کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است

کد خبر: ۲۰۵۶۰۲
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۲ - 25June 2013

تیرماه یادآور واقعه‌ی تلخ و البته تأمل‌برانگیز پذیرش قطع‌نامه 598 توسط حضرت روح‌الله است، پذیرشی که امام آن را به مثابه‌ی نوشیدن جام زهری دانست و آن را معلول عواملی می‌داند که در آن پیام از بیان آن عوامل معذور بودند؛ عواملی که بعضی از آن،‌ بعد‌ از دو دهه از اتمام جنگ، بین نامه‌نگاری‌های سیاسیون فاش شد. (انتشار نامه «محسن رضایی» به «هاشمی رفسنجانی» که قبول قطع‌نامه را ناشی از فقر امکانات جبهه‌های جنگ و عدم توانایی حمایت مالی جبهه توسط دولت دانست.) اما با این اوصاف عده‌ای قبول قطع‌نامه را پایان مقاومت و حرکتی معقول در راستای تأمین منافع ملی ارزیابی کردند، گویی تا آن زمان دفاع ما امری خلاف عقل و منافع ملی بوده! آن‌ها آرزوی خود را در پایان دادن به جنگ محقق می‌دیدند! حال آن‌که حضرت روح‌الله در پیام خود به ملت ایران، به این‌ افراد این‌گونه پاسخ دادند:

«ملی‌گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست ، مبارزه هست، و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الا الله» را بر قلل رفیع کرامت وبزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس ای فرزندان ارتشی و سپاهی و بسیجی‌ام و ای نیروهای مردمی، هرگز از دست دادن موضعی را با تاثر و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید که این‌ها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت»

کسانی که معتقد بودند جنگ تمام شده و صلح بین ایران و قدرت‌های جهان، با قبول قطع‌نامه شکل گرفته و این جام زهر را عقب‌نشینی و شکست امام تلقی کردند سخت در اشتباه بودند! چرا که ایشان راه را ادامه‌دار می‌دیدند و مقاومت و پایداری را مصداق آیه شریفه «قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَة» برای ما معرفی کردند.

بهترین بیانیه و بهترین کلام برای معرفی ایدئولوژی و فرهنگ مقاومت اسلامی یا همان اسلام انقلابی را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: «تقدم اسلام بر همه چیز» حضرت روح‌الله با بیان افق دید خود در به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در عالم، یک «نه» بزرگ به گزاره‌ی «اسلام برای ایران» گفتند.

اسلام برای ایران یعنی پافشاری بر آرمان‌ها و مبانی اسلام تا مرز حفظ منافع ملی! این شعار در ظاهر شاید منطقی به نظر برسد، ولی به قدرت و به اعتراف بزرگان حامل این شعار، ایدئولوژی امام خمینی با این شعار در تضاد بود. اصلا مفهوم منافع ملی از نظر حضرت امام با مفهوم منافع ملی غرب‌گرایان متفاوت است.

از سیره حضرت امام این‌طور به نظر می‌رسد که منافع ملی مورد نظر ایشان سخت به دست می‌آمد، ولی پایدار بود. شاید بتوان با چند مثال این مطلب را روشن کرد.

در زمان جنگ تحمیلی، کشور ما با کشور عراق در حال جنگ بود و البته با کشور آمریکا هم در حال مخاصمه و درگیری سیاسی و ... در زمان دو قطبی بودن جهان منافع ملی تعریف شده در سیاست غرب‌زد‌گان ایجاب می‌کرد زمانی که ما با یک جبهه یعنی قطب امپریالیست در حال درگیری و تنش هستیم، بهتر از جبهه‌ی دیگری را که مبارزه با قطب کمونیست جهان باشد، ایجاد نکنیم و به درگیری با آن مشغول نشویم، چرا که قطعاً به ضرر کشور است.

اما زمانی که شوروی افغانستان را به اشغال درآورده بود، حمایت همه‌جانبه ایران و شخص حضرت امام از مجاهدین افغان باعث حذف شوروی از گزینه‌های خرید تسلیحات ایران شد و یک انبار مهمات بسیار بزرگ را از ایران در حال جنگ محروم کرد.

دکتر ولایتی در جایی گفته بود: «روابط نظامی و فروش تسلیحات مورد نیاز جنگ که به دلیل بروز اختلافات و جاسوسی در نیروهای مسلح ایران از طرف شوروی، متوقف شده بود، با پیشنهاد قطع حمایت از گروه‌های مجاهدین افغان از سر گرفته می‌شد که مورد پذیرش ایران قرار نگرفت.»

حضرت امام به حمایت‌های سیاسی و معنوی و حتی مالی اکتفا نکرده و در مقطعی سپاه پاسداران را مأمور آموزش و تجهیز مجاهدین افغان کرده بودند که با حضور .........................................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

البته واضح است که در صورت اجرای صحیح اسلام زیر نظر ولی فقیه ایران به عنوان کشور مسلمین به منافع ملی خود دست پیدا می‌کند، هرچند تفاوت استراتژی شیفتگان غرب و استراتژی امام خمینی در این بود که منافع ملی که غرب‌گرایان دنبال آن بودند وابسته به آرامش غرب بود و فاقد استقلال و زمانی که به هر دلیل غرب دچار مشکل و چالشی می‌شد منافع ملی کشور وابسته نیز به خطر می‌افتد.

نمونه آن را در کشورهایی نظیر کره جنوبی، پاکستان، آذربایجان، گرجستان، بحرین و... مشاهده می‌کنیم. منافع ملی این قبیل کشورها تا جایی ثبات دارد که آمریکا و غرب بخواهد! آنچنان‌که حتی قدرت اتمی پاکستان برای ثبات منافع ملی و امنیت ملی این کشور متکی به آمریکا کافی نبوده و این کشور را تبدیل به ملک پشت قباله‌ی ارتش آمریکا تبدیل کرده است.

دولت آذربایجان نیز که منافع ملی خود را در تعامل با غرب جستجو می‌کرد برای خرید روی خوش آمریکا و تمدن غرب، با سیلی زدن به صورت مردم شیعه و مسلمان خود، رژه‌ی همجنس‌گرایان را در این کشور ترتیب می‌دهد تا به اصطلاح منافع ملی خود را در راستای منافع ملی غرب ترجمه کند. حال آن‌که تحقیر مردم مسلمان و مذهبی هیچ کشوری در راستای منافع ملی آن کشور ترجمه نمی‌شود.

کاری نداریم که هنوز هم هستند کسانی که این گزاره‌ی غلط را در جامعه مطرح می‌کنند و هنوز که هنوز است نائب بر حق حضرت روح‌الله به این گزاره "نه" می‌گوید. کسانی که از قدیم یا جدید رویای بقراری رابطه با و دوستی با آمریکا را در سر می‌پرورانند، از گوشه‌ و کنایه‌های رئیس جمهور اصولگرای خودمان گرفته تا صراحت‌های اصلاح‌طلبان دیروز. گویا همه‌گی به این نتیجه رسیده‌اند که راه‌حل تمامی مشکلات اقتصادی و صنعتی و اجتماعی کشور در گرو مذاکره و دوستی با آمریکاست.

انگار هر کسی که تا حال دولت را دست گرفته است، سختی مدیریت کشور در شرایط تحریم‌ها را سخت‌تر از پایداری روی آرمان‌ها اسلام انقلابی می‌بینند و برای فرار از این سختی، دم از ارتباط با آمریکا می‌زند. پایداری روی آرمان‌ها و برنامه‌های جهانی حضرت خمینی آنقدر طاقت‌فرسا و مَرد‌طلب هست که مَرد‌نما‌ها را از چریک‌های ضد امپریالیست دهه‌ی شصت، به تجدیدنظر طلب‌هایی لیبرال تبدیل کند!

انگار آقایان تصور می‌کنند تمام دلیل دشمنی ایران و آمریکا منحصر به خیانت‌ها و دشمنی‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی آمریکا بر علیه ایران است که حالا بر فرض با یک زیرلفظی(بخشیدن عزت ایران اسلامی) یکی دو جمله عذرخواهی از آمریکا بگیرند و ما هم مشتاقانه ببخشیم و مشکل از اساس حل شود!

طرفداران نظریه دوستی آمریکا و جمهوری اسلامی، گویا خشم ملت مسلمان ایران و نظام جمهوری اسلامی از آمریکا را منحصر به کودتای 28 مرداد، پشتیبانی از رژیم استبدادی شاه، حمایت و پشتیبانی از کودتای نوژه، حمله به طبس، حمایت از دشمن بعثی، دشمنی سیاسی در مجامع بین المللی با ایران، حمله به هواپیمای مسافربری، حمایت همه‌جانبه از گروهک‌های تروریستی ضدانقلاب و صدها توطئه و دسیسه دیگر می‌دانند که با یک عذرخواهی قابل حل باشد و اصلا گویا نسبت به ریشه‌ی این دشمنی‌ها آگاهی ندارند و یا خود را به تغافل زده‌اند. هرچند فقط یکی از دلایل بالا به تنهایی برای قطع ارتباط بلند‌مدت با عاملان آن کافی و منطقی است ولی باز هم باید گفت که این‌ دشمنی‌ها ریشه دارد! و ریشه‌ی این دشمنی جای دیگری‌ست!

فرض محال که محال نیست، فرض کنید صبح روز فردا از خواب بیدار می‌شویم و خبردار می‌شویم که جمهوری اسلامی ایران پای میز مذاکره با ایالات متحده‌‌ی آمریکا نشسته و بیخیال انرژی هسته‌ای شده و آمریکا هم از تمام اقدامات خود در مقابله با ایران عذرخواهی کند و فرمان لغو تمامی تحریم‌های اقتصادی را صادر کند. به نظرتان ایالات متحده تغییر خواهد کرد؟! فردای روز ارتباط آمریکا با ایران مشکلات حل می‌شود؟ روی سخن را از آقایان سیاسیِ به اصطلاح دلسوز برمیگردانم! روی سخنم با دوستانی است که هنوز خود را پرچم‌دار آرمان‌های حضرت خمینی می‌دانند. بعید است در صورت محقق شدن این فرض محال شما هنوز به آمریکا خوش‌بین باشید! حق هم دارید. آمریکا کشوری نیست که سر منافع ملی با ایران تخاصم داشته باشد که با رابطه‌ی سیاسی مشکلش حل شود و الا نفت ایران را تحریم نمی‌کرد تا شهروندان آمریکایی بنزین را گران‌تر بخرند! صنعت هوایی ایران را تحریم نمی‌کرد تا کارخانه‌های هواپیماسازی ایرباس و بوئینگ از یک بازار بکر فوق‌العاده برای جلوگیری از ورشکستگی‌ بهره برد و در یک ارتباط اقتصادی بسیار درآمدزا از بحران اقتصادی گذر کند!

منافع ملی آمریکا ایجاب می‌کند تا تنش‌ها را با ایران کاهش داده و دست از تحریم این کشور بردارد و در صنعت عظیم نفت و گاز و پتروشیمی سرمایه‌گذاری پرسودی داشته باشد و همین‌طور امکان سرمایه‌گذاری دولت ایران را در صنایع به گل نشسته‌ی آمریکا فراهم آورد. ولی آمریکا برای چه به این سختی تن می‌دهد و شهروندانش را از سوخت و انرژی ارزان قیمت محروم می‌کند و صنایع عظیم خود را در رکود فرو می‌برد؟ در قبال چه دست‌آوردی از بازار چند ده میلیارد دلاری ایران چشم‌پوشی کرده است؟

در مقابل جمهوری اسلامی نیز با تکیه به نیروهای داخلی خود سعی دارد تحریم‌ها را دور بزند و گردنه‌ی تبدیل شدن یک کشور جهان سوم را به یک کشور پیشرفته به تنهایی طی کند و خود را از حمایت و کمک دیگر کشورها محروم کند؟! در مقابل این سختی که ملت ایران و به خصوص نسل جدید که از زمان تولد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، چه چیزی به دست می‌آورد؟!

در پاسخ به این دو سوال، تنها پاسخی که به ذهن می‌رسد این است که ایران اسلامی به دنبال به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در عالم است و سپردن این پرچم به منجی موعود حضرت مهدی(عج) است و مدیریت و حکومت جهانی بشر را تنها لایق امام معصوم می‌داند و شیعه را موظف به زمینه‌سازی جهت برپایی حکومت جهانی اسلام می‌داند.

در مقابل نیز آمریکا اصلا وقعی برای خدا قائل نیست و تئوری حکومت جهانی‌اش حکومت سرمایه بر جهان است و در مقابله با خدا و تشریع، برای انسان و اباحه‌گری اصالت قائل است و تمامی تلاش خود را در به سرانجام سازی برای بشر و ایجاد حکومت واحد لیبرال بر اساس آموزه‌های اومانیستی الحادی است و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نیست.

مشکل آمریکا و ایران بر سر زعامت و آقایی بشر است! آمریکا با ایران مشکلی اساسی دارد!

آن‌هایی که می‌خواهند علم تقابل ایدئولوژی با آمریکا را پایین بکشند، واقعاً فکر کرده‌اند آمریکا هم همین‌کار را می‌کند؟ فکر کرده‌اند آمریکا می‌آید و به صد سال فلسفه‌ی غربِ مبتنی بر سرمایه‌داری پشت‌پا می‌زند؟ آمریکا به لیبرالیسم (آخرین نسخه سعادت بشر) که برای‌ش خون‌های بسیاری ریخته‌ شده پشت پا می‌زند؟ خیر! دولت آمریکا تا به حال تمامی تلاش خود را برای شکستن آخرین مانع ایدئولوژیک خود، بعد از ایدئولوژی کمونیست، در مسیر جهانی سازی به کار بسته است و در این راه به آخرین چیزی که توجه دارد، منافع ملی آمریکا و اروپاست.

متفکران و فیلسوفان و سیاست‌مدارانی که جیره‌خور سرمایه‌داران لیبرال هستند تحمل یک مدل زندگی و تفکر غیرِ خودشان را ندارند و از زمانی که ایران اسلامی با اتکا به شعار حضرت روح الله اقدام به صدور انقلاب(صدور تفکر استکبارستیزی نه گفتن به لیبرال دموکراسی) در عالم کرد، پایه‌های تمدن سیصد‌ساله غرب برای رسیدن به جامعه‌ی جهانی لرزید و همین برای دشمنی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی با ایران کافی بود!

نگاهی به سایت ویکی‌پدیا بیاندازید و ببینید چطور کشورهایی که حکومت‌شان از نوع لیبریال دموکراسی و سکولار بنا شده را با رنگ آبی مشخص کرده است. حتی روسیه که زمانی داعیه‌دار تقابل با امپریالیسم بود امروز رنگ آبی دارد! و معدودند کشورهایی که هنوز رنگ آبی به آن‌ها نرسیده است! پس مشکل اصلی آمریکا آبی کردن کشورهاست، مشکل اصلی آمریکا ایران است، که سردمدار مقابله با ارتش آبی‌ها در جهان است و بلندگو دست گرفته و ملت‌ها را بیدار می‌کند با این صدا که: "رنگ آبی آخرین رنگ دنیا نیست و لیبرال دموکراسی آخرین نسخه سعادت بشر نیست"

زمانی که آمریکا بر سر عهد خود یعنی دفاع تمام قد از مکتب لیبرالیسم و جهانی‌سازی این مکتب، سنگ تمام می‌گذارد و حاضر است منافع ملی خود را نیز در خطر بیاندازد و از آن چشم‌پوشی کند. آیا رواست که جمهوری اسلامی از فرزندان رشید و غیور خود که برای «برافراشتن پرچم لا اله الا الله در عالم» جان خود را عاشقانه تقدیم خدا کردند بگذرد و دست دوستی با آمریکا بدهد؟! مگر آمریکا از خون‌هایی که برای گسترش لیبرالیسم می‌گذرد که بعضی‌ها توقع دارند جمهوری اسلامی این کار را بکند؟!

بهتر است این حکومت را بسیار ایدئولوژی‌محور بدانیم تا منافع‌محور! در چنین مقطعی سخن گفتن از دوستی و رابطه بوی بدی دارد. بوی بلاهت و گاهی ساده‌انگاری و البته گاهی خیانت از این پیشنهاد بلند است. چرا که در رینگ مبارزه‌ی ایدئولوژی اگر با گارد منافع ملی حاضر شوی، در یک لحظه‌ی حساس وقتی منافع ملی را در خطر دیدی و گاردت را باز کردی، حریف ایدئولژی‌ات مشتی حواله‌ات خواهد کرد که شاید ناک اوت شوی! هنوز طعم مشت 88 را روی صورت انقلاب می‌توان حس کرد.

این‌جاست که صحبت امام‌مان دوباره در گوشمان نجوا می‌کند که:

«کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزی است که خدا این‌گونه خواسته است. و دیروز خدا آن‌گونه خواسته بود. و فردا ان‌شاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خاضعیم. و ما تابع امر خداییم.»

در آخر جمله‌ای از استادمان را یادآور می‌شویم که چه زیبا فرمود: حکایت دوستی با آمریکا حکایت یک بله‌ی خشک و خالی به ارتباط با آمریکا نیست! بلکه اگر قبول کردی با آمریکا دست بدهی باید عین او باشی! تا ماهیت جمهوری اسلامی ماهیتی مبارز و شیعی دارد، آمریکا با جمهوری اسلامی سر سازگاری ندارد. ساده‌اند کسانی که فکر می‌کنند دست برداشتن از یک موضع مثلا انرژی هسته‌ای مشکل را حل می‌کند. اگر به پیشنهاد رقص با آمریکا تن دادی، بعدش توقع دارد برایش لخت شوی و برقصی...

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار