هشت سال جنگ تحمیلی را چنین روایت می‌کند:

مقطع ابتدایی را در سال ۱۳۴۹ در دبستان «قانع» واقع در خیابان شهید منتظری (مارالان) و مقطع راهنمایی را در مدرسه «خردمند» پشت سر گذاشتم. علی‌رغم سن و سال کم در راهپیمایی‌های علیه رژیم طاغوت شرکت می‌کردم. مقطع سوم راهنمایی بودم که رویداد ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ به وقوع پیوست.

پس از تظاهرات ۲۹ بهمن سال ۵۶، انجمنی به همراه چند نفر از دوستانم در مسجد «اباعبدالله» واقع در خیابان حافظ تشکیل داده و به فعالیت‌‎های فرهنگی پرداختیم. انقلاب اسلامی نیز در سال ۵۷ به پیروزی رسید و ما همچنان مشغول فعالیت‌های خود در این مسجد بودیم.

غائله کردستان شروع شد، روزی از شهر «پاوه» چند شهید آورده بودند که تعدادی از آن شهدای گرانقدر از دوستانم بودند که متأسفانه سرهایشان از بدنشان جدا شده بود. این موضوع باعث شد نتوانم به احساساتم غلبه کنم و من هم به فکر حضور در جبهه افتادم.

اعزام به جبهه کردستان

روز تشییع پیکر مطهر این شهدا در میدان ساعت تبریز جمع شده بودیم که آیت الله «مدنی» اعلام کرد «هر کس داوطلب باشد، می‌تواند از طریق سپاه عازم کردستان شود» من هم ثبت نام کردم و پس از پشت سر گذاشتن دوره آموزش ۱۰ روزه در پادگان ارتش واقع در تبریز، آماده اعزام شدم که گفتند فعلا اعزام وجود ندارد. سرانجام در سال ۱۳۵۹ قبل از شروع رسمی جنگ، عازم «مهاباد» شده و ۴۵ روز در آنجا مستقر شدیم.

عملیات‌های مختلف از جمله پاکسازی را انجام دادیم و سپس به تبریز بازگشتم. جنگ تحمیلی آغاز شد و نبرد در «سوسنگرد» بالا گرفته بود. مقدمات اعزام به جبهه‌های جنوب را آغاز کردم که سرانجام شهریور سال ۱۳۶۰ به سوسنگرد اعزام شدم. پس از شهادت آیت الله مدنی، عملیاتی به نام «شهید آیت الله مدنی» انجام شد که من در آن عملیات پیروزمندانه شرکت کردم و بعد از پاکسازی و تثبیت چند روزه، دوباره به سوسنگرد و در ادامه به تبریز برگشتم.

استخدام در سپاه

باتوجه به علاقه‌ام می‌خواستم در سپاه پذیرش شوم و منتظر بودم که باردیگر آموزش نظامی را پشت سر بگذارم تا به طور رسمی «پاسدار» شوم. بار دیگر عازم جبهه شده در عملیات «فتح المبین» شرکت کردم. این عملیات یکم فروردین سال ۱۳۶۱ شروع شد و بعد از چند روز دوباره به تبریز برگشتم که به من اعلام شد در سپاه پذیرش شده‌ای.

پس از پشت سر گذاشتن آموزش مقدماتی و عمومی و همچنین تخصصی در پادگان «خاصبان»، به عنوان مربی تاکتیک برگزیده شدم و در راستای آموزش پاسداران رسمی و بسیجی‌ها فعالیت کردم.

اسفند سال ۱۳۶۲ من دوباره به جبهه اعزام شدم و به عنوان مربی آموزش نظامی لشکر فعالیت کردم. پس از مدتی مأموریت یافتم تا با گردان «ابوالفضل» به فرماندهی سردار «جمشید نظمی» به عنوان اولین گروه در عملیات «خیبر» به منطقه اعزام شوم. بعد‌ها در عملیات «بدر» در گردان «حضرت علی اکبر» به فرماندهی جانباز ۷۰ درصد «سردار محمدرضا بازگشا» شرکت کردم که در روز دوم عملیات مجروح شده و به عقب بازگردانده شدم.

بعد‌ها در گردان «سیدالشهدا» به عنوان فرمانده گروهان غواصی در عملیات والفجر شرکت کردم و در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ هم حضور داشتم.

سپس برای آموزش عالی عملیات که آن زمان به عنوان «آموزشی فرماندهی گردان» معروف بود، عازم تهران شدم. بعد‌ها تیپ «امام زمان (عج)» تشکیل شد و من تا پذیرش قطعنامه خدمت آقای سردار «سید فاطمی» فعالیت کردم.

بنده در عملیات «مرصاد» که آخرین عملیات بعد از قطعنامه بود، شرکت کردم و بعد از آن مدتی در تیپ امام زمان (عج) در بانه به عنوان فرمانده گردان حضرت «رسول الله» علیه فعالیت کردم و اسفند سال ۱۳۷۸ بازنشسته شدم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار