گفت‌وگو با حجت الاسلام والمسلمین اصغر باغانی

شهید بهشتی پیگیر آزادی همسر بنی صدر بود

شهید بهشتی به آقای موسوی اردبیلی سفارش کرده بود تا خانم بنی صدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که این مرد (بنی صدر) تا دیروز رئیس جمهوری ما بوده است. آقای موسوی اردبیلی توصیه شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار میکرد « شفاهی نمی شود» بنابراین شهید بهشتی به طور کتبی نوشت و خانم بنی صدر آزاد شد.
کد خبر: ۲۲۵۳۵
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۸ - 28June 2014

شهید بهشتی پیگیر آزادی همسر بنی صدر بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ حجت الاسلام و المسلمین اصغر باغانی، شهید زنده فاجعه تروریستی هفتم تیر بعد از رحلت آیتالله اسماعیل فردوسی پور،ریاست هیأت امنای بنیاد فرهنگی هفتم تیر را برعهده گرفت. ایشان در کنار مسئولیت سنگین قضا و با وجودآلام ناشی از جانبازی در قتلگاه سرچشمه تهران، خدمت به فرهنگ ایثار و شهادت را در صدر برنامه های خود قرار داده است. او تلاش میکند با همراهی دیگر همرزمانش که از یاران و همراهان شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی هستند،مفاهیم ارزشمند و مقدس « از خود گذشتگی » و تاریخ پرفراز انقلاب اسلامی را به نسل جوان و آینده ساز ایران اسلامی به درستی و به معنای واقعی کلمه انتقال دهد که همانا سعادت و پیروزی ما در شناخت تاریخ است. حجت الاسلام والمسلمین باغاتی سابقه عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و مسئولیت واحد روحانیت حزب را درکارنامه سیاسی شان دارند. ایشان همچنین دو دوره نماینده مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی بوده اند که یک دوره رئیس کمیسیون راه و ترابری و مسکن وشهرسازی و یک دوره نیز رئیس کمیسیون قضایی مجلس بوده اند. ایشان هم اکنون رئیس شعبه 13 دیوان عالی کشور و عضو شورای سیاستگذاری امور مساجد کشور هستند.

 

   حاج آقای باغانی در چه سالی متولد شدید و تحصیلات خود را چگونه گذراندید؟

در سال 1313 هجری شمسی در شهر سبزوار و در خانواده ای روحانی متولد شدم. پدرم مرحوم آقا شیخ عباس باغانی از روحانیون خوشنام سبزوار بود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهم و با اشراف مرحوم پدرم گذراندم. سپس با علاقه ای که به کسب اصول و معارف اسلامی داشتم و با تشویق ایشان برای ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه مشهد مقدس شدم. چند سالی در جوار حرم رضوی از چشمه زلال فقه آل محمد (ص) سیراب شدم و در سال 1334 از آنجا به قم رفتم.پس از ورود به شهر کریمه اهل بیت (ع) با حضور در کلاس درس مرحوم حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی (ره)، بهره های فراوان بردم. حوزه علمیه قم به برکت وجود آقای بروجردی انصافاً رونق خوبی داشت و درآن زمان حضرت امام خمینی (ره) نیز یکی از مدرسان مطرح حوزه علمیه قم بودند. دوره سطح یک را در کلاس آقای بروجردی به پایان رساندم و درس خارج را در محضر ایشان و در باب قضا و قضاوت آغاز کردم.بعد از ارتحال آقای بروجردی درمحضر امام عظیمالشأن زانوی ادب زدم و به فراگیری اصول فقه پرداختم.در سال 1342 وقتی امام را به تهران آوردند، درس فقه را درمحضر مرحوم آیتالله گلپایگانی ادامه دادم. پس از بازگشت امام به قم دوباره در کلاس درس ایشان حاضر شدم. این بار علاوه بر درس اصول در کلاس فقه ایشان شرکت کردم و درباره صلائ و نماز و قضا بهرهها بردم تا اینکه ایشان در 13 آبان 1343 در پی اعتراض به کاپیتولاسیون دستگیر و به ترکیه تبعید شدند. بعد از آن مدتی در کلاس درس آیتالله گلپایگانی و بعد از آن درمحضر مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی حائری فرزند مرحوم آیتالله عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم حاضر شدم. مرحوم شیخ مرتضی حائری پدر همسر شهید حاج آقا مصطفی خمینی بودند و من در مسجد عشق علی در خیابان چهاربندان قم به کلاس درس فقه و اصول ایشان میرفتم. بعد از تبعید امام راحل به ترکیه و ازآنجا به نجف، ارتباط ما با امام از طریق آیتالله پسندیده برادر امام برقرار میشد. و ما از طریق ایشان عرایض خود را تقدیم به امام میکردیم و بدین ترتیب با امام در ارتباط بودیم. در سال 1350 هجری شمسی حضرت امام خمینی(ره) اجازه تصرف در امور حسبیه وشرعیه را برای من مرحمت کردند.

خداوند به اینجانب چهار پسر و یک دختر عطا کرد که یکی از فرزندانم به نام ناصرالدین در سال 1365 و در سن 19 سالگی در عملیات کربلای 5 شربت شهادت نوشید و مهمان سفره حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شد. ایشان دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه امام صادق بود. خاطرهای را از ایشان که به تازگی در جلسهای که در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی نقل شده است برای شما بازگو میکنم. چندی قبل (ماههای پایانی سال 87) به همراه آقای کوثری فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله و نماینده کنونی مجلس و آقای محققی از فرماندهان گردان حبیب بن مظاهر در محضر حضرت آیتالله العظمی خامنهای بودیم. آقای کوثری کتاب «همپای صاعقه» را به معظم له هدیه کرد که در آن خاطرات جبهه از زبان افراد لشکر 27 محمد رسولالله نوشته شده بود. بعد از آن آقای محققی شروع به صحبت کرد و از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی درخواست کرد خاطرهای از شهید ناصرالدین باغانی نقل کند ایشان نیز اجازه فرمودند. آنگاه آقای محققی گفت: در شب عملیات ما در زیر تیر بار دشمن گرفتار شده بودیم. آن شب در جمع ما،حاج آقا مصطفی خامنهای فرزند ارشد مقام عظمای ولایت نیز حضور داشتند. ما نمیتوانستیم هیچ حرکتی بکنیم یا باید به شهادت میرسیدیم یا اسیر میشدیم. اما شهید ناصرالدین گفت: به هر شکلی که شده به حول و قوه الهی میروم و این آتش را خاموش میکنم. آنگاه با یک سینه خیز به طرف آتش بار دشمن حرکت کرد و توانست با شجاعت آن دشمن بعثی را به هلاکت برساند. اما هنگام بازگشت او را زدند و شهید شد. این خاطرهای بود که تا آن روز که در محضر امام المسلمین حضرت آیتالله العظمی خامنهای مطرح شد، نشنیده بودم.

   فعالیت مبارزاتی شما از چه مقطعی و چگونه شروع شد؟

فعالیت مبارزاتیام همزمان با تحصیل در حوزه و کلاس درس حضرت امام خمینی ( ره ) شروع شد. ما در قالب برنامه های تبلیغاتی ودینی،مسائل سیاسی را به مردم منتقل میکردیم. یادم هست که چند سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای تبلیغ به شهرستان خمین رفته بودم که بازداشت شدم. در آنجا از ما التزام خواستند که درباره انقلاب و مبارزه علیه رژیم پهلوی خواه بطور شفاف و یا در لفافه مطلبی بیان نکنیم.

   بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کدام عرصه مشغول خدمت شدید؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی طی یک سخنرانی در مدرسه فیضیه که با حضور انبوه علما و مردم برگزار شد خطاب به روحانیت و طلاب فرمودند: «هرکس به بلاد خود برود و مردم را برای شرکت در همه پرسی قانون اساسی آماده کند.» روز 20 اسفند 1357 یک دستگاه اتوبوس در قم کرایه کردم وحدود 30 تن از طلاب فاضل با مسئولیت بنده راهی سبزوار شدند. پس از ورود به سبزوار در فرمانداری مستقر شدیم. با محاسبه تعداد روستاها دیدیم که این تعداد طلبه برای تبلیغ کافی نیست. بنابراین 40 طلبه و روحانی نیز از شهرستان سبزوار انتخاب کردیم و حدود30 طلبه هم از حوزه علمیه مشهد برای کمک درخواست کردیم که جمع طلاب به 100 نفر رسید. شهرستان سبزوار روی هم رفته حدود500 روستا و بخش داشت که هر یک از طلاب مأمور شدند در 5 روستا به تبلیغ بپردازند. طلاب در هر روستا دو بار سخنرانی میکردند. در سخنرانی اول پیرامون عظمت انقلاب و پیروزی آن سخن میگفتند و درسخنرانی دوم راهکارهای حفظ دستاوردهای عظیم انقلاب اسلامی را بیان میکردند، که یکی از آنها رأی «آری» به قانون اساسی بود.

   چطور شد شما فعالیتهای جهادی را در سبزوار زودتر از سایر مناطق کشور آغاز کردید؟

همانطور که گفتم یکصد طلبه با ما برای تبلیغ ارزشهای انقلاب و آمادهسازی مردم برای شرکت در همهپرسی قانون اساسی همکاری میکردند. در کلاسهای توجیهی قبل از اعزام این افراد به روستاها ازآنان خواستم روستاها و مناطق را با دونگاه محلی و منطقهای بررسی کنند. به عنوان مثال ببینند آیا روستا امکاناتی مانندآب آشامیدنی، راه مناسب، آموزش و بهداشت دارد یا نه؟ در این رهگذر اطلاعات خوبی به دست آمد که بعد از مدت کوتاهی،سرمنشأ خدمات فراوانی به مردم منطقه شد. به خاطر دارم هنگام پایان مأموریت ما مبنی بر آماده سازی مردم سبزوار برای شرکت در انتخابات همهپرسی، گزارشهای بدست آمده را به دفتر حضرت امام(ره) تحویل دادم که عزیزان بذل محبت کردند و گفتند این گروه کاملترین گزارش را ارائه کرده است. بعد از این مأموریت حدود یک سال در سبزوار اقامت کردم. در مدرسه شریعتمدار صبحها به مدت 40 هفته مکاسب گفتم. در این مقطع بود که ما فعالیتهای جهادی را در سبزوار شروع کردیم. به واسطه بیتوجهی رژیم پهلوی وضع بهداشت منطقه چندان مناسب نبود. به همین دلیل از پزشکان متعهد دعوت کردیم و آنها میآمدند و به درمان رایگان مردم میپرداختند. منتهی مردم به تناسب درآمدی که داشتند در قبال دریافت دارو مبلغ ناچیزی را پرداخت میکردند که با همین پولها داروهای دیگر بیماران نیز تأمین میشد. در این مدتی که درسبزوار اقامت داشتم با کمک مردم در راهسازی منطقه فعال شدیم و الحمدلله موفق نیز بودیم.

   چگونه وارد حزب جمهوری اسلامیشدید؟

حزب جمهوری اسلامی در سال 1357 و حدود یک هفته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتش راآغاز کرد. وقتی که شورای مرکزی حزب تصمیم گرفت شاخت شهرستان این تشکل را در سبزوار تأسیس کند، من در سبزوار اقامت داشتم. بنابراین توسط شهید باهنر، مرحوم ربانی املشی و آقای رحمانی از من دعوت شد تا با حزب همکاری کنم. پس از عضویت در این تشکل سیاسی و مذهبی که در رأس آن علمای مبارزی همچون رهبر معظم انقلاب اسلامی،شهید آیتالله بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی و شهید باهنر قرار داشتند، به عنوان دبیر حزب در سبزوار انتخاب شدم. با تبلیغاتی که آنجا شد حدود 45 هزار نفر از مردم سبزوار برای عضویت در حزب نام نویسی کردند که این رقم خیلی قابل توجه بود و همه مدارک آن هنوز باقی است. ما ساختمانی را در خیابان بیهقی و در نزدیکی مدرسه شریعتمدار تهیه و درآنجا جلسات خوبی برگزار کردیم. در خلال برنامههای حزب ما توانستیم حرکتهای جهادی و آبادانی را در منطقه توسعه دهیم. حدود 120 نفر از اعضای حزب در سبزوار کامیوندار بودند. به خاطر دارم یک روز از آنها دعوت کردیم و گفتیم ما برای آسفالت برخی راهها نیاز به کامیون و دیگر دستگاههای راهسازی داریم که همگی اعلام آمادگی کردند بطوری که هر هفته 12 دستگاه کامیون با امکانات وسایل کافی و شن و ماسه به مناطق مختلف اعزام میشد. در قالب فعالیتهای حزب از کسانی که توانایی جسمانی داشتند دعوت میکردیم تا در مراحل مختلف کشاورزی به افراد کمک کنند. بنابراین کسانی که میتوانستد به صحنه میآمدند و این از برکات حزب جمهوری اسلامی بود.

   نحوه ورودتان به رقابت انتخاباتی مجلس شورای اسلامی را بیان کنید.

در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی، حزب از موقعیت خوبی برخوردار بود. حزب چهره های موجه و نام آشنایی را برای ورود به خانه ملت کاندیدا کرد. در سبزوار نیز ما به عنوان کاندیدای حزب معرفی شدیم و مردم بر ما منت گذاشتند و وکالت خود را برعهده ما به امانت نهادند. در مجلس اول حدود 160 نفر از نمایندگان در کسوت روحانیت بودند که از آن جمله میتوان به حضرت آیتالله العظمی خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله امام کاشانی، آیتالله موحدی کرمانی،آیتالله انواری و شهید آیتالله محلاتی اشاره کرد. بقیه نمایندگان هم شخصیتهای مبارزی همچون آقای عسگر اولادی بودند که نزد مردم به نیکی ازآنها یاد میشد. این مجلس، بسیار پرکار بود. ما نیز در کنار وکالت مردم سبزوار به عنوان رئیس کمیسیون راه و ترابری و مسکن شهرسازی انجام وظیفه میکردیم.

   در صحبت های خود اشاره داشتید که 160 تن از نمایندگان مجلس اول روحانی بودند، این رقم بی سابقه است علت آن چه بود؟

انقلاب اسلامی ایران به رهبری یک مرجع عالیقدر آغاز شد و به پیروزی رسید. با آغاز نهضت،روحانیان که امام خمینی را می شناختند مانند سایر اقشار حق طلب به صف مبارزه پیوستند. در طول این مدت مردم جز صداقت از روحانیت چیزی ندیده بودند و به آنان نیز اعتماد داشتند و دارند. بنابراین وقتی دیدند روحانیت در کنار و همراه امام است،به همین علت در هر شهری که یک روحانی کاندیدا میشد مردم با فراغ بال او را انتخاب میکردند و این نشانه تعهد روحانیت مبارز به امام،مردم انقلاب و ارزشهای اسلامی است. البته دشمنان اسلام و انقلاب همواره تلاش می کنند که با تبلیغات سوء، بین مردم و روحانیت فاصله بیندازند که لازم است هوشیار بود.

   موضوع بازگرداندن موقوفات چه بود؟

محمد رضا پهلوی و پدرش در طول 50 سال خیانت بسیاری از موقوفات کشور را تصرف و برخی را فروخته بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) فرمودند موقوفاتی که فروخته شده است باید بازگردد. بنابراین بنده پیشقدم شدم و لایحهای را تنظیم کردم که 120 نفر از نمایندگان مجلس مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله امامی کاشانی و آقای عسگراولادی آن را امضا کردند. در این لایحه یک ماده واحد با پنج تبصره تهیه شده بود که با تصویب آن همه اسناد مربوط به خرید و فروش موقوفات ابطال و به عبارت دیگر موقوفات اعاده شد و به نظرم میرسد کار مهمی بود که باید صورت میگرفت.

   آیا امام با تشکیل حزب جمهوری اسلامی موافق بودند؟

بله. امام همان ابتدا موافقت خود را اعلام کردند. حتی آن اندازه که من به خاطر دارم،ایشان خود نخستین کمک را برای تأسیس حزب داشتند زیرا اساس و استدلال تشکیل حزب تربیت نیروهای متخصص، متعهد و کارآمد برای اداره بهتر امور در زمینه های اجرایی،قضایی و قانونگذاری بود. ما هم که خوب میدانید در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، نیروهای زبده نداشتیم و ضرورت تأسیس یک چنین تشکلی با چنین ویژگیهای اسلامی عیان بود.

   چرا برخی جریانها با حزب جمهوری اسلامی مخالفت میکردند؟

حزب جمهوری اسلامی به عنوان یک تشکل منسجم و با هدف، برای تقویت نظام شکل گرفت و عمده مخالفان آن نیز افرادی مانند بنیصدر و جریانهایی مانند لیبرال،نفاق و التقاط بودند. آنان مظهر حزب را در شهید بهشتی و اندیشه های او می دیدند،بنابراین ابتدا مخالفت با این شهید مظلوم را آغاز کردند. بنیصدر مخالفت ها و کارشکنی ها را به جایی رساند که غائله 14 اسفند و روز عاشورا نیز پدید آمد. در 14 اسفند به مناسبت سالروز درگذشت مصدق، مراسمی با حضور بنیصدر در دانشگاه تهران برگزار شد که سخنان تحریک آمیز بنیصدر موجب درگیری میان هواداران او و مردم حزب الهی شد. در غائله روز عاشورا نیز بنیصدر در میدان آزادی و در جمع هوادارانش که بیشتر از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق بودند علیه نظام و امام امت سخنرانی کرد و موجب بروز درگیری میان اعضای منافقین و دلباختگان نظام و امام شد. امام هیأتی برای بررسی موضوع تعیین کردند اما بنیصدر باز هم از نظر آنان تمکین نکرد.

   علت برکناری بنیصدر از مقام ریاست جمهوری چه بود؟

بنیصدر پس از برگزیده شدن به عنوان نخستین رئیسجمهوری ایران، بنای مخالفت را با ارزشهای انقلاب اسلامی و امام و اعتقادات مردم گذاشت. او با حمایت از جریان های ضد انقلاب سعی میکرد در اراده ملت خلل ایجاد کند. سرانجام نظام و مردم به این نتیجه رسیدند که بنیصدر عامل اصلی همه فتنه هاست و باید برکنار شود. کنار گذاشتن بنیصدر از بالاترین مقام اجرایی کشور از نظر قانونی دو راه داشت؛ نخست اینکه دیوان عالی کشور براساس وظیفه سازمانی خود بنیصدر را به علت تخلف از وظایف ریاست جمهوری محاکمه و برکنار کند. دوم مجلس عدم کفایت وی را طرح و بررسی کند. گزینه نخست به دلیل اینکه مرحوم شهید آیتالله بهشتی در رأس دیوان عالی کشور قرار داشت مناسب نبود و احتماًل داشت این شائبه ایجاد شود که موضوع،تسویه حساب فردی و سیاسی است. بنابراین گزینه دوم انتخاب شد و مجلس شورای اسلام در روز سیام خرداد سال 1360 در اقدامی قاطع رأی به عدم کفایت سیاسی بنیصدر داد و حضرت امام نیز فردای آن روز با تأیید رأی نمایندگان مجلس، بنیصدر را از مقام خود عزل کردند. البته ناگفته نماند برخی جریانها داخل مجلس، مانند لیبرال ها و نهضت آزادی،راضی به برکناری بنیصدر نبودند و برسر همین مسئله تا حدودی اختلافات بالا گرفته بود. این گروه (لیبرالها و نهضت آزادی ) در روز صدور رای عدم کفایت سیاسی بنیصدر نیز در مجلس حضور نداشتند. یادم هست روزنامه میزان 13 خرداد سال 1360 ه.ش، یعنی 17 روز قبل از اقدام انقلابی مجلس با تیتر بزرگ در صفحه نخست خود نوشت «کی باید برود؟ رئیسجمهور یا مجلس!» دوروز بعد از آن من یک سخنرانی در شهر سبزوار به مناسبت سالگرد شهدای 15 خرداد 1342 ه.ش داشتم. درآنجا با اشاره به کارشکنیهای بنیصدر و همراهی او با استکبار جهانی و عمال داخلی آن،10 دلیل برای برکناری بنیصدر برشمردم. سرانجام مجلس با 177 رای موافق، عدم کفایت سیاسی بنیصدر را تصویب کرد و چند نفر نیز رای ممتنع دادند و یک نفر به نام عبدالله بیاتی که نماینده خواف در مجلس شورای اسلامی بود با آن مخالف کرد.

   غائله میدان فردوسی چرا شکل گرفت؟

عصر روز سیام خرداد پس از صدور رای عدم کفایت سیاسی بنیصدر، منافقین و شاخه نظامی آنان میلیشیا که از پیش سازماندهی شده بودند در اعتراض به رای مجلس و با هدف تسخیر ساختمان قوه مقننه مجلس به خیابانها ریختند. مردم حزب الهی و غیرتمند در میدان فردوسی مقابل آنان ایستادگی کردند و منافقین با سلاحهای گرم و سرد خود به جان مردم بی دفاع ریختند و بیش از 50 تن را شهید کردند و برخی را نیز مجروح ساختند. من خودم شاهد بودم مردم در حالی که شعار «یا مرگ یا خمینی» میدادند در مقابل خود فروختگان امپریالیسم جهانی ایستادند و این توطئه شوم را با نهایت شجاعت و غیرتمندی در نطفه خفه کردند. نکته ای که باید بگویم این است که من از نزدیک دیدم همسر بنیصدر سردمدار این غائله بود و اعضای فریب خورده منافقین را هدایت میکرد که او نیز دستگیر شد.

   قانون چه برخوردی با همسر بنیصدر داشت؟

در آن مقطع آیتالله دکتر بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور بودند. شهید بهشتی به آقای موسوی اردبیلی سفارش کرده بود تا خانم بنیصدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که این مرد ( بنیصدر) تا دیروز رئیسجمهوری ما بوده است. بنابراین دستگیری همسر وی انعکاس مطلوبی را در جهان نخواهد داشت. آقای موسوی اردبیلی توصیه شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار میکرد « شفاهی نمی شود» بنابراین شهید بهشتی به طور کتبی نوشت و خانم بنیصدر آزاد شد.

   بین صدور فرمان عزل بنیصدر و فرار وی از کشور چند روز فاصله است به نظر شما بنیصدر این مدت کجا اقامت داشت؟

بنیصدر در خانه های تیمی منافقین مخفی شده بود. او از مدتهای قبل با آنان همکاری داشت و آنها بازور بنیصدر بودند.

   بعد از انفجار حزب، آیا فعالیتهایآن متوقف شد؟

خیر، بلکه به برکت خون شهدا با قوت به کار خود ادامه داد و با انتخاب اعضا،حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد باهنر به عنوان دبیر کل جدید حزب انتخاب شد. اما خداوند خواست ایشان را نیز شهید ببیند و در تاریخ هشتم شهریور سال 1360 بر اثر بمبگذاری در دفتر نخست وزیری به همراه آقای رجایی به شهادت رسید. همانطور که میدانید در روز ششم تیرماه یعنی یک روز قبل از فاجعه تروریستی هفتم تیر در مسجد ابوذر تهران، به جان حضرت آیتالله خامنهای سوء قصد شد اما خداوند ایشان را حفظ کرد تا امروز زعامت مسلمین را عهدهدار شوند. بعد از شهادت آقای دکتر باهنر وبهبود وضع جسمانی حضرت آیتالله خامنهای، انتخابات در حزب برگزار و ایشان مسئولیت دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی را پذیرفتند. بعد از این انتخابات، معظم له به بنده فرمودند تا مسئولیت واحد روحانیت حزب را که پیش از این برعهده ایشان بود عهدهدار شوم و بدین ترتیب فعالیت جدیدی را در ادامه حیات حزب آغاز کردم.

   در واحد روحانیت چه مسائلی مطرح میشد؟

جلسات واحد روحانیت هر 15 روز ودر پایان هفته در ساختمان کمیته امداد، مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان برگزار میشد. بیش از 170 نفر روحانی در این واحد عضو بودند. در جلسات این واحد مسائل مهم کشوری مطرح میشد، ترتیب جلسات به این شکل بود که ابتدا کلام وحی قرائت و بعد از آن حدیث اخلاقی بیان میشد سپس دستور جلسه مطرح و حاضران به تبادل نظر میپرداختند.

در یکی از جلسات قرار شد به اختلافات شهید لاجوردی که درآن مقطع دادستان زندان اوین بود و شورای عالی قضایی رسیدگی شود. شورای عالی قضایی بر عملکرد ایشان انتقاد داشت و اصرار داشت تا او را از این مسئولیت کنار بگذارد. استدلال آنها این بود که آقای لاجوردی، متهم را پس از سپری شدن محکومیتآزاد نمیکند. بنابر رویه واحد روحانیت حزب، قرار شد که یک نفر از شورای عالی قضایی در جلسات ما شرکت کند. در اولین نشست، جناب آقای مقتدایی از اعضای شورا و مدیر کنونی حوزه علمیه قم دعوت شدند. ایشان آمد و با طرح مباحث به بیان استدلال شورای عالی قضایی پرداخت. ما برای اینکه یکجانبه مسئله را بررسی نکنیم،از آقای لاجوردی هم دعوت کردیم تا در جلسه بعدی واحد روحانیت حاضر و به طرح استدلال خود در برابر اظهارات شورای عالی قضایی بپردازد. ایشان در موعد مقرر حاضر شد و به خاطر دارم چندین پرونده را نیز به همراه خود به جلسه آورد. آقای لاجوردی در دفاع از عملکرد خود با ادله ای که به همراه داشت چند نمونه پرونده را مطرح کرد. هریک از متهمان به علت ارتکاب به قتل و جنایت به چند سال زندان محکوم شده بودند. این افراد پس از آزادی از حبس دوباره مرتکب جنایت شده و امنیت جامعه را برهم زده و پس از آن دوباره دستگیر و به زندان محکوم شده بودند. شهید لاجوردی میگفت با پایان یافتن دوران محکومیت، از این افراد خواسته شده است تا پس از بازگشتن به جامعه دیگر مرتکب جنایت نشوند اما آنها با امتناع از آن به انجام خلاف های گذشته خودشان اصرار ورزیده اند و بنابراین مشخص بود که توبه نکردهاند. شهید لاجوردی استدلال میکرد که نباید این افراد قبل از بازپروری کامل به دامن جامعه بازگردند چرا که ممکن است دوباره مخل آسایش و امنیت مردم شوند. این جلسه خیلی پرشور بود و من هیچگاه خاطره آن را فراموش نمیکنم. پس از این جلسه حضرت آیتالله موسوی اردبیلی که در آن زمان رئیس دیوان عالی کشور بود از من خواست نوار سخنرانی آقای لاجوردی در جلسه واحد روحانیت حزب را به ایشان بدهم اما من با این استدلال که نماینده شما،نظرات شورا را مطرح کرد و آقای لاجوردی هم به طرح دیدگاههای خود پرداخته است از قبول آن امتناع کردم.

   در شب حادثه هفتم تیر بحث درباره چه موضوعی بود؟

بحث جلسه هفتم تیر در سال 1360 درباره مسئله تورم بود، به تناسب موضوع جلسه آقای حسین کاظم پور اردبیلی وزیر وقت بازرگانی به ایراد سخن پرداخت. در این هنگام برخی از افراد حاضر پیشنهاد کردند که با توجه به عزل بنیصدر از مقام ریاست جمهوری خوب است که مسئله ریاست جمهوری و انتخاب دومین رئیسجمهور کشورمان به بحث و تبادل نظر گذاشته شود. شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی گفت: دراین صورت باید رأیگیری شود، چنانچه اکثریت حاضر به تغییر موضوع جلسه رأی دادند ما دستور جلسه را تغییر میدهیم. و همینطور هم شد و اکثریت نظر دادند تا به این موضوع انتخابات ریاست جمهوری پرداخته شود. درهمین هنگام یکی از حاضران مجددا پیشنهاد کرد که آقای بهشتی، خودشان مسئله را آغاز کنند. ایشان پس از قرار گرفتن در جایگاه گفت: «این مسئله خیلی حائز اهمیت است، بنابراین حاضران باید به طرح دیدگاههای خود بپردازند.» در این هنگام شهید رحمان استکی نماینده مردم شهر کرد در مجلس شورای اسلامی، برگه های درخواست وقت برای سخنرانی را توزیع کرد و یکی از افرادی که برای سخنرانی وقت خواست، من بودم. پس از توزیع برگههای درخواست وقت، آقای بهشتی گفت: برادران انتخابات ریاست جمهوری خیلی مهم است و شما باید دقت کنید دوباره یک شخص در «آب و نمک خیسانده» (اشاره به بنیصدر) را بر ما غالب نکنند. خب همگی میدانیم که بنیصدر در فرانسه به تحصیل پرداخته و در پرواز انقلاب،به همراه امام خمینی(ره) به تهران آمده بود. از آنجا که بنیصدر سالیان متمادی در فرانسه زندگی کرده بود و مردم نیز چندان با دیدگاههای او آشنایی نداشتند،خیلی زود توانست برای خودش جا باز کند و رئیسجمهور شود. شهید بهشتی در حال بیان همین جملات بود که ناگهان یک نور زرد رنگ جلوی چشم مرا فرا گرفت و به دو ثانیه هم طول نکشید که همه جا تاریک شد. به علت انفجار ابتدا نمیدانستم که چه اتفاقی افتاده است و نمیتوانستم تکان بخورم. آوار روی من سنگینیی میکرد. بعد از گذشت چند دقیقه ناله برخی افراد به گوش من رسید و متوجه جنایت شدم.

   ازکدام ناحیه مجروح شدید؟

در این حادثه «ترقوه» چپ من شکست و به روی صورت به زمین افتادم. براثر اصابت آوار پیشانی ام شکست و خون زیادی جاری شد، به گونهای که تصور میکردم صورتم بر اثر شدت گرمای زیر آوار خیس شده است. همچنین پرده گوش چپ من پاره شد و درپی آن، عمل پیوند صورت گرفت اما بهبود کامل نیافتم. در این فاجعه تروریستی، براثر شدت آتش،محاسن صورتم نیز سوخت. دراین لحظات هر آینه درانتظار شهادت بودم، بنابراین شهادتین را میخواندم و پس از آن، مشغول دعا برای امام امت و قربانیان فاجعه شدم. در این هنگام صدای ناله یک از جانبازان مبنی براینکه خدایا کمرم شکسته است توجه مرا به خود جلب کرد. به او گفتم من باغانی هستم و شما چه کسی هستید، ایشان جواب داد: «ایرج صفاتی دزفولی» هستم. به او گفتم با توسل به خدا صبر پیشه کند. اما او دوباره پس از چند دقیقه شروع به ناله کردن نمود. دوباره به او گفتم تا صبر و استقامت کند. درهمین هنگام متوجه شدم که میتوانم پای چپم را حرکت دهم داشتم پای چپم را حرکت میدادم که یک مرتبه یک نفر به من گفت پایت را تکان نده که دارم میمیرم. از او پرسیدم شما چه کسی هستید؟ گفت: «من مرتضی محمد خان» هستم. آقای مرتضی محمد خان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. و بعد هم در کابینه آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان وزیر امور اقتصادی و دارایی رای اعتماد گرفت. چند ساعت طول کشید تا امدادگران بتوانند ما را از زیر آوار نجات دهند. امدادگران با همه سختی که بود توانستند مجروحان را نجات دهند اما من همچنان در زیر آوار مانده بودم. دیگر نفس کشیدن خیلی سخت شده بود و هیچ هوایی در زیرآوار نبود. هرچه فریاد میکشیدم و کمک میخواستم در آن هیاهو و تاریکی کسی متوجه من نمیشد. تا اینکه به مدد الهی به ذهنم آمد که پای چپ خود را دوباره تکان بدهم، شاید امدادگران ببینند و همینطور هم شد به محض اینکه پای چپ خود را تکان دادم،یکی از امدادگران فریاد زد، یک نفر اینجا زنده است. با زحمت و دقت فراوان، بطور آهسته من را از زیرآوار بیرون کشیدند. خونریزی شدیدی داشتم با همان وضعیت از امدادگران و نیروهای سپاه که در محل مستقر بودند حالآقای بهشتی را جویا شدم. آنها متفق القول گفتند ایشان حالشان خوب است.

بعد از آن مرا به بیمارستان میثاقیه (شهید مصطفی خمینی) منتقل کردند. در آنجا با آقایان محمد خان و سید منصور رضوی در یک اتاق بستری بودیم. به محض ورود به بیمارستان یکی از کارکنان آنجا آمد و وسایل شخصی مرا از جمله اسلحه کمری ام را تحویل گرفت. به او گفتم اگر ممکن است با خانه ما تماس بگیرید و آنها را از نگرانی خارج کنید و او نیز درخواست مرا پذیرفت. بعد از آن مرا به اتاق عمل بردند و گوشم را جراحی کردند. مقداری که حالم به بهبودی گرایید از آنان خواستم تا در صورت ممکن یک دستگاه تلویزیون و یا رادیو به اتاق ما بیاورند تا از آخرین اخبار مطلع شویم. اما کادر بیمارستان برای حفظ روحیه و روان ما به این بهانه که صدا برای گوش شما ضرر دارد از پذیرش آن سرباز زدند.

چند روز به همین وضعیت سپری شد تا اینکه یک روز، یکی از پرستاران بخش به نام خانم غروی هنگام سرکشی به وضعیت ما، از من سؤال کرد آقای باغانی فکر می کنید که درحادثه هفتم تیر چند نفر به شهادت رسیدند؟ در پاسخ گفتم چهار یا پنج نفر. خانم غروی رفت و آمد و گفت: بیشتر از این است. آنگاه دقایقی اتاق را ترک کرد و پس از مراجعت دوباره گفت: میگویند حدود 30 نفر به شهادت رسیده اند. پس از آن سراغ دیگرمجروحان رفت و دوباره آمد در حالیکه بسیار برافروخته و گریه هم کرده بود گفت: میگویند 50 نفر شهید شدهاند. باز رفت و پس از مراجعت این بار تعداد واقعی شهدا را به من گفت اما به وضعیت آقای بهشتی اشاره نکرد. من هم از آنجا ک

نظر شما
پربیننده ها