دفاع‌پرس از زندگی شهید «احمدرضا موحد» گزارش می‌دهد؛

نشانه اوج محبت خدا به بنده از دیدگاه شهید «موحد»/ علت پا گرفتن جدایی‌طلبان در کردستان

شهید احمدرضا موحد با وجود جراحت و مجروحیت‌های شدید که منجر به جانبازی او شده بود جبهه را رها نکرد و در نهایت نیز به مقام شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۲۹۴۷
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۱۵ - 11October 2021

شهادت در اوج جانبازی و مجروحیت/ احمدرضا تا لحظه آخر جبهه را رها نکردبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید احمدرضا موحدی اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در نجف‌آباد به دنیا آمد. شجاع بود و خستگی ناپذیر؛ به مطالعه و درس‌خواندن علاقه داشت و دیپلمش را در رشته اقتصاد گرفت. قبل از پیروزی انقلاب، چندین‌بار تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و دستگیر شد. بعد از گرفتن دیپلم، به حوزه علمیه رفت.

روی حلال و حرام، حساسیت ویژه‌ای داشت، نمازهایش را همیشه اول وقت می‌خواند، اهل ورزش و کوهنوردی بود و خیلی اوقات، به ویژه بعد از نماز، قرائت قرآن داشت. در دوران پر تب و تاب انقلاب، أن هنگامه‌ای که مردم روی به سوی مبارزه آوردند، احمدرضا چند بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. سن و سال چندانی نداشت اما از شجاعت فراوانی برخوردار بود و همچون سایر مردم انقلابی در وقایع انقلاب شرکت کرد.

با تلاش خستگی ناپذیرش علاوه بر کسب علم به کار نیز مشغول بود. زحمت‌های شبانه روزی اش نتیجه داد و موفق به گرفتن دیپلم در رشته اقتصاد شد. روحش را هر چه بیشتر با معنویت عجین ساخت و روی به سوی حوزه علمیه نجف آباد آورد و طلبگی را انتخاب کرد تا از محضر علمای شهر، درس دین بیاموزد. با بسیجیان عازم جبهه شد. وقتی کسی به او می‌گفت که احمدرضا چقدر به جبهه می‌روی! جواب می‌داد: فرمان امام امت است و باید اطاعت کرد و به کسب مال حلال بسیار حساسیت نشان می‌داد و حتی نمی‌گذاشت ریالی از مال حرام وارد زندگی اش شود. اهل ورزش کوهنوردی بود و اغلب با دوستان هم عقیده خود به کوه می‌رفت. به مطالعه کتاب‌های مذهبی و دینی از جمله: صحیفه سجادیه علاقمند بود. به گونه‌ای برنامه ریزی می‌کرد که همیشه نمازهایش را اول وقت بخواند. بعد از هر نمازی قرائت قرآن را همراه لحظاتش می‌کرد، به خصوص بعد از نماز صبح که قرآن را با صدای دل نشین تلاوت می‌کرد.

مدتی به عنوان محافظ در پاسگاه حفاظتی سد امیرکبیر زاینده رود خدمت کرد، سپس به پاسداری از بیت امام خمینی مشغول شد. برای یاری رزمندگان، به مناطق جنگی جنوب اعزام شد. مواقعی که در خط مقدم نبود، به تعلیم نیرو‌های لشکر نجف که در دانشگاه شهید چمران اهواز (پایگاه شهید مدنی) مستقر بودند، مشغول می‌شد. شهادت را نهایت علاقه خداوند به بنده اش می‌دانست و اوج آرزویش شهادت در راه خدا بود. به پشتیبانی از روحانیت تأکید‌ می‌کرد، چنان که در وصیت نامه اش آورده‌ «ای مردم، آن شور اول انقلاب را که پشتیبانی از روحانیت اصیل بوده حفظ کرده و نگذارید که روحانیت را تضعیف کنند که اگر مواظب نباشید، دشمنان داخلی از این ضعف ما استفاده می‌کنند و انقلاب اسلامی را به انحراف می‌کشاند.» کردستان را جزء جدا نشدنی از ایران می‌دانست.

به معلم‌ها سفارش می‌کرد که به آنجا هجرت کنند و افکار مردم آن خطه از ایران را درباره اهداف انقلاب اسلامی روشن سازند؛ زیرا پیشرفت گروهک‌ها را از ضعف فرهنگی و کوتاهی مسئولان وقت در رسیدگی به مردم آن دیار می‌دانست. در عملیات‌های مختلفی حضور داشت؛ مانند: طریق القدس (آزادسازی بستان) و ثامن الائمه (شکست حصر آبادان). در عملیات‌های الی بیت المقدس، رمضان و، خوش درخشید و به دفعات در جبهه‌ها حضور یافت و گاه برای امتحاناتش به پشت جبهه می‌آمد. ۱۸ماه از عمر پر برکت احمدرضا در جبهه‌های اسلام گذشت. چندین بار از ناحیه کمر، ران کف پا، ساق پا و سر مجروح شد و با پاره شدن هر دو پرده گوش و کوتاه شدن پای راستش، افتخارات خود را ارزشمندتر کرد.

هنگام شهادت دست راستش از ناحیه کتف قطع شد و با پیکری قطعه قطعه به دیدار یار شتافت. اگر سراغ رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف را بگیری، خاطرات احمدرضا را برایت خواهند گفت. در دوران دفاع مقدس پدر و برادران احمدرضا نیز در جبهه‌ها مشغول جهاد بودند. پاییز ۱۳۶۲ پاییزی عجیب برای خانواده او بود، خبر شهادت احمدرضا را پدرش از جبهه‌ها آورد. ۲۸ مهر ماه در حالی که بیشتر از چند ماه از تشرفش به سفر حج نمی‌گذشت، پس از دلاوری‌های فراوان در عملیات والفجر ۴ بر منطقه عمومی بانه کردستان بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار