به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، پیدا کردن کمسنترین و مسنترین رزمنده دوران دفاع مقدس سوژه جذابی است. حتماً بسیاری از علاقهمندان به تاریخ دفاع مقدس کنجکاوی زیادی درباره این قضیه دارند و میخواهند بدانند در میان انبوه رزمندگان این عناوین به چه کسانی خواهد رسید؟
شاید سخن گفتن در این باره به دلیل تعداد بالای رزمندگان و حضور داوطلبانه افراد از اقشار مختلف کمی سخت به نظر برسد اما این مشکل امروز با وجود رایانهها و فضای مجازی برطرف شده است.
«قربان نوروزی» با ۱۰۵ سال سن عنوان کهنسالترین رزمنده دفاع مقدس را به خود اختصاص داده است. حاج قربان ساکن روستای عشرتآباد یکی از روستاهای نیشابور بود که بر اساس یک نذر، غیر از چهار ماه، همه سال روزه بود. به گفته خودش نذر کرده بود تا از آب فرات نخورده یعنی تا نابودی صدام و پیروزی رزمندگان روزه باشد.
حاج قربان از نیروهای واحد تخریب لشكر 5 نصر بود و همرزمانش درباره او چنین میگویند:
«حاج قربان اولين كسي بود كه براي نماز شب و سپس نماز صبح بيدار ميشد و بچههايي كه خواب بودند را اول با صدا اگر بيدار نميشدند يك پايشان را ميگرفت و ميكشيد تا بيدار شوند. همه دوست داشتند حاجي براي بيدار كردنشان آنها را اينگونه بيدار كند و خودشان را به خواب ميزدند. محبوبيت حاجي بين همه رزمندهها زياد بود. او اولين كسي بود كه صبحها در دوی صبحگاهی شركت میكرد و پرچم به دست جلودار ورزش صبحگاهی بود. حاجي بعد از جنگ هم لباس بسيجي را از تنش بيرون نياورد.»
در كنار حاج قربان، بد نيست يادي از «زرعباس تنگستاني» كنيم. زرعباس با 95 سال سن از برازجان بوشهر با محاسني سفيد پا به جبهه گذاشته بود. او در برهه زماني سال 60 و اوايل 61 پيرترين فرد دفاع مقدس بود كه در گروهان شهيد مطهري از تيپ كربلا خدمت ميكرد. همرزمان به او «بابا» ميگفتند و خودش به بچهها ميگفت: «زمان رئيسعلي دلواري من جزو سربازانش بودم. آن موقع سرباز رئيسعلي دلواري بودم و الان سرباز خميني هستم.» به رزمندههاي جوان دور و برش ميگفت: «بايد تا سن من مقاومت كنيد.» اين رزمنده دلير و خستگيناپذير حدود هفت ماه بعد از حضور در جبهه به رحمت خدا رفت.
دفاع مقدس رزمندگان كم سن و سالي كه با عشق و آگاهي پا به ميدان نبرد ميگذاشتند، كم نداشت. با اينكه شهدايي مثل محمدحسين فهميده، علي جرايه و محمدحسين ذوالفقاری با 12 يا 13 سال سن راهي جبهه شدند ولی باز مناطق عملياتی رزمندگانی كوچكتر از اين سن و سال هم به خود ديد.
زمانی كه محمدرضا رفيعی با ۹ سال سن داوطلب حضور در جبهه شد، فكرش را نمیكرد روزي عنوان خردسالترين رزمنده دفاع مقدس را بگيرد. اين رزمنده جيرفتي از همان سنين در پايگاه بسيج مسجدجامع جيرفت مشغول نگهباني در سطح شهر، گشت زني، انجام مأموريتها، فعاليتهاي بسيج و فرا گرفتن آموزشهاي نظامي ميشود.
رفيعی خاطره اعزامش به جبهه را چنين بيان ميكند: «فروردين ماه سال 1362 با 9 سال سن كلاس چهارم ابتدايي دبستان خيام جيرفت بودم كه به اتفاق دوستان همرزمم كه بقيه همگي از مدرسه راهنمايي انقلاب و رازي(شهيد فاريابي) و دبيرستان اميركبير بودند با مساعدت پسر عمويم كه راننده داف جنگي و پاسدار بود، با بسيجيان و رزمندگاني كه براي آمادگي دفاعي و اعزام به جبهه آموزشهاي نظامي ميآموختند به ميدان تير رفتم. حدود ساعت 9 صبح با يك كاميون داف نظامي با رانندگي ايرج رفيعي و حسين سليماني به فرماندهي سردار غلامرضا كرمي ما را به جاده سد دست راست در بيابان پاي تپه سياه كه ميدان تير بسيج بود بردند. من وساير نيروهاي آموزشي پاي كوه (بيابان تل سياه شوروييه) با فاصله حدود يك و نيم متر كنار هم روي زمين دراز كشيده بوديم و اسلحه كلاشنيكف بغل دستمان سمت چپ قرار داشت كه آقاي فرخي فقط چهار عدد فشنگ ميگذاشت بغل خشاب خالي كه ما بايد فشنگها را داخل خشاب جا ميزديم و با فاصله 100 متر به طرف سيبلهاي مقابل با دستور آقاي الله قلي محمدي كه فرياد ميزد: «آتش» ما همزمان شليك ميكرديم كه نمره عملي ميدادند. من دو تا تير به سيبل مقابل زدم كه مورد تشويق سردار كرمي وحضار قرار گرفتم. من در چنين فضايي سر از پا نميشناختم و راه تعالي و معنوي خود را پيدا كردم و از 9سالگي با عنايت خدا در صف رزمندگاني قرار گرفتم كه براي رضاي خدا و شادي امامشان مبارزه و ايثار كرده و فقط با خدا معامله ميكردند.»
منبع: روزنامه جوان