راز سردار فضلی در روز‌های منتهی به آزادسازی خرمشهر

خرداد ۶۱ هنگامی که گردانی موسوم به «گردان شهادت» می‌خواست خط دشمن را در عملیات بیت‌المقدس بشکند، مهماتش تمام شد، اما خط دشمن نشکست. تا این‌که علی فضلی و فرمانده آن گردان در بیابان با خدای خود خلوت کردند.
کد خبر: ۵۲۳۴۴۶
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۴ - 19May 2022

راز سردار فضلی در روز‌های منتهی به آزادسازی خرمشهر

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، عملیات بیت‌المقدس در روز دهم اردیبهشت‌ماه در غرب رودخانه کارون و خرمشهر و با رمز عملیات یا علی بن ابی‌طالب با هدف آزادسازی شهر‌های خرمشهر، هویزه و جاده اهواز - خرمشهر؛ خارج کردن شهر‌های اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز ـ آبادان از برد توپخانه دشمن و همچنین تأمین مرز بین‌المللی به‌صورت مشترک توسط نیرو‌های سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد.

طی این عملیات ۵۰۳۸ کیلومتر از اراضی اشغالی ازجمله شهر‌های خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز خرمشهر آزاد شدند.

بهره‌گیری از انگیزه‌های ریشه‌دار دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبرد‌های دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند.

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه‌بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، هم‌زمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوه‌های شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان حاضر در عملیات منتشر کند.

روایت سردار دقیقی؛ تیپ ۳۳ المهدی (عج)

سردار حسین دقیقی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود که به زودی توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر خواهد شد، در باره عملیات بیت‌المقدس می‌گوید: مأموریتی که برای ما در مرحله آخر عملیات در نظر گرفتند؛ یکی از سخت‌ترین مأموریت‌ها بود. گفتند شما با دو گردان، درصورتی‌که ما یک گردان بعلاوه بودیم، به خط می‌زنید و با عبور از نهر عرایض، خط دشمن را می‌شکنید و تا جاده شلمچه پیشروی می‌کنید. حالا این خط یکی از مستحکم‌ترین خط‌هاست.

صدام گفته بود اگر این خط را شکستید، من کلید بصره را به شما می‌دهم. ما مقدمات و جلسات قبل از عملیات را داشتیم، اقداماتی که باید قبل از عملیات انجام می‌دادیم خیلی زیاد بود.

آنجا قبل از ما یگان نبوده و هنوز آزاد نشده بود. حالا نیرو‌ها جلو رفته‌اند و تقریباً خرمشهر را محاصره کرده‌اند، ما باید برویم این خط دشمن را بشکنیم و محاصره خرمشهر را کامل کنیم و اجازه تردد به دشمن ندهیم.

حالا ما چطور از این نیرو‌های به هم ریخته و خسته دو گردان آماده کنیم. سپاه منطقه ۹ کاری که با ما کرده بود جای گلایه داشت. نیروی ترخیصی را برای ما فرستاده بودند، این نیرو دیگر نیروی جنگی نیست. این نیرو قبلاً جنگش را کرده و می‌خواسته به عقب برگردد، لذا دیگر آمادگی برای جنگ جدید را نداشت.

می‌خواهیم گردان شهادت تشکیل دهیم

آن‌وقت منطقه ۹ این‌ها را فرستاده و می‌گوید ما دو گردان نیرو به شما دادیم. به‌هرحال من آمدم در جمع بچه‌های باقی‌مانده تیپ سخنرانی کردم و گفتم «ما می‌خواهیم یک گردان شهادت تشکیل بدهیم. هرکس می‌خواهد به عقب برود آزاد است و می‌تواند برود، هرکس می‌خواهد، بماند و بجنگد و شهید بشود، بماند تا گردان شهادت تشکیل بدهیم.»

بعضی از رفقا گفتند «این کار را نکن همه بچه‌ها می‌روند»، گفتم «نه نمی‌روند.» داخل مسجد اعلام کردیم، هرکس می‌خواهد به گردان شهادت بپیوندد، بلند شود و به آن‌طرف مسجد برود.

ما نیرو‌هایی که خسته و بی‌انگیزه و ناتوان هستند و آمادگی ندارند را نمی‌خواهیم. یک سخنرانی حماسی کردم، اول یکی، یکی بلند شدند و به داخل صف گردان شهادت رفتند و بعد کفه آن‌طرف زیاد شد و درنهایت یک گردان بعلاوه خیلی خوب از بین این نیرو‌ها تشکیل شد.

آقا فرمودند خط شکسته شد!

خوب گردان‌ها را آماده عملیات کردیم، ما باید از نهر عرایض عبور می‌کردیم. اینجا یکی از صحنه‌های بسیار مهم جنگ است، چون در این عملیات غافلگیری از بین رفته بود و دشمن منتظر حمله ما بود.

قرار بر این شد که ٩ دقیقه آتش تهیه توسط ادوات ما روی آن نقطه از خط دشمن ریخته شود تا آن خط بشکند و نیرو‌های ما از آن جا عبور کنند.

آقای فرکی مسئول آتشبار یگان، شروع به آتش تهیه کرد، دیدیم خط نمی‌شکند تا ١٢ دقیقه آتش تهیه ادامه پیدا کرد بازهم خط نشکست. آقای فرکی پشت بی‌سیم به من گفت «مهمات تمام شد»، حالا از آن‌طرف هم خط سقوط نکرده بود. اگر این خط سقوط نکند فردا صبح تمام بچه‌هایمان شهید و اسیر و زخمی می. شوند و چیزی هم برای دفاع نداریم.

به آقای فضلی گفتم «آتش تهیه تمام‌شده و خط هم سقوط نکرده»، آقای فضلی ناراحت شد و رنگ چهره‌اش عوض شد. هر دو از سنگر به بیرون آمدیم و رو به قبله شروع کردیم به التماس کردن از خدا، حالا آتش دشمن هم شدید می‌بارد.

ساعت چهار صبح بود. یک حالت معنوی خاصی پیداکرده بودیم، یک‌دفعه دیدم آقای فضلی بلند شد و شروع کرد به تکاندن لباس‌هایش و محکم و شدید در یک حالت تهاجمی جلو آمد و گفت «حسین آقا برویم، خط شکست!» گفتم «چطور؟» گفت «آقا فرمود بروید خط شکست.»

او فکر می‌کرد چیزی که دیده و یا شنیده، من هم دیده‌ام، فاصله ما با هم کم بود، درصورتی‌که من چیزی ندیده و نشنیده بودم. ما به داخل سنگر برگشتیم، بی‌سیم را برداشتیم، آن‌طرف بی‌سیم آقای کلهر گفت «حسین آقا خط شکسته چه‌کار کنیم؟» گفتیم «به جلو بروید»، درصورتی‌که ما خط را نشکسته بودیم.

آقای فضلی دوباره به داخل سنگر برگشت، گفتم «علی آقا این‌که گفتی آقا فرمودند خط شکست، منظورتان کی بود؟» علی فهمید که من این صحنه را ندیده‌ام، گفت «خواهش می‌کنم دیگر راجع به این موضوع سؤال نکن و من هم دیگر توضیح نمی‌دهم.» بعد‌ها یکی دو بار من رفتم سؤال کنم که ناراحت شد و دیگر هیچ‌وقت به من جواب نداد.

خب خط شکست و بچه‌ها به جلو رفتند. حالا از قرارگاه تنها یگانی که توانسته از خط عبور کند و به اول جاده شلمچه برسد، فقط یگان ما بود.

پی‌نوشت

در اسفندماه سال ۱۳۶۰ پیش از اجرای عملیات فتح‌المبین در پی گسترش سازمان رزم سپاه پاسداران، تیپ ۳۳ المهدی نیز به عنوان زیرمجموعه لشکر ۷ فجر، از نیرو‌های استان‌های فارس، بوشهر و کهگیلویه و بویراحمد به فرماندهی سردار علی فضلی تشکیل شد.

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها