نشست تخصصی «بررسی نحوه ترویج فرهنگ و سیره شهدا» با حضور خانواد معظم شهدا و با مشارکت سازمان نشر ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس و خبرگزاری دفاع مقدس و همراهی «مریم ارشدی» مدیر روابط عمومی این سازمان، «زهره علمالهدی» خواهر شهید حسین علمالهدی، «رقیه شیرودی» خواهر شهید علیاکبر شیرودی، «زهره سادات لاجوردی» فررند شهید لاجوردی و «زهرا رضازاده» همسر شهید ناصر خلیلی برگزار شد.
جهت مطالعه بخش نخست اینجا و بخش دوم نشست تخصصی «بررسی نحوه ترویج فرهنگ و
سیره شهدا» اینجا کلیک کنید.
رقیه شیرودی خواهر شهید علی اکبر شیرودی با بیان اینکه مادران امروز باید از نحوه تربیت شهدا الگو بگیرند، اظهار داشت: پدرم کشاورز بود و گاهی نیمههای شب نیز به مزرعه میرفت اما برای نماز صبح به خانه میآمد. صبحها پیش از شنیدن بانگ صدای اذان از مسجد، با صدای صوت قرآن پدرم از خواب بیدار میشدیم. علیاکبر در دوران تحصیل نیز در کنار پدر به کشاورزی مشغول بود، این مسئولیت پذیری باعث شد که علی اکبر در برابر کشورش احساس مسئولیت کند و عازم جبهه شود. روزی که بنیصدر دستور تخلیه پادگان ابوذر را صادر کرد، شیرودی گفت: «اگر شخصی از پادگان خارج شود، او را به رگبار میبندم». خبرنگاران خارجی از برادرم پرسیدند که آیا برای خاک چنین میجنگی؟ علی اکبر پاسخ داده بود: «هر کجا که اسلام در خطر باشد، برای دفاع خواهم رفت.» گفتنی است که جوانان انقلابی نسل سوم و چهارم سخن برادرم را عملی کردند و برای دفاع از حریم آلالله عازم سوریه میشوند. پدران و مادران شهدا اغلب بیسواد بودند اما چنین جوانهایی را تحویل جامعه دادند.
علی اکبر از وضعیت موجود جامعه گله دارد
پس از شهادت برادرم، به همراه اعضای خانواده به محل شهادتش رفتیم. تکههای هواپیما همچنان روی زمین بود. با دیدن این صحنه به گریه افتادم. یکی از اهالی روستا که شاهد این صحنه بود، دیگر روستاییان را دور ما جمع کرد. یکی از آنها از من پرسید که چرا بیتاب هستم. پاسخ دادم: «برادرم را در لحظه شهادت تصور کردم». خطاب به من گفت: «علی اکبر در حد توان به ما کمک میکرد. از زمان شهادت وی ما شبهای جمعه برایش شمع روشن میکنیم و فاتحه میخوانیم». با شنیدن صحبتهای آن مرد روستایی، دل گرم شدم. گمان میکردم که علی اکبر در مناطق عملیاتی فقط میجنگید در حالی که به امور فرهنگی و کمک رسانی به روستاییان نیز میپرداخت.
در زمان شهادت برادرم، شهید بهشتی از پدرم اجازه میخواهد تا پیکر شهید را در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک بسپارند. پدرم قبول نمیکند و میگوید: «علی اکبر زمان زیادی فرسنگها دورتر از دیار خود جنگیده است. برای آرامش روح وی میخواهیم تا در شهر شیرود دفن شود.»
مدتی پیش خواب برادرم را دیدم که ناراحت بود. وقتی جویای حالش شدم، گفت: «از اوضاع جامعه امروز ناراحت هستم.» گفتم: «برای بهتر شدن جامعه، چه کار کنیم؟» گفت: «دست روی دست نگذارید.»
فردای آن روز به حرفهای برادرم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید ادامه دهنده راه برادر شهیدم باشم و به روشنگری بپردازم. از این رو به مساجد رفتم و با اجتماع خانواده شهدا به واکاوی مسائلی همچون حجاب و... پرداختیم. علی اکبر هم در آن زمان، با سخنرانی در مساجد خیانت بنی صدر را به مردم گوشزد میکرد. در حین صحبت در مسجد به بانوان میگفتم که گمان نکنید من خانواده شهید هستم، شهدا متعلق به تمام ملت ایران هستند تنها از جهت اینکه با شهدا نسبت خونی دارم، مسئولیتم را در امر روشنگری وضع جامعه افزونتر میدانم.
مدتی بعد از آغاز فعالیتهایم در مسجد، شبی مجدد خواب علی اکبر را دیدم. از دور شاهد نوری بودم که از کنار یادبود برادرم به چشم میخورد. علی اکبر سمت من آمد و دستم را گرفت. گرمای دستانش را احساس میکردم. این بار بر خلاف خواب گذشتهام، علی اکبر خوشحال بود.
مادرم کمکهای مردم را به جبهه میرساند
تصور میکردم پس از شهادت علی اکبر، مادرم خانه نشین میشود اما 40 روز پس از شهادت برادرم، منزل ما یک پایگاه پشتیبانی از جنگ شد. مادرم به روستاهای اطراف میرفت و کمکهای مردمی جمع آوری میکرد. از سوی دیگر زنان روستا هر روز به خانه ما میآمدند و فعالیتهایی از قبیل پاک کردن سبزی، تمیز کردن حبوبات، دوخت لباس و ... انجام میدادند.
مادرم برای روحیه دادن به رزمندگان، خودش کمکهای مردمی را به جبهه میرساند. میگفت: «میخواهم رزمندگان بدانند که مادران شهدا پشتیبانی از آنها را فراموش نخواهند کرد و قدردان زحماتشان هستند.» مادرم تا آخرین لحظات حیات خود، ادامه دهنده راه شهید بود. تمام مادران شهدا اینگونه بودند و پرچم شهدا را به دوش میکشیدند. باید از رفتار و منش مادران شهدا درس بگیریم.
باید امروز روی جوانان به ویژه فرزندان شهدا سرمایه گذاری کنیم که متاسفانه این امر صورت نگرفته است. این بیتوجهی مسئولین باعث شده است تا بیگانگان بر روی آنها سرمایه گذاری کرده و یا مورد سواستفاده تبلیغاتی قرار دهند. از این رو خیلی از بچههای شهدا همچون پدانشان نشدند و این مسئولیت مسئولان کشوری و ملت را سنگین میکند. عدم سرمایهگذاری برای آینده سازان کشور، عواقب بدی را در پی خواهد داشت.
جالی خالی سریال کوتاه برای شهدا در صدا و سیما
به نوبه خودم برای روشنگری مردم از وضعیت موجود و مقابله با تهاجمات فرهنگی به مساجد میروم. خاطرات شهدا در طول این سالها از خاطر پدران و مادران رفته است اما خواهران شهدا میتوانند جهت الگوگیری جامعه و تحلیل برخی مسائل به خاطرهگویی بپردازند. معتقدم که هر خواهر شهید میتواند یک مبلغ باشد. نارضایتیهایی از سوی برخی در مساجد رخ میدهد که چرا برخی مسائل را تحلیل میکنم، که در پاسخشان میگویم که تمام فعالیتهای فرهنگی، انقلابی و مذهبی از مساجد آغاز شده است و این محیط با اینگونه فعالیتها منافاتی ندارد. از سوی دیگر در فضای مجازی نیز فعالیتهایی در این امر دارم.
رسانه ملی در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیز کوتاهی کرده است. مسئولان رسانه میتوانند سریالهای کوتاه و جذابی در این رابطه بسازند تا در هر قسمت به بررسی زندگی یک شهید بپردازند چرا که جوانها مشتاق دیدن سریالهای کوتاه در زمینه دفاع مقدس هستند.
انتهای پیام/ 131