«محمد شمآبادی» آزاده دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در مشهد به نحوه اعزامش به جبهه اظهار داشت: هر زمان که از اعزام به جبهه مطلع میشدم، اقدام میکردم؛ اما به دلیل سن کمی که داشتم، من را ثبتنام نمیکردند.
وی افزود: در سیزدهم آبان ۱۳۶۶ برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم، آن زمان در مقطع راهنمایی بودم و معلمان شهید غلامعلی خندهرو و شهید احمد محمد در حضور من در جبهه تأثیرگذار بودند.
شمآبادی ادامه داد: زمانی که از جبهه برگشتم برای اعزام دوم تعدادی از دوستان را با خود همراه کردم که در آن مرحله من به همراه آنها به اسارت نیروهای بعثی درآمدیم.
این آزاده دوران دفاع مقدس گفت: چون با دوستانم اسیر شده بودم و آنها هم مثل من کم سن و سال بودند، بعد از انتقال در راهرو اردوگاه با هم صحبت میکردیم و به اقتضای نوجوانی خود میخندیدیم که همین سروصدا باعث عصبانیت بعثیها شد، آنها چند بار اخطار دادند و ما بیتوجه به اخطار آنها به صحبتهای خود ادامه دادیم و در نهایت ما را به داخل سلول منتقل کردند.
شمآبادی با اشاره به اینکه سلولهای اردوگاه، ظرفیت بسیار کمی برای حضور تعداد زیادی از اسرا داشتند، تصریح کرد: ظرفیت محدود سلولها بهگونهای بود که امکان حرکت در آن نبود و افرادی که زودتر وارد سلول میشدند، مینشستند و اسرایی که بعداً به این سلول منتقل میشدند مجبور به ایستادن بودند و این وضعیت نشسته و ایستاده برای هر فرد تا صبح ادامه داشت.
وی ابراز داشت: اسرا بر روی دیوارهای سلول، یادگاریهایی نوشته بودند، من هم تصمیم گرفتم یادگاری بنویسم؛ لذا دنبال مکانی بودم که دید بهتری داشته باشد تا هر کس وارد سلول میشود یادگاری من را ببیند، در همین هنگام چشمم به دیوار ورودی سلول، پایین عکس صدام افتاد و با وسیلهای که در آنجا بود اسم خودم را به همراه تاریخ اسارت حک کردم.
مسئول دفتر نمایندگی حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس شهرستان خوشاب با بیان اینکه نیروهای بعثی قبل از ورود به سلول اول به عکس صدام احترام میگذاشتند و بعد وارد میشدند، افزود: یکی از روزها وقتی نیروی بعثی به تصویر صدام احترام گذاشت، لحظهای مکث کرد و از روی عصبانیت سوت کشید و از مترجم خواست تا اعلام کند که محمد شمآبادی چه کسی است که اسم خود را در زیر تصویر صدام نوشته است.
شمآبادی گفت: افسر بعثی تصور میکرد محمد شمآبادی باید یک فرد بزرگسال باشد، هر بار که اسم من را صدا میزد من میگفتم «نعم سیدی»، اما او به من توجهی نمیکرد تا اینکه به مترجم گفتم محمد شمآبادی من هستم. عراقی از سر تعجب به قد و قامت من نگاهی انداخت و گفت چرا این کار را کردی و من واقعیت را گفتم که در آن لحظه سیلی محکمی به من زد و بعثیها اسرای همسلولی من را به حیاط منتقل کردند و گفتند بر روی زمین دراز بکشید و بعد با پوتین روی اسرا راه رفتند و آنها را زدند و اعلام کردند این تنبیه برای آن است که بهعکس صدام توهین کردید.
وی ابراز داشت: بعد از آن اسرای سلول ما را به آسایشگاههای کمپ ۱۳ منتقل کردند، در داخل این آسایشگاه، سرویس بهداشتی وجود نداشت و دربهای آسایشگاه را از ساعت چهار بعدازظهر تا هفت صبح میبستند، منتقل کردند.
این آزاده دوران دفاع مقدس در ادامه با اشاره به همکاری منافقین با بعثیها در کمپها گفت: منافقین تلاش میکردند تا اسرا جذب سازمان منافقین شوند ولی هیچیک از اسرا این درخواست را قبول نمیکردند که به دستور صدام روحانیون، پاسداران و اسرایی که نقش هدایتگری داشتند را از آسایشگاه خارج کند تا اسیران بهراحتی وعدههایی را که منافقین میدهند ازجمله تحصیل، پناهندگی و رفتن پیش خانواده بپذیرند و به منافقین ملحق شوند.
انتهای پیام/