بخش اول/ ناگفته‌های سردار روزبهانی از ۱۱ سال اسارت در گفت‌وگوی تفصیلی با دفاع پرس

توصیه مرحوم ابوترابی برای رفع نیازها در اسارت/ ماجرای نهج‌البلاغه‌نویسی در اردوگاه‌های اسرا

دوران اسارت به نوعی دانشگاه بود؛ زیرا بین بچه‌ها صفا و صمیمیت خاصی وجود داشت؛ به نحوی که در کمک، از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و نسبت به هم بی تفاوت نبودند.
کد خبر: ۲۸۸۰۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۱ - 26September 2014

توصیه مرحوم ابوترابی برای رفع نیازها در اسارت/ ماجرای نهج‌البلاغه‌نویسی در اردوگاه‌های اسرا

گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس: میگوید متولد میدان بهارستان و بزرگ شده تهران است؛ اما اصالتاً خود را ملایری میداند و با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه نایل میشود. با شروع غائله کردستان، برای مقابله با ضد انقلاب به کردستان اعزام میشود و در همین منطقه هم به اسارت در میآید. پس از پایان جنگ تحمیلی و گذشت ۱۱ سال اسارت، با ۷۰ درصد جانبازی به میهن اسلامیمان بازمیگردد.

با انتصاب سردار احمدیمقدم به فرماندهی نیروی انتظامی، از معاونت امر به معروف و نهی از منکر بسیج تهران بزرگ به ناجا میرود و بهعنوان رئیس پلیس امنیت اخلاقی مشغول به خدمت میشود، تا اینکه در سال ۹۲ بازنشسته شده و با حکم آیتالله احمد جنتی رئیس ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر، «دبیر ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر استان تهران» میشود.

در هفته مقدس بر آن شدیم تا یادی از حماسهآفرینیها و ایستادگی آزادگان سرافراز کشورمان در دوران اسارت کرده باشیم؛ به همین منظور گفتوگویی تفصیلی را با سردار «احمد روزبهانی» دبیر ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر استان تهران انجام دادیم. متن گفتوگوی خبرنگار
دفاع پرس با سردار روزبهانی در ادامه آمده است.

- از چه زمانی به عضویت سپاه در آمدید؟

من به همراه اعضای خانواده ام در بحبوحه پیروزی انقلاب همانند سایر مردم به خیابان میآمدیم و برای سرنگونی نظام پوسیده شاهنشاهی شعار میدادیم و این به نظرم یکی از بزرگترین امر به معروف ها و نهی از منکرهای مردم کشورمان بود؛ چون اطاعت از شاه و زیردستانش و ظلم و ستمی که به ملت مستضعف ما روا میداشتند را نهی میکردند. در آن راهپیماییها درگیری با پلیس و شهربانی هم انجام میشد و طبیعتاً از باتوم و مشت و لگد مأموران ستمشاهی نیز بینصیب نبودیم.

آن زمان منزل من در کرج بود، اما برای شرکت در اعتراضات خیابانی به منزل پدری ام که در خیابان ۱۴متری حسینی نظامآباد بود، می آمدیم. به همین خاطر همیشه تهران بودم و زمانی هم که انقلاب شد، در خیابانها بودیم و با حمله نیروهای گارد شاهنشاهی به بچههای نیروی هوایی، برای دفاع از آنها به نیرو هوایی رفتیم و همانجا مسلح شدیم.

بدین ترتیب با پیروزی انقلاب و تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی، به عضویت کمیته درآمدم و بعد از این که سپاه تشکیل شد، به دعوت آقای بشارتی که مسئول تحقیقات سپاه بود، برای گذراندن دورههای آموزشی به پادگان امام علی(ع) (سعدآباد سابق) و پس از آن به پادگان ولیعصر(عج) رفتم.

البته پادگان ولیعصر(عج) به دلیل حمله نیروهای انقلابی برای تسخیر آنجا، خراب شده بود، لذا ما هم پادگان را همانطور تخریب شده تحویل گرفتیم و مجبور شدیم یک صبح تا شب یکی از آسایشگاه های آنجا را تمیز کنیم تا بتوانیم از آسایشگاههای آن استفاده کنیم. بنابر این ما اولین گروهی بودیم که بعد از انقلاب به داخل پادگان ولیعصر(عج) رفتیم و بعد از آن ، گروهی برای آموزش به آنجا آمدند.

در آن زمان آقای منصوری فرمانده سپاه، آقای فروتن جانشین فرمانده سپاه، آقای ابوشریف اطلاعات عملیات سپاه ، آقای بشارتی مسئول تحقیقات سپاه و آقای رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه بود.

به هر صورت از کارهای اولیه ما تشکیل تیمهای دستگیری ساواکیها، گاردیها و آدمکشهای فراری بود و بعد کمکم موضوع طبس و جنوب و درگیری خلق عرب و کردستان و درگیری با کوموله و دموکرات و... پیش آمد که باعث شد ابتدا برای مقابله با جریان خلق عرب در خوزستان حضور پیدا کنم و بعد از سرکوب درگیریهای خلق عرب، با شروع درگیریهای کردستان، به پاوه رفتم که شهید چمران هم به پاوه آمد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
علیرضا زرینی
|
-
|
۱۰:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۶
0
0
حاج احمد به خدا یدونست
نظر شما
پربیننده ها