دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

«لم‌یزرع» آغازی درخشان از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس

رمان «لم‌یزرع» آغازی درخشان است بر فصل تازه‌ای از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس که سعی دارد رویکردی تازه بر این گونه از داستان‌نویسی رقم بزند.
کد خبر: ۵۲۹۸۷۲
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۲:۰۰ - 21June 2022

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، در چهارمین دهه از انقلاب اسلامی و دومین دهه از پایان دفاع مقدس، عرصه ادبیات داستانی دفاع مقدس در کشور متوجه یک رهیافت تازه شده است که بر مبنای آن بسیاری از نویسندگان فعال در این عرصه سعی در ترسیم چهره غیر انسانی و کریه جنگی دارند که به ایران تحمیل شده و برای این منظور تصمیم گرفته‌اند تا برای عنوان انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانی‌ها بروند. به عبارت دیگر در این رهیافت تازه، سیاهی جنگ از زاویه نگاه افرادی به تصویر کشیده می‌شوند که خود آغاز کننده این رویداد بوده‌اند.

رمان «لم‌یزرع» نوشته محمدرضا بایرامی با چنین رویکردی نوشته شده است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده و اگر حضور نداشته‌اند نیز زندگی و عرصه چنان بر آنها تنگ می‌شده که توان فکری و جسمی برای زندگی باقی نمی‌مانده است.

«لم‌یزرع» آغازی درخشان از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس

«لم‌یزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزی‌شان را نابود می‌کند.

داستان این رمان با هوشمندی نویسنده و برای دور شدن از لختی و کرختی فضا از چند زاویه دید بهره می‌برد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت به آنها نمی‌دهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم می‌گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست، فرجامی که برخلاف تصورش نه در جبهه که در زادگاهش که از آن فراری شده رقم می‌خورد.

محمدرضا بایرامی که از نویسندگان پرکار در عرصه ادبیات دفاع مقدس به شمار می‌رود در این رمان استیصال انسان در مقابله با پدیده جنگ را به زیبایی به تصویرکشیده است. او انسان‌هایی را به تصویر می‌کشد که از سویی در مواجهه با جنگ وجه انسانی زندگی خود را به کلی از دست داده‌اند و از سوی دیگر انسان‌هایی را تصویر می‌کند که جنگ اجازه چشیدن طعم شیرین زندگی را از آنها گرفته و به استیصال کشاندتشان.

بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی می‌شد از آن سراغ گرفت، روایت‌های داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بک‌هایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیه‌ای را در فضای دیگر روایت می‌کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.

شاید بتوان درخشان‌ترین بخش این رمان را پایان‌بندی و فصول پایانی آن دانست که تکلیف قهرمان داستان را به نوعی مشخص می‌کند و فرجام پایانی زندگی او را درست در زمانی که احساس می‌کند به آرامش نزدیک شده است مشخص می‌سازد؛ زیبایی روایت این بخش و تصویرسازی‌های زیبای آن را باید شگفت‌ترین بخش این رمان به شمار آورد.

رمان «لم‌یزرع» شاید نه برترین که آغازی درخشان است بر فصل تازه‌ای از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس که سعی دارد رویکردی تازه بر این گونه از داستان‌نویسی رقم بزند.

در بخشی از این کتاب آمده است:

« یکی داستانست پر آب چشم
دل نازک آید ز رستم به خشم »
شاهنامه فردوسی

« گفتم هر وقت که خدای کاری را خواهد، لامحاله خواهد شد و از قضایش گریزگاهی نیست »

هزارویک شب، جلد دوم

« بد شانسی که شاخ و دم نمی خواهد. همین که آسمان این طوری سوراخ بشود و سه شب یک بند برف روی برف ببارد، نشان می دهد که باید تف کرد به این شانس. اگر توی مرگ یکی باران ببارد، می شود معنی ای بر آن بار کرد. می توان گفت آسمان هم غمگین بود و می گریست. می توان همه چیز را رمانتیک و پرسوز و گداز دید، اگر توی مرگ یکی توفان در بگیرد و یا باد بوزد، می توان گفت...؛ اما توی برف و سرما حتی احساسات هم یخ می زند و شاید تنها کاری که می شود کرد، لرزیدن باشد. لرزیدن و ترسیدن! همین و همین!»

صدای فریاد « سعدون » به گوش می رسد: « دروغه! همه ش دروغه! »

ساختمان های وارونه پادگان را می بیند. و بعد خیابان هایی را که جدولشان را شطرنجی و دو رنگ کرده اند. و بعد چند خودرو بزرگ و کوچک را؛ با پلاک نظامی. و بعد، درخت های خشکیده کنار خیابان را و... همه آنها به چپ و راست خم می شوند و گویی می لرزند، هرچند که دیگر نمی چرخند!

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها