شهیدان بهشتی و منتظری در گفت‌وگو با جلال الدین فارسی

هر کسی جای ایشان بود، در مقابل این همه تهمت کم می آورد

استاد بن عیسی برای من تعریف می‌کرد که چند سال پیش در مسجد هامبورگ پای سخنرانی دکتر بهشتی نشستم و دریافتم که وی دریایی از علم و معرفت بود. وقتی غرق اندیشه در گفتار فلسفی او شدم، احساس کردم که گویا امام‌علی(ع) از خاک برخاسته و به ایراد کنفرانس ایستاده است. او بزرگترین دانشمند اسلامی بود.
کد خبر: ۲۲۵۴۲
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۶ - 28June 2014

هر کسی جای ایشان بود، در مقابل این همه تهمت کم می آورد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ جلالالدین فارسی کاندیدای حزب جمهوریاسلامی برای اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود که به دلایلی نتوانست با بنیصدر رقابت کند. در ادامه روایت جلالالدین فارسی درباره حزب جمهوری اسلامی و شهدایش را میخوانید:

  آقای فارسی بفرمایید چگونه وارد حزب جمهوریاسلامیشدید؟

تمامی اعضای حزب به طور همزمان از من دعوت کردند و این دعوت همزمان با دعوت از قطب زاده و بنیصدر بود. قطب زاده فرد منحرفی بود که اعضا در آن مقطع نمیدانستند و بنیصدر هم حضور خود را مشروط به اخراج دکتر آیت کرده بود که با توجه به این شرایط و توجه ویژه افکار عمومی در آن مقطع بسیاری احتماًل ورود مرا محال میدانستند اما با توجه به سابقه دوستی چندین ساله بنده با آیتالله خامنهای، باهنر، هاشمی و شهید بهشتی به حزب پیوستم. میدانید که من قبل از دهه 40 با آیتالله خامنهای دوست بودم و این دوستیها در پیوستن من به حزب مؤثر بود.

    مطرح میشود که شما در روز هفتم تیر از حزب قهر کرده بودید و به همین علت حضور نداشتید.

نه، من هرگز از حزب قهر نکردم. در آن زمان عضو شورای انقلاب فرهنگی بودم و موضوع جلسه شورای مرکزی انتخاب کاندیدای بعدی ریاست جمهوری بود که امام به شهید بهشتی تأکید کرده بودند فقط من کاندیدای ریاست جمهوری شوم وتقریباًً همه به این نظر رسیده بودند که قرار بود در جلسه تصویب شود فلذا صلاح دیدم در جلسه حزب حضور پیدا نکنم تا نظرم نسبت به کسی تحمیل نشود.

    شیرین ترین خاطره شما از حزب چه بود؟

همه خاطرات حزب شیرین است من در حزبی بودم که بسیاری اعضای آن از شاگردان سابقم بودند و در کنار این افراد کار کردن برای من بسیار لذتبخش بود.

    چه کسی به شما انفجار حزب را خبر داد؟

دکتر فاضل با من تماس گرفت، البته ایشان پسرعموی وزیر سابق بهداشت بودند که از افراد باسابقه و دوستان خوب بنده به حساب می آمدند من سریعاً به مقر سپاه رفتم تا شاید کمکی از من برآید و بعد از صحبت با آقای رفیق دوست با اسکورت به محل حزب رفتم و در حالی که فرزند شهید بهشتی به استقبالم میآمد از عمق فاجعه با خبر شدم.

    حزب جمهوری اسلامی قبل و بعد از شهادت دکتر بهشتی چه تفاوتی داشت؟

قبل از آن، یعنی در زمان شهید بهشتی اختلافی دیده نمیشد، اما مدیریت آیتالله خامنهای هم ستودنی بود و انحلال حزب توسط ایشان هوشمندانهترین ابتکار بود چرا که حزب داشت به دست یک روحانیای میافتاد که بعدها با مقام معظم رهبری همراهی نداشت.

    شاخصه مهم شهید بهشتی چه بود؟

ایشان به معنای واقعی مدیر بود و کسی را به واقع شاخص تر از ایشان در مدیریت ندیدم، من گهگاه عصبی میشدم یا افراد دیگر در مدیریت افکار مختلف توانایی کافی نداشتند اما شهید بهشتی در این رابطه فردی به واقع توانمند بودند.

    در مورد شهید بهشتی حرف های فراوانی زده میشد از جمله اینکه ایشان جزو سرمایهداران بزرگ بودند، این شایعات تا چه حد روی ایشان تأثیر منفی داشت؟

نه، نه، به هیچ عنوان واقعیت نداشت.

    پاسخ ایشان به این تهمت ها چه بود؟

هیچ، واقعاً هر کسی جای ایشان بود، کم میآورد اگر به خود من این همه تهمت میزدند قطعاً میبریدم، خیلی سخت بود اما در روحیه ایشان هیچ تغییری حاصل نشده بود واقعاً باورکردنی نبود. البته شهید بهشتی بیشتر بر مقابله فرهنگی تأکید میکردند.

    از شهید بهشتی خاطره ای دارید؟

زمانی که در نجف بودیم با یکی از اساتید متدین آنجا به نام بن عیسی آشنا شدم که بعدها به ایران آمد و شیعه شد. وی تعریف میکرد که چند سال پیش در مسجد هامبورگ پای سخنرانی دکتر بهشتی نشستم و دریافتم که وی دریایی از علم و معرفت بود. وقتی غرق اندیشه در گفتار فلسفی او شدم، احساس کردم که گویا امامعلی(ع) از خاک برخاسته و به ایراد کنفرانس ایستاده است. او بزرگترین دانشمند اسلامی بود.

    نحوه آشناییتان با شهید منتظری چگونه بود؟

اولین بار بنده ایشان را در زندان قصر دیدم، آیتالله طالقانی معروفی کردند و از رشادتهایشان در بیدادگاه رژیم تعریف کردند. ایشان در آن زمان بسیار جوان اما از نظر ایمان بسیار بزرگ بودند. بعد از آن هم تا سال 48 که من از ایران خارج شدم ما ارتباطی مستمر داشتیم.

    بعد از خروج از کشور چگونه ارتباط داشتید؟

تقریباً مدتی ارتباطمان قطع بود تا اینکه ایشان هم به پاکستان و از آنجا به نجف رفتند.

    علت خروج ایشان از کشور چه بود؟

شهید منتظری در آن زمان به این نتیجه رسیده بودند که داخل کشور چندان برای فعالیت مساعد نیست فلذا به نجف رفتند و در آنجا مورد توجه امام بودند و توانستند در محیط حوزه نجف تأثیرات عمیقی بر جای بگذارند. ایشان همواره افراد را به مطالعه و تحقیق وامی داشتند، خود نیز همانند معلمی کوشا پابه پای دیگران کتاب می خواندند و به حوزه ها سرکشی میکردند. ایشان واقعاً خستگی ناپذیر و با ایمان کامل به کار خودشان ادامه میدادند. به خاطر دارم که دوستان تصمیم گرفته بودند که ایشان را از این وضعیت که به سلامتی ایشان ضربه می زد رها کنند و ایشان را که عادت داشت ظهرها از بازار نجف کاسه ای دوغ می خرید و با نان می خورد به اجبار سر سفره بیاورند و غذا بخورند.

    مبارزات ایشان صرفاً سیاسی بود یا به عنوان مبارز نظامی هم محسوب میشدند؟

بله، ایشان علاوه بر شرکت در تعلیمات نظامی برای برادران مجاهد ایران، بحرین و سایر کشورها اسلامی اسلحه تهیه میکردند و با برادر ابوجهاد و عرفات دائماً در تماس بودند و یک تشکیلات و تعلیمات نظامی مستقل ترتیب داده بودند که چند ماه به پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیلات الفتح هم هماهنگ شد. همچنین در اعتصاب غذای پاریس نقش اساسی داشتند و بعد هم همراه امام به ایران بازگشتند.

    ایشان پس از انقلاب چه فعالیتهایی داشتند؟

در تأسیس سپاه پاسداران نقش داشتند و در پیشبرد کار کمیته ها سهیم بودند. در تأسیس حزب جمهوری اسلامی نقش مهمی را ایفا کردند. در یکی از جلسات شورای مرکزی حزب به خاطر دارم وقتی خدمات خودش را شرح داد، همه اعضای شورا این خدمات و تلاش های خستگی ناپذیر او را تأیید و تصدیق کردند.

    علت اختلاف شهید منتظری و شهید بهشتی چه بود؟

اختلاف شهید منتظری با شهید بهشتی حقیقت ندارد و کذب است، تنها اختلاف دیدگاهی در مورد دولت موقت وشخص آقای بازرگان بود، اساسا بنده و ایشان نسبت به دولت موقت خیلی تند بودیم و... سیاسی آنان را نمی پذیرفتیم او پیش از همه و بیش از همه احساس میکرد که دست هایی در درون دولت موقت هستند که خط انحرافی به آن دولت میدهند. او در برابر آنها مقاومت کرد، زیرا که او دلسوخته انقلاب بود. او بسیار زحمت کشیده بود و باید هم زودتر از دیگران احساس خطر میکرد، خطر اینکه انقلاب از مسیر اصلی اش منحرف شود، حتی این عکس العمل های سریع که طبعا عاطفی هم بود باعث شد که در روحیه او اثر بگذارد، بسیار خسته اش کند و جسمش را فرسوده سازد. وقتی سرانجام خطر انحراف از سر انقلاب دفع شد، او هم نشاط خودش را به دست آورد و در یکسال آخر عمرش دقیق و خوب عمل میکرد.

    اما گویا مشکلات خیلی عمیق تر بوده به نحوی که منجر شد ایشان را از شورای مرکزی بیرون کنند؟

بله به علت همین نوع نگاه اعضا به اخراج ایشان رای دادند حتی بنده هم رای مثبت دادم اما رای من از آن رو بود تا محمد آزادانه و بدون قید گروه و دسته ای بتواند فعالیت کند.

    شهید منتظری در ورود طلاب به عرصههای سیاسی و مبارزاتی چه نقشی داشت؟

او هرجا بود بر محیط خودش تأثیر می گذاشت. البته من شاهد فعالیت های آن شهید در قم نبودم، اما در نجف حضور داشتم. او در تهذیب افکار طلاب نجف و زدودن خرافات، بسیار مؤثر بود و در دادن روشن بینی مسائل و نظریات و آرای اسلامی بسیار نقش داشت. اگرچه در اوایل، دیگران مجری فعالیت هایی از جمله صدای روحانیت بودند ولی او از ایران مقالات و اخباری را می فرستاد که در دستگاه های تبلیغاتی و روزنامه های ملی و اسلامی خارج از کشور به بهترین وجه از آنها استفاده میشد. او یکی از منابع اخبار و مقالات و نظرات داخل ایران بود.

    ایشان تأکید خاصی روی جنبش فلسطین داشت، به نظر شما علتش چیست؟

او تأکید خاصی روی تمام قطعات مصلوب میهن اسلامی و روی همه مستضعفین مخصوصا فلسطینیها داشت که خواست هر مسلمان انقلابی و وفادار به مؤمنین است. همان احساس را نسبت به مردم بحرین و تودههای فقیر سعودی، افغانستان و پاکستان داشت.

    از ارتباط شهید منتظری با امام در دوران حضور در نجف و پس از انقلاب خاطرهای در ذهن دارید؟

در زمستان 1351 چند کتاب به دستم رسید که یکی از آنها کتاب شناخت از تألیفات سازمان مجاهدین خلق بود. در حوزه نجف به سراغ یکی از طلاب که از دوستان بود و به بغداد رفت و آمد داشت رفتم و دیدم که نه تنها مطالعه کرده بلکه شیفته آن شده و به دیگران هم داده است. برایش توضیح دادم که این کتاب یک کتاب ماتریالیستی است با ظاهر شبه مذهبی. پرخاش کرد که «این ثمره خون پاک شهدای مجاهد است. هر کس حرفی علیه این کتاب بزند به خون پاک حنیف نژاد خیانت کرده است. » گفتم: کمتر کسی به اندازه بنده به آن شهید نزدیک بوده است. او بری از این حرفهای کفرآمیز است. وانگهی این مطلب، روشن است و هر کس گفته، محکوم به خطا و جهالت است. بحث و استدلال فایده ای نداشت. کار بالا گرفت و به مشاجره کشید. فردایش به سراغ شهید محمد منتظری رفتم. گفت: به کسانی که میخواستند آن را چاپ کنم هشدار دادم با این کار آبروی مجاهدین را می برید و به شاه و ساواک خدمت می کنید. گفتند: این دستور سازمانی است. کتاب را خدمت امام بردم و توضیح مختصری دادم ایشان فرمودند: این کتاب را مطالعه کردم. از اول هم من اطمینان نداشتم که اینها به اسلام متعهد باشند. حتی یکی از این آقایان چند بار آمد اینجا گریه ها کرد که من آنها را تأیید کنم ولی من آنها را تأیید نکردم. عرض کردم که چقدرتلاش کردم که آن طلبه عزیز را قانع کنم که اینها مارکسیستی است که در لفافه پیچیده شده است، ولی نپذیرفت و فریاد کشید چیزی نمانده بود که گلاویز شود و عرض کردم که شهید منتظری چه گفته است. فرمودند: آقای منتظری فلسفه خوانده است ملاک دستش است. آقای... فلسفه نخوانده این چیزها را نمی فهمد.

    در مورد شهید اسلامی نکته ای در ذهن دارید؟

شهید اسلامی بسیار فعال بودند که از آغاز مبارزات حضور داشتند. ایشان در کمک رساندن به زندانیان و خانوادههایشان میکوشیدند.

نظر شما
پربیننده ها