به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "منصور کوچک محسنی" دومین فرمانده نیروهای اعزامی در لبنان است که پس از سردار "احمد متوسلیان" این سمت را عهدهدار شد. وی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات اعزام قوای محمد رسول الله(ص) به سوریه و لبنان پرداخته؛ که تاکنون 23 قسمت آن را منتشر کرده است. قمستهای اول تا هجدهم را میتوانید با مراجعه به "اینجا" بخوانید.
در ادامه قسمتهای نوزدهم تا بیست و دوم را میخوانید:
شرکت در جلسات پی در پی با احزاب و گروههای لبنانی جهت متحد شدن و ایجاد تشکیلات واحد که از آرزوهای حاج احمد بود و شرکت در جلساتی که در ستاد خودمان، از کارهای اجرایی ما بود.
پیگیری و هماهنگیها برای تشکیل واحد بسیج، راهاندازی محل آموزش نظامی، رفع مشکلات تدارکات و پشتیبانی، رسیدگی به مشکلات صدها نفر از برادران سپاهی و بسیجی مستقر در لبنان و سوریه، پاسخگویی به افراد و نهادها، انجام هماهنگیهای لازم با ارتش سوریه و اتفاقاتی که روزانه پیش میآمد، ازجمله فعالیتهایی بود که در جلسات سفارت ایران در دمشق صورت گرفت.
برادران و دوستان بزرگوار با انجام این کارها، تمام تلاش و کوشش خود را جهت آزادی حاج احمد و همراهانش انجام می دادند.
یکی از بحثهایی که مطرح است، شهادت حاج احمد است. از روزی که ربایش حاج احمد اتفاق افتاد و چند ماهی که در آن منطقه مشغول خدمت بودیم، هیچ خبر و اطلاعی در رابطه با شهادت ایشان مطرح نبود و این خبر از سال 62 به بعد بیان شد و اکنون نیز چند سال است که بحث زنده بودن ایشان مطرح است.
این مسائل هر سال در تیر ماه جزو اخبار تبلیغاتی و سیاسی میباشد و بعد از پایان تیرماه باید تا سال آینده در انتظار اخبار تازه و جدیدتری باشیم.
بیشتر نقل قولها در مورد شهادت حاج احمد، این است که بیان میکنند در همان روزی که آنها در مسیر طرابلس به بیروت در حرکت بودند در پاسگاهی که خودرو آنها را متوقف میکنند، درگیری پیش میآید و در آن درگیری حاج احمد به شهادت میرسد.
و اما گروگانهایی که در اختیار ما بودند بعد از بررسیهایی که در مورد شخصیت آنها داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که آنها مهرههای ارزشمندی از نظر سیاسی نیستند و شاید به همین دلیل بود که فالانژیستهای لبنانی که رئیس آنها سمیر جعجع بود، عکسالعمل مثبتی برای آزادی آنها نشان نداد. هرچند برادران لبنانی جهت به گروگان گرفتن آنها زحمات زیادی کشیدند.
در پایان به این نتیجه رسیدیم که لازم است در مورد افراد دیگری کار کنیم و فرد، باید در حدی باشد که بتوان روی شخصیت سیاسی او حرکت مفیدتری انجام داد.
در نهایت به این نتیجه رسیدیم، این گروگانهایی که در اختیار داریم، مشکل ما را حل نخواهد کرد و قرار شد به فکر افراد دیگری باشیم و روی آنها دقیق کار کنیم تا در کفه ترازو، از آنها کمتر نباشیم.
البته یک موی حاج احمد ارزشش از همه آنها بیشتر است؛ ولی از نظر شخصیتی چارهای نداشتیم که به دنبال رجال سیاسی بگردیم.
ما برای افرادی که مد نظر داشتیم، مشکلاتی هم داشتیم. نمیخواهم کسی یا نهادی را متهم کنم به اینکه آنها کوتاهی کردند و ما موفق نشدیم. چون هر کسی یا ارگانی موظف است به کارهای قانونی خودش عمل کند. ما نیز در آن موقعیت چارهای جز قدم برداشتن به سوی گروگانگیری بابت آزادی حاج احمد و همراهان ایشان نداشتیم.
سیاست خارجی ما با گروگانگیری مخالف بود، حق هم با آنها بود. ما درگیر جنگ با صدام بودیم. آنها باید خیلی از مسائل خارجی را با دقت کنترل و هدایت میکردند. دولت سوریه نیز نظرشان این بود که برادران سپاه و بسیج فقط در پادگانها مستقر شوند و هیچ کار سیاسی و نظامی انجام ندهند. به همین جهت ما باید سعی میکردیم افرادی را انتخاب کنیم که تنش کمتری ایجاد کند.
بالاخره تصمیم گرفتیم در مورد سمیر جعجع تحقیقاتی صورت گیرد. فکر میکردیم اگر موفق به گروگان گرفتن این شخص شویم قدم بسیار بزرگی در آزادی حاج احمد و همراهان ایشان برداشتهایم.
پاسگاه برباره محل ربایش حاج احمد و همراهانش در جاده طرابلس - بیروت محلی است که تحت کنترل فالانژها بود و دبیر کل حزب فالانژ را در آن زمان جعجع به عهده داشت. او در کشتار بیرحمانه در صبرا و شتیلا دست داشت. او متهم به چندین قتل بود. یک مورد آن قتل رشید کرامی نخست وزیر اسبق لبنان بود. او نزدیکترین فرد سیاسی به رژیم صهیونیستی اسرائیل بود.
با سازمان دانشجویان شیعه لبنان از طریق شهید عباس موسوی و حسین موسوی آشنا شدیم. جوانانی متدیّن با نشاط و فعال بودند از آنها تقاضا کردیم، بسیار محرمانه در مورد وضعیت سمیر جعجع تحقیقاتی انجام دهند. بخصوص از محل و مکانهایی که رفت و آمد دارد. بعد از چند روز، گزارش کاملی از آن فرد تهیه کردند. سراغ آن آدم رفتن کار بسیار سخت و دشواری بود. هم از نظر عملیاتی و هم از نظر عکسالعملهای بعد از آن و به قول یکی از دوستانمان که میگفت "یک نفر توان انجام این کار را دارد و آن فرد کسی جز حاج احمد نیست."
بالاخره مقدمات آن کار را آماده کرده بودیم تا ببینیم در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
در محل استقرار ما در زبدانی تیپ ذوالفقار ارتش نیز حضور داشت. چون جنگ با اسرائیل منتفی شده بود، دیگر نیازی به ماندن آن تیپ نبود. در دیدارهایی که با مهمانهای خود از جمله به آقایان دکتر ولایتی، شمخانی، محسن رفیقدوست داشتیم این مطلب را بیان میکردیم.
یک روز از طرف مجلس شورای اسلامی آقایان دری نجفآبادی و مرتضی الویری جهت تهیه گزارش مهمان ما بودند و ما گزارشهایی که در مورد کارهایمان و حاج احمد بود را ارائه کردیم. بازگشت تیپ ذوالفقار را نیز مطرح کردیم و در چند روز بعد دستور مراجعت آن تیپ به تهران ابلاغ شد.
نیروهای تیپ ذوالفقار ارتش، زبدانی را ترک کردند و به تهران مراجعت کردند. ما هم در فکر این بودیم که به مرور زمان، نیروها را از زبدانی سوریه، به بعلبک لبنان انتقال دهیم.
در این مورد با فرماندهی سپاه تهران شهید داود کریمی مشورت کردیم. ایشان نیز نظر موافق داشت و از آن شهید بزرگوار تقاضا کردیم در صورت امکان تعدادی مربی آموزش نظامی را به سوریه اعزام کنند. شهید کریمی گفت "به علت نیازی که به مربیان در تهران دارند، بهتر است، تعدادی از برادران لبنانی را که استعداد گذراندن دوره مربیگری آموزش نظامی را دارند را به تهران اعزام کنیم تا ضمن فراگیری مربیگری آموزش نظامی، از این به بعد خودشان بتوانند کارهای آموزشی را به عهده بگیرند"، البته بعدها این کار انجام شد.
تقریبا چند روزی بود که از ربایش حاج احمد و همراهان ایشان گذشته بود. هنوز نتوانسته بودیم کار مثبتی انجام دهیم و دوستانمان نیز از طریق دیپلماسی پیشرفتی نداشتند.
کارهای اجرایی پیش میرفت. فشارهای اولیه کارها کاهش پیدا کرده و واحد بسیج رونق گرفته بود. مساجد در امر بسیج فعال شده بودند. واحد آموزش کارها را به سرعت پیش میبردند، ولی از نظر کمبود مکان آموزش هنوز مشکل داشتیم.
برای برادران پاسدار و بسیجی مستقر در زبدانی کلاسهای زبان عربی و انگلیسی را فراهم کردیم تا از وقتهای اضافی خود استفاده کنند.
شهید حسن بهمنی که آن زمان معاونت طرح و عملیات سپاه تهران به عهده ایشان بود از تهران تماس گرفت. اعلام کرد که به دنبال بحثهای قبلی میخواهند تیپ سید الشهداء(ع) را تشکیل دهند و به دنبال مشخص کردن فرماندهی آن هستند.
قبل از عملیات الی بیتالمقدس که منجر به آزادی خرمشهر گردید، شهید محسن وزوایی به عنوان فرمانده آن تیپ انتخاب شده بود. ولی بعد از شهادت ایشان، برادران به دنبال تعیین فرمانده بودند. شهید حسن بهمنی نظر برادرانی که مشغول خدمت در سوریه و لبنان بودند را نیز می خواستند.
با دوستان خود مطلب را بیان کردیم و نظر تمام دوستان برای فرماندهی تیپ شهید علی موحد دانش بود و ایشان با اینکه زیاد موافقتی نداشتند، پذیرفتند.
از سمت چپ: شهید داود حیدری
نتیجه مشورت با دوستان، در مورد حاج علی را به تهران ارسال کردیم. قرار شد به زودی حاج علی عازم تهران شود تا بتواند مقدمات تشکیل تیپ را فراهم سازد. بیشتر برادرانی که در سوریه و لبنان همراه ما بودند، در عملیاتهای بازیدراز، فتحالمبین و آزادی خرمشهر از فرماندهان و یاران و همراهان حاج علی بودند و تقریبا همان برادران ازجمله شهیدان کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، ناصر شیری، اصغر شمس، علی اسکوئی، داود حیدری، احمد ساربان نژاد، عباس قمی و برادران سردار احمد غلامی، عابدین وحیدزاده، مهدی قاسمی، مهدی حکمت شعار کادر اصلی تیپ را تشکیل دادند.
شهید حاج علی موحد دانش را عازم تهران کردیم.
صبح به محل آموزش نظامی بسیج برادران لبنانی حرکت کردیم. در درب خروجی، برادران نگهبان اعلام کردند که دو دانشجوی لبنانی قصد دیدار با شما را دارند. با آن دو نفر صحبت کردیم. آنها تقاضا کردند جلسه خصوصی داشته باشیم. به دفتر ستاد رفتیم. همیشه در جلساتی که برقرار میشد، برادر تلاشگر ما دکتر واصلی بهعنوان مترجم، همیشه همراه ما بود. ولی آن دو دانشجوی عزیز میگفتند که هیچکس در جلسه نباشد، ولی حضور آقای واصلی ضروری بود.
ابتدا آن دو دانشجو خودشان را معرفی کردند. آنها اهل جنوب لبنان بودند و گفتند که در بیروت در دانشگاهی مشغول تحصیل هستند. آنها کم و بیش، از فعالیتهای ما در لبنان مطلع بودند و از ربایش حاج احمد متوسلیان و همراهانش خبر داشتند. آنها اعلام کردند که رئیس دانشگاهشان فردی آمریکایی به نام دیوید دوج است و ریاست دانشگاه پوششی است برای کارهای او. میگفتند که این فرد نماینده سیا در خاورمیانه است.
آنها نظرشان این بود که این فرد از نظر شخصیتی برای آمریکا بسیار مهم است و عنوان میکردند که اگر در پی آزادی حاج احمد متوسلیان و همراهانش هستید، کلید آزادی آنها دیوید دوج است و مدعی بودند که میتوانند آن فرد را به عنوان گروگان گرفته و به ما تحویل دهند.
ما هیچ شناختی از آن دو جوان نداشتیم. البته در جلساتی که با شورای لبنان داشتیم، از طرف سازمان دانشجویی شیعه نیز برادرانی حضور داشتند، ولی آیا آن دو ارتباطی با آنها داشتند یا نه را نمیدانستیم. ما در رابطه با گروگان گرفتن آن فرد نظرمان این بود که خود آنها باید تصمیم بگیرند و ما نمیتوانیم به آنها دستور کاری را بدهیم. البته از آن جلسه نظرمان این بود که این کار برای آنها کار سختی خواهد بود و قادر به انجام آن کار نیستند.
از سمت راست: منصور کوچک محسنی، شهید مرتضی سلمان طرقی، شهید علی موحد دانش
بعد از دیداری که با آن دانشجویان داشتیم، به محل آموزش جنتا رفتیم و از آنجا جهت شرکت در جلسه با شورای لبنان، عازم بعلبک شدیم. در آن جلسه بحثهای زیادی مطرح بود. در رابطه با وحدت گروهها، واحد بسیج، مشکلات مالی و در آن جلسه قرار شد که آقایان شهید سید عباس موسوی و شیخ صبحی الطفیلی و حسین موسوی به اتفاق من سفری به تهران داشته باشیم و در پایان جلسه تشکر و قدردانی از برادران پاسدار و بسیجی که در روز قدس مراسم با شکوه راهپیمایی را برگزار کردند.
در سوریه برای اولین بار راهپیمایی بسیار با شکوهی با همکاری و هماهنگی بین سپاه و تیپ ذوالفقار برگزار شد. (روز قدس قبل از مراجعت تیپ ذوالفقار به تهران بود) شاید یکی از زیباترین راهپیماییهای انجام گرفته بود. با اینکه از نظر امکانات و وسایل تبلیغاتی بسیار ضعیف بودیم، ولی تلاش و کوشش شبانهروزی شهید داود حیدری، مهدی قاسمی و برادران دیگر، توانستند چنین مراسمی را برگزار کنند. این مراسم صبح در دمشق و بعد از ظهر در بعلبک لبنان برگزار گردید.
البته برای برپایی این راهپیمایی مشکلات و مخالفتهایی نیز داشت و محسن رفیقدوست یکی از مخالفان راهپیمایی بودند و ایشان اعلام میکرد که دولت سوریه با این کار مخالف است و دلایل دیگری هم داشتند.
انتهای پیام/ 131