مبارز انقلابی و جانباز دفاع مقدس:

امروز ما هر چه داریم مدیون امام خمینی (ره) هستیم

«ادب» گفت: امروز ما هر چه داریم مدیون امام خمینی (ره) هستیم؛ آن پیر فرزانه آمد و به حیات اسلام جانی دوباره بخشید.
کد خبر: ۶۵۰۵۸۳
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۵ - 11February 2024

مبارز انقلابی و جانباز دفاع مقدس:امروز ما هر چه داریم مدیون امام خمینی(ره) هستیم

«حسن ادب» یکی از مبارزان انقلابی و جانباز دفاع مقدس استان سمنان در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در سمنان ضمن گرامیداشت چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و ایام الله دهه فجر اظهار داشت: امروز ما هر چه داریم مدیون امام خمینی (ره) هستیم؛ آن پیر فرزانه آمد و به حیات اسلام جانی دوباره بخشید.

وی با بیان اینکه اولین  جرقه‌های انقلاب اسلامی ایران در بهار سال ۱۳۴۲ زده شد، ادامه داد: من در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمدم، پدرم کارگر و مادرم خانه‌دار بود، برادری داشتم که طلبه بود و در قم درس می‌خواند؛ همانطور که می‌دانید خرداد ۱۳۴۲ اولین جرقه‌های نهضت انقلاب اسلامی ایران زده شد؛ من در آن سال چهار سال بیشتر نداشتم و کم و بیش یادم می‌آید می‌گفتند قم شلوغ شده و برادرم توسط رژیم طاغوت دستگیر شده است.

این مبارز انقلابی گفت: بزرگتر که شدم مسائل را نیز بیشتر درک می‌کردم یادم هست کتاب‌ها و عکس‌هایی از امام خمینی (ره)، آیت الله بروجردی و آیت الله شاهرودی که مرجع تقلید بودند را با توجه به حساسیت‌هایی که بود در باغمان در زیر زمین پنهان کردند؛ چون اگر ساواکی‌ها می‌فهمیدند تکلیف معلوم بود.

ادب با اشاره به فعالیت‌های پنهانی که برادر و دوستان انقلابی اش انجام می‌دادند یادآور شد: خدا را شکر می‌کنم که در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شدم، خانواده‌ای که به واسطه آن با مسجد و هیئت و مراسم مذهبی و فعالیت‌های انقلابی آشنا شدم.

وی ادامه داد: مشغول کار و زندگی و درس و مدرسه بودم تا سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ که برادرم از قم برگشت و در محله خودمان جهادیه که قبل از انقلاب شاهجو نام داشت بچه‌ها را با برگزاری کلاس اخلاق و تشکیل گروه سرود جذب مسجد کرد تا آن‌ها را با انقلاب آشنا کند.

این مبارز انقلابی افزود: در آن سال‌ها سخن گفتن علیه طاغوت و ستم‌های شاهنشاهی ممنوع بود و خوب مسلم بود که هر فردی علیه رژیم سخنی می‌گفت حسابش با کرام الکاتبین بود و توسط ساواک و جاسوسان و دست پرورده‌های شاه شناسایی و زندانی می‌شد و مجازات و شکنجه‌های سختی در انتظارش بود به همین دلیل یادم هست برادرم اگر می‌خواست بچه‌ها را با نهضت و دین آشنا کند و از ظلم و ستم‌های شاهنشاهی بگوید آن را در قالب داستان و به صورت پنهانی عنوان می‌کرد و در حقیقت اغلب سخنرانی‌ها و دعوت‌ها به همین شکل و شمایل بود و پنهانی انجام می‌شد و در همین مراودات پنهانی اطلاعیه‌ها و شب نامه‌ها و سخنان امام خمینی (ره) پخش می‌شد و مردم اینگونه آگاه می‌شدند و در روند شکل گیری و تکامل نهضت امام این حرکات بسیار اثرگذار بود و اثر خود را با پیروزی انقلاب به رهبری امام و پشتوانه مردم نشان داد.

ادب گفت: موقعی که می‌خواستم سربازی بروم همزمان شد با دستگیری برادرم که متأسفانه به واسطه گزارش‌های جاسوسان ساواک شناسایی شده بود؛ ساواکی‌ها به خانه پدرم رفتند و البته هر چه گشتند چیزی عایدشان نشد؛ اما به هر صورت برادرم دستگیر شد و به زندان گرگان منتقل شد و من هم رفتم سربازی.

وی تصریح کرد: دوره آموزشی سربازی را در تهران بودم که انقلاب شد و امام آمد و شور و حال عجیبی در همه جا برپا شده بود و من هم به همراه هشت نفر دیگر از بچه‌های سمنان تصمیم گرفتیم از پادگان فرار کنیم و می‌خواستم اسلحه ام را نیز با خود ببرم که یکی از دوستانم پشیمانم کرد و شبی که پست نگهبانی داشتم ساعت از ۱۱ شب گذشته بود که فرار کردم و بسیاری از دیگر سربازان نیز از پادگان‌ها فرار کردند. 

این مبارز انقلابی سرش را به نشانه پشیمانی، افسوس و حسرت تکانی داد و افزود: الان که به آن دوران فکر می‌کنم با خود می‌گویم می‌توانستیم خیلی از کار‌ها را انجام دهیم که متأسفانه انجام ندادیم مثل این روز‌ها که باید به مردم آگاهی بدهیم از دستاورد‌ها بگوییم به خصوص برای نسل جوان که متأسفانه «تنبلی و کاهلی» می‌کنیم.

ادب عنوان کرد: خلاصه بعد از فرار از پادگان به سمت سمنان آمدم و در راهپیمایی‌ها و تظاهراتی که در سمنان آن روز‌ها انجام می‌شد شرکت می‌کردم، یادم هست در یکی از تظاهرات متوجه شدیم که می‌خواهند جلوی تظاهرات مردمی را بگیرند و ما در مسجد امام بودیم همه تظاهرکنندگان پراکنده شدند و هر کس به سمتی رفت من هم به سمت چهار راه مازندران حرکت کردم در آنجا نیرو‌های نظامی ایستاده بودند داروخانه‌ای به نام شفا در آنجا بود به سرعت وارد داروخانه شدم که مسئول داروخانه گفت اینجا نمان می‌خواهی برایمان دردسر درست کنی که به اجبار از داروخانه بیرون زدم و در حین فرار به سمت میدان هفت تیر تیرانداز قدیم بودم که گیر افتادم و با باتوم محکم از پشت سر به سرم ضربه‌ای وارد شد و... ما و همه بچه‌های انقلابی با این استرس‌ها بدون هیچ ترس و واهمه‌ای دست از تظاهرات بر نمی‌داشتند و هیچ چیزی مانع بچه‌های انقلابی نبود.

وی پیروزی انقلاب را به رهایی از زندان تشبیه کرد و گفت: شور و حال آن روز‌ها را نمی‌توان با جملات و کلمات توصیف کرد و برای من پیروزی انقلاب رهایی از یک زندان بود.

این مبارز انقلابی ادامه داد: من حضورم را در روزی که امام خمینی (ره) در بهشت زهرا برای نخستین بار پس از ورود به ایران در روز ۱۲ بهمن سخنرانی داشتند را توفیقی از سوی خدا می‌دانم که نصیبم شد.

وی بیان داشت: ۱۱ بهمن ماه یک روز قبل از ورود حضرت امام به سمت تهران حرکت کردم تا در تحصنی که در دانشگاه تهران بود و شهدایی همچون مطهری و محلاتی در آنجا بودند حضور داشته باشم. صبح فردای آن روز به سمت بهشت زهرا رفتم و جمعیت زیادی در بهشت زهرا بود به بالای درخت رفتم تا بتوانم در بین ازدحام جمعیت امام خمینی (ره) را ببینم آن روز را هرگز فراموش نمی‌کنم.

این مبارز انقلابی اضافه کرد: ۲ شب مانده بود به پیروزی انقلاب که برادرم به یکباره به من گفت برایت کار پیدا کردم باید به دماوند بروی با همه مخالفت‌های من، اما به اصرار برادرم به همراه برادر خانمش شهید ملاکاظمی به سمت دماوند رفتم در تمام طی مسیر تا دماوند غرغر می‌کردم و اصلا راضی نبودم، یک شب بیشتر در آنجا نتوانستم دوام بیاورم و ۲۱ بهمن گفتم من اینجا نمی‌مانم می‌خواهم برگردم سمنان و برگشتم. 

ادب گفت: بعد از پیروزی انقلاب تمامی پادگان‌ها خلع سلاح شدند و بچه‌های انقلابی پادگان‌ها را از وجود ساواکی‌ها پاکسازی کردند.

وی با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب در تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به کار شدم متذکر شد: بنده توفیق حضور در دوران جنگ را نیز داشتم.

این مبارز انقلابی بیان داشت: انقلاب که شد در حوزه‌های مختلف شاهد رشد و پیشرفت بوده و هستیم و این‌ها همه به برکت خون شهدا و امام خمینی (ره) و رشادت‌ها و تلاش‌های انقلابیون و خون‌هایی است که در راه انقلاب و اسلام و انسانیت به زمین ریخته شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار