نگاهی به زندگی‌نامه هنرمند شهید «محمدعلی معصومیان» + مناجات‌نامه

«محمدعلی معصومیان» در سوم خرداد ۱۳۴۴ در روستای بیشه‌سر بابل در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و پس از شرکت در عملیات قدس ۱، قدس ۲ و والفجر ۸ به عنوان غواص، در عملیات صاحب الزمان (عج) مجروح شد و بالاخره در ۴ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای چهار که بار دیگر سمت غواصی را عهده‌دار بود، بعد از رزم بسیار سنگین و رشادت تحسین‌برانگیز و عبور از جزیره ام الرصاص در «جزیره ام البابی» به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۰۸۴۶۳
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۵ - 01August 2020

نگاهی به رندگی‌نامه هنرمند شهید «محمعلی معصومیان»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس، زندگی‌نامه و وصیت‌نامه هنرمند شهید «محمدعلی معصومیان» را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

«محمدعلی معصومیان» در سوم خرداد 1344 در روستای بیشه‌سر بابل در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه بهشت آیین زادگاهش با موفقیت به پایان رساند.

سپس برای ادامه تحصیل وارد مدرسه راهنمایی روستای آغوزبن شد كه این دوران با اضمحلال و نابودی رژیم طاغوتی پهلوی و پیروزی انتقلاب شكوهمند اسلامی مصادف بود. شهید عزیز به علت مشكلات نتوانست مقطع راهنمایی را به پایان ببرد، اما بعداً در جبهه درس خواندن را جدی گرفت و سوم راهنمایی را پشت‌سر گذاشت.

شهید مدتی نیز در حوزه علمیه خاتم‌الانبیای بابل مشغول به تحصیل شد اما با پیام‌های امام خمینی(ره) در خصوص جبهه‌ها، و با لبیك‌گویی به پیام ولی فقیه اعزام به جبهه را از همه كارهای دیگر برتر می‌دانست و به سوی جبهه‌ها می‌شتافت.

محمدعلی از همان دوران ابتدایی علاقه خاصی به مجالس مذهبی داشت. در دوران ابتدایی هنگام اذان بر بالای بلندی منزل می‌ایستاد و اذان می‌گفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت‌های او بیشتر شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به تشكیل بسیج نوجوانان محل همّت کرد.

كتابخانه شهید «علی بابایی» را در روستا راه اندازی كرد و گروه تئاتر تشكیل داد، فعالیت این گروه به حدی خوب بود كه در سطح شهرستان بابل توانست رتبه دوم را به دست آورد.

محمدعلی همیشه سعی داشت با وضو باشد. آثار این برنامه‌های مذهبی در چهره مومن او پیدا بود، به همین خاطر شهید بزرگوار از جذبه معنوی خوبی برخوردار بود به طوری كه وقتی (به همراه دوستان) برای شروع تحصیلات حوزوی به ملاقات (آیت‌‌الله ایازی) می‌رود، این عالم فرزانه از دیگران سوال و جواب شفاهی می‌كند و بعضی‌ها را نمی‌پذیرد ولی با اولین نگاه به چهره پرجاذبه محمدعلی بدون اینكه سوالی از او بپرسد به او می‌گوید: «توبمان».

این بسیجی عاشق شهادت در عملیات‌های متعددی شركت داشت. نظیر: عملیات قدس 1 و 2، والفجر 8 و عملیات یاصاحب‌الزمان(عج) كه در این عملیات با اصابت تركش به ریه مجروح شد و بعد از بهبودی دوباره به جبهه شتافت و برای عملیات‌ كربلای چهار ‌آماده شد.

این بار نیز مانند عملیات‌های دیگر «غواص» بود. گویا كربلای چهار برای محمد علی وعده وصال با حق تعالی بود، او در كربلای چهار به آرزوی خود رسید و در این عملیات به مقام رفیع شهادت نایل شد. پس از دوازده سال پیكر پاك او به زادگاهش بازگشت و در گلزار شهدای بیشه‌سر «سید میرزا» و در كنار دوستان و همرزمان بسیجی‌اش آرام گرفت.

مناجات‌نامه‌ شهید:

بسم رب‌الشهداء والصدیقین

سلام خدا بر ائمه اطهار و بر پیام آوران الهی از آدم تا خاتم حضرت ختمی مرتبت قلب عالم امكان حضرت محمد بن عبدالله (ص)

درود بر ائمه اطهار و پیامبران و كارشناسان واقعی اسلام و روحانیت خوب و اصیل و دلسوز و سلام خدا بر امام زمان و نماینده بحق او امام امت خمینی بت‌شكن روحی له الفدا و سلام بر شما امت به پاخاسته و قیام كرده علیه تباهی‌ها و رذالت‌ها و سیاهی‌ها.

خدایا! به سوی تو آمدم كه همانا اگر كسی به سوی تو حركت كند انسانی است وارسته كه فقط در برابر تو سر تسلیم فرود می‌آورد و در برابر گردن كشان و ظالمان چون كوهی استوار و راست قامت است.

خدایا! به سوی تو حركت كردم كه همانا حركت به سوی تو از بند هوای نفس رها شدن و به سوی خط انسانیت افتادن است.

خدایا! به سوی تو هجرت نمودم نه به خاطر اینكه به دین تو یاری رسانم بلكه به این هدف كه من نیاز به دین تو دارم، به خاطر اینكه تمام انسانیت انسان در دین توست.

خدایا! بعضی ها خیال می‌كنند كه جبهه به آنها نیاز دارد و من عقیده دارم كه این ما هستیم كه به جبهه احتیاج داریم.

خدایا! آمدم به سویت كه تو را دریابم زیرا تویی كه غایت آمال عارفینی.

خدایا! اگر به سوی تو نیایم، به كدام سوی رو كنم؟ هر طرف كه رو بر‌می‌گردانم خط سیری غیر از خط سیر تو را نمی‌بینم.

خدایا! آمده ام به درگه تو زیرا كه تمامی گنجها در پشت همین یك در است.

خدایا! امید به تو بستم، مگر می‌شود امید به غیر تو بست در حالی كه تویی غیاث المستغیثین.

خدایا! دردی در قلب ماست كه فقط تو می‌توانی آن را شفا دهی، یا من اسمه دوا و ذكره شفا.

الها! ما درد دل زیاد داریم اما همه را نمی‌توانیم با این زبان الكن بیان كنیم زیرا گناهان‌مان باعث شده ما حاجت‌مان را فراموش كنیم، تو حاجت‌های فراموش شده ما را روا كن.

خالقا، معبودا و محبوبا! كدام درد را بگویم كه چون گره‌ای بر قلب ماست، در پشت هر دردی غصه‌ای است. از خانواده شهید بگویم. یا خانواده مفقودالاثر؟ از اسرا بگویم یا از چشمان منتظر به در طفلان آنها؟ از اشك چشمان طفلان بگویم یا كمر خمیده مادر و خواهر شهید، از كدام درد بنالیم؟ الان نزدیك به 30 یا 40 سال است كه كربلا را به روی ما بسته‌اند.

خدایا! از مظلومیت بچه‌های بسیج یا جوانان شهید بگویم كه تو خود بهتر می‌دانی، خدایا اگر 100 ساعت دیگر بنویسم و گریه كنم باز كم است.

پس ای خدا! خودم را به دامن تو می‌اندازم و سرم رابه درگاه تو می‌‌سایم تا فقط گریه كنم، گریه كه چقدر صفا دارد!

الها! به مظلومیت حسین تو را قسم می‌دهم، به ملت‌مان آن غیرت و مردانگی را عنایت فرما كه دیگر جریان كربلا تكرار نگردد.

جوانان عزیز، برادران، شما جوانید آن حس جوانی آن غیرت آن مردانگی و دلیری‌تان را فراموش نكنید، این امانت‌های الهی را خوب به خدا تحویل بدهید و خوب كنترل كنید و پیامم را به آن جوانانی كه منحرف شده‌اند و به عناوین مختلف در جامه ظاهر می‌شوند برسانید و بگویید كه شما به خدای خوب‌تان خیانت كرده اید و امانتدار خوبی نیستید.

برادران بسیج، آفرین بر شما! بنازم به غیرت و مردانگی شما! بنازم به وفاداری شما! شما بهترین گلی هستید كه این باغبان پیر ما در این باغستان پرورش‌تان داد، ای بسیجیان! شما گل‌های سرخ این انقلابید كه انتهای ریشه‌تان را باید در كربلای حسینی یافت.

من به خود می‌بالم و افتخار می‌كنم كه یك بسیجی هستم. بسیجی بودن یعنی سرباز امام زمان شدن، بسیجی یعنی كسی كه نگهبان اسلام است و بسیج شمشیر تیز و برنده امام زمان است كه فعلا‍‍ در دست این پیرمرد دلیر و بزرگوار از جماران بلند می‌شود و بر فرق كافران فرود می‌آید و می‌شكافد. شما ای بسیجیان خودتان را بسازید و پاك باشید كه شما ذوالفقار مولا علی (ع) هستید كه بر فرق خوارج  فرود می‌آمد.

بچه‌های بسیجی خردسال! شما گل‌های گروه مقاومتید، شما شكوفه‌های گروه مقاومتید، هیچ بسیجی و هیچ گروه مقاومتی بدون شما نما و نمود ندارد. بخاطر همین بود كه دوست‌تان داشتم و همه جا خود را به شما می‌رساندم، برخلاف بعضی‌ها كه خودشان را از شما كنار می‌كشند. آنها نمی‌دانند كه با شما بودن یعنی چه، با شما كار كردن چه صفای دارد، البته اگر در راه رضای خدا باشد. شما را بخدا ما را فراموش نكنید.

قربان صدای الله اكبرتان و صدای پای‌تان و صدای دست‌تان كه به سینه می‌كوبید. همیشه منتظرتان هستم، همیشه گوشم آماده این است كه چه وقت از كنار قبرم حركت می‌كنید و فاتحه می‌خوانید. ما را فراموش نكنید.

دوستتان دارم

الهی هر چه هستم بنده هستم 

به زیر سایه‌ات شرمنده هستم

خدایا! این بنده سر تا پا تقصیرت، این بنده دورافتاده از قافله كاروان مخلصانت، این بنده عاصی و گنه‌كارت به درگه فضل و رحمتت روی آورده است و حال از روی اخلاص از ذات اقدست عاجزانه خواهانم كه به این عبد ذلیلت منت نهی و از سر لطف، نظر عشقی به من كنی و مرا به آن عالم مطهرت پرواز دهی تا بتوانم در آن عالم لازوال و مخلد و لایتناهی تو را بهتر بشناسم و درك كنم، شناختی به حد اكمل و احسن و در جوار تو و همراه با برگذیدگان و مقربانت آسوده خاطر و آرام و دور از همه دنیا و ظواهر آن با تو عشق و صفا كنم.

«والسلام»

یا ذوالجلال و الاكرام

محمدعلی معصومیان

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها