در کتاب «در کمین گل سرخ» آمد؛

بهت ارتش صدام از نحوه تصرف ارتفاعات صلوات‌آباد/ شجاعت رزمنده جوان در تقابل با تک‌تیراندازهای بعثی

شهید صیاد شیرازی در کتاب «در کمین گل سرخ» به شرح چگونگی تصرف ارتفاعات صلوات‌آباد و شکستن مقاومت دشمن بعثی پرداخته است.
کد خبر: ۵۷۸۸۸۸
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۴:۳۷ - 21March 2023

شهید صیاد شیرازی: محاصره ضدانقلاب، کار خدا بود/ عملیات نجات گردنه «صلوات‌آباد»/ اتونشر عید/ 18/ ناقصبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «علی صیاد شیرازی» به‌همراه شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در روز ۱۷ مهر ۱۳۵۸ برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی ضدانقلاب در سردشت راهی آن منطقه شدند سروان صیاد پس از ۱۷ روز بازگشت.

مجموعه نوشتار زیر با عنوان «نجات کردستان» مربوط به بحران کردستان است که از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده‌ و روایتی است از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» به قلم «محسن مؤمنی» که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است که در زیر می‌خوانید:

«سرگرد مأموریت آن‌ها را ابلاغ کرد. نیرو‌ها از زیر قرآن رد شدند و در پرنده‌ها جای گرفتند. آنگاه او به طرف اولین بالگرد رفت و در میان گروهی از بچه‌های سپاه نشست. به دستور او بالگرد بلند شد و از روی ارتفاعات پوشیده از برف گذشت و به گردنه صلوات‌آباد رسید.

دو اراتفاع در شمال و جنوب گردنه دیده می‌شد. سرگرد گفت که باید بر روی ارتفاع شمالی فرود آیند. پرنده چند بار روی آن دور زد تا توانست جای مناسبی برای هلی‌بُرد نیرو‌ها پیدا کند. هنگامی که نیرو‌های پایین پریدند، باد شدید و سوز سرما نخستین استقبال کنندگانشان بود و سپس تیر‌هایی که از همه سو باریدن گرفت.

نیرو‌ها روی برف خیز رفتند و به پاسخ‌گویی دشمن پرداختند تا بالگرد‌های دیگر بتوانند نیروهایشان را پیاده کنند. با آمدن گلوله‌های توپخانه تیپ، دشمن عقب نشست و درگیری موقتاً فروکش کرد. گروه‌ها به طرف اهدافشان پیش رفتند. سرگرد به زودی متوجه ناهماهنگی و بی‌نظمی بعضی از آن‌ها شد، اما دیگر خیلی دیر بود و او در آن لحظه به همه دسترسی نداشت؛ زیرا بعضی از گروه‌ها بی‌سیم نداشتند و در آن سوز و سرما صدای او به آن‌ها نمی‌رسید که تند به طرف هدفشان می‌تاختند. بعضی گروه‌ها هم کند بودند و چه بسا بی‌انگیزه.

ستون به معبر باریکی رسید. آنقدر تنگ و باریک که تنها یک نفر می‌توانست از آن عبور کند. برادر شاه‌حسینی که در سر ستون بود راه افتاد، اما هنوز چند قدمی برنداشته بود که تیری به میان پیشانیش نشست و او به زمین افتاد. آه از نهاد سرگرد بلند شد. نخستین بار بود که اینچنین از نزدیک شاهد در خون غلتیدن یکی از یارانش بود.

نفر دوم، برادر جعفری از دیگر نیرو‌های سپاه بود که او هم در کنار شهید اول نقش زمین شد. جای درنگ نبود. سرگرد گفت که حرکت کنند، اما با مجروح شدن چند نفر، دیگر ستون در جای خود میخکوب شد. سرگرد گفت: «نایستید؛ ایستادن خطرش بیشتر از رفتن است.» اما کسی حرکت نکرد. گویی کسی سخنان او را نمی‌شنید. وقتی از آنان ناامید شد، خودش جلو رفت. پیش از آنکه راه بیافتد، گلوله تیرباری در کنارش به دیواره صخره خورد و تکه‌های سنگ و گِل را به صورتش کوبید.

تصمیم گرفت از سمت دیگری راه بیافتد، اما فهمید تک‌تیرانداز‌های دشمن از همه‌طرف به آن معبر تسلط دارند و با تفنگ‌های دوربین‌دار، هر جنبنده‌ای را می‌زنند. عرق سردی بر پیشانیش نشست و سعی کرد در برابر دیدگان ناامید نیروهایش خود را کنترل کند و به‌دنبال راه‌چاره‌ای باشد؛ که ناگهان شنید: «الله اکبر! یا علی (علیه‌السلام)!»

درجه‌دار جوانی با این فریاد به‌طرف تنگه دوید، اما در میانه راه، تیر به پایش خورد و به زمین افتاد ولی شجاعت او خون‌ها را به جوش آورد و همه نیرو‌ها با فریاد تکبیر به‌طرف او دویدند و بی‌توجه به بارش تیر‌های دشمن از معبر گذشتند و به سوی سنگر‌های دشمن آتش گشودند.

علی که به وجد آمده بود، از پشت پرده‌های اشک شوق، موفق شد مواضع دشمن را دیده‌بانی کند و مختصات آن را به توپخانه اعلام کند. لحظاتی بعد گلوله‌های ۱۵۵ میلی‌متری بر سر دشمن باریدند. ناگهان سر و صدای یکی از گروه‌ها از پشت بیسیم شنیده شد: «جناب سرگرد، پس چرا ما را می‌زنید؟»

با تعجب پرسید: «شما مگر کجایید؟»

ما به هدف رسیده‌ایم.

صیاد در مورد این لحظه نقل کرد: «خیلی تعجب کردم؛ چون نیرو‌های دشمن هنوز جلوی ما بودند، ولی آن‌ها می‌گفتند که به هدف رسیده‌اند. تازه فهمیدم یکی از گرو‌ها‌ی سپاه را ما فراموش کرده‌ایم و از دستمان در رفته‌اند؛ طوری که حتی ضدانقلاب هم متوجه آن‌ها نشده بود و آن‌ها توانسته بودند از کنار سنگر‌های دشمن رد شوند و از پشت سر آن‌ها بیرون بیایند.

خودشان بعد از آنکه رسیده بودند، فهمیده بودند که چه کار مهمی کرده‌اند. ضدانقلاب وقتی فهمید در محاصره است، چاره‌ای نداشت جز اینکه فرار کند. درواقع این محاصره کار خدا بود؛ نه ما».

اینگونه بعد از ساعت‌ها نبرد، ارتفاعات و گردنه حساس «صلوات‌آباد» آزاد شد و تا عصر نیرو‌های عمل کننده از همه‌سو در آنجا به هم رسیدند و الحاق صورت گرفت. آن روز، ۱۸ اردیبهشت بود.»

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار