معرفی کتاب؛

«حرمان فاو»؛ سرگذشت دلدادگی در جبهه‌های نبرد

کتاب «حرمان فاو» روایت‌گر سرگذشت دلدادگی‌های شهید «محمد لطیف‌فر» از رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل است.
کد خبر: ۲۹۳۵۸۱
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۴ - 29May 2018

«حرمان فاو»؛ سرگذشت دلدادگی در جبهه‌های نبردبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از یاسوج، کتاب «حرمان فاو» سرگذشت «محمد لطیف‌فر» رزمنده از جان گذشته‌ای است که بعد از هشت سال دفاع جانانه در کنار هم‌رزمانش و تحمل ۳۳ سال سختی و درد و رنج ناشی از جراحات دوران دفاع مقدس، در غروب روز ۱۶ خردادماه سال ۱۳۹۳ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به برادر شهیدش ملحق شد.

این کتاب به قلم سردار شهید «محمد لطیف‌فر» در شرح دوستان رزمنده‌اش مکتوب شده و به اهتمام «جواد رسایی» گردآوری و توسط انتشارات کنگره شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد در ۳۸۰ صفحه به بازار نشر عرضه شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:‌

ای کاش روزی سازمان‌های بین‌المللی دنیا به خود می‌آمدند و جنایتکاران را پای میز محاکمه می‌کشاندند و انتقام خون‌های بی‌گناه دنیا را از آن‌ها می‌گرفتند. ما با تمام این مشکلات هر روز و هر لحظه چشم به راه تجهیزات نظامی و تدارکاتی و امکانات مهندسی رئیس‌جمهور بودیم که بتوانیم تغییراتی در دفاع از خرمشهر و آبادان ایجاد کنیم؛ اما امان از دست این رئیس‌جمهور خیانت‌کار! ایشان کمک نکرد و به شدت مخالف حضور سپاه و بسیج در دفاع از این مرز و بوم بود. می‌گفت: سپاه و بسیج توان و قابلیت جنگیدن با ارتش عراق را ندارند. این فقط تداخل در کار ارتش است و سپاه باید صحنه نبرد را ترک کند، تا ارتش وظیفه خود را که همان دفاع و رودرویی با دشمن است انجام دهد. صیاد شیرازی، شیرودی، احمد کشوری و صد‌ها ارتشی خود را بسیجی می‌دانستند و این اتفاق خیلی خوبی بود.

در بخش دیگری از این کتاب می‌خوانیم:

در اتوبوس در کنار «سید فتح‌الله خاضع» نشسته بودم. اتوبوس به حرکت درآمد. لحظه به لحظه روز ۶۴/۱۱/۲۱ که فرمان عملیات صادر شد به ذهن من خطور می‌کند. در ذهن خودم به تک تک بچه‌ها یا نامه می‌نوشتم یا رودررو صحبت می‌کردم.

«سلام مجید جان سلام مرا در جاده برفی و یخبندان اراک به شیراز را پذیرا باش. مجید عزیزم سلامی که از اعماق قلب شکسته و سوزانم با تمام وجودم سرچشمه می‌گیرد و به دل پاک و نورانی شما و نیرو‌های تحت امرت می‌رسد. مجید جانم امشب در این هوای سرد زمستانی دلم سخت هوای شما را کرده است. چهار روز است که تنها و غریبم. به همه بچه‌ها بگو که این چهار روز به اندازه ۴۰ سال دل غریبم برایتان تنگ شده است».

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها