آیت‌الله احمد جنتی:

شهید بهشتی را حتی به بهایی‌گری و سنی‌بودن هم متهم می‌کردند!

عده‌ای که به خیال خودشان خیلی انقلابی بودند؛ ایشان را به بهایی‌گری و سنی‌بودن هم متهم می‌کردند.
کد خبر: ۲۲۵۵۴
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۶ - 28June 2014

شهید بهشتی را  حتی به بهایی‌گری و سنی‌بودن هم متهم می‌کردند!

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ آیتالله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران از دوستان نزدیک آیتالله شهید بهشتی بوده است. در ادامه گوشهای از خاطرات آیتالله جنتی از شهید بهشتی را میخوانید.

آغاز آشنایی

در دوران طلبگی که در مدرسه صدر اصفهان به درس مطول مرحوم آقای سید محمد باقر ابطحی حاضر میشدیم بدون اینکه آقای بهشتی را قبلاً دیده باشم میدیدم جوانی است که نیم پالتویی پوشیده است (آقازادههای علمایی که معمولاً نمیخواستند قبا بپوشند یا کت و شلوار به تن کنند این پالتو را میپوشیدند) آنچه در ذهن من از همان برخوردهای اول از ایشان مانده متانت ایشان است که با وقار میآمدند و با وقار میرفتند.

خود آقای بهشتی یکبار برای من تعریف میکردند در کوچهای در قم به دنبال نشانی میگشتم که در آن کوچه چند جوان داشتند بازی میکردند (بچههای قم معمولاً بهدلیل ارتباط زیاد با روحانیون گاهی به عنوان شوخی متلک هم میانداختند) آقای بهشتی گفتند شعری خواندند که جنبه متلک داشت و همه هم خندیدند. من خانه مورد نظر را پیدا نکردم و از ته کوچه برگشتم. نمیدانم چه در رفتار من دیدند که وقتی برگشتم. سلام کردند و گفتند حاجآقا با کی کار دارید و کجا را میخواهید؟ که معلوم شد تحت تأثیر متانت و وقار ایشان قرار گرفته بودند.

 

 مبنایش صداقت بود

از خصوصیات ایشان راستگویی بود. بسیار مقید به صدق بود، قضیه 15 خرداد که پیش آمد و عده زیادی از مردم به دست رژیم شاه، شهید شدند در جلساتی بحث شد که راجع به تبلیغات این حادثه مهم چه باید بکنیم تا بهرهبرداری صحیحی انجام بشود. یکی از دوستان رقم بسیار بالایی را ذکر کرد و گفت، خوب است برای اینکه نهایت بهرهبرداری را از این قضیه بکنیم این تعداد را تبلیغ کنیم. آقای بهشتی گفتند نه ما که نمیخواهیم با دروغ از اسلام دفاع و تبلیغ اسلام بکنیم، تبلیغ ما از اسلام باید براساس صداقت باشد.

این در حالی بود که اگر در آن مقطع آن رقم پیشنهادی در مورد تلفات حادثه 15 خرداد به مردم اعلام میشد خیلیها قبول میکردند و به ضرر رژیم شاه هم تمام میشد ولی ایشان مبنا را صداقت میدانست.

 

توجه به اصلاح حوزه علمیه قم

آقای بهشتی به اصلاح وضع حوزه علمیه قم میاندیشیدند ولی چون میدیدند امکان حرکت گستردهای در این زمینه وجود ندارد تصمیمگرفتند به صورت موضعی گوشههایی از حوزه را اصلاح کنند تا از آنجا به سایر نقاط حوزه گسترش پیدا بکند. از این جهت تصمیم گرفتند مدرسهای را با برنامهای که خودشان تنظیم کرده بودند تأسیس کنند تا در آن عدهای طلبه نخبه تربیت شوند که برای بقیه الگو و نمونه بشوند. ازمدرسه آیتالله گلپایگانی شروع کردند ولی بعد دیدند در آنجا این مسئله به صورت کامل قابل اجرا نیست. لذا مدرسه حقانی را مورد توجه قرار دادند و مرحوم آقای حقانی هم که از تجار متدین بازار و مؤسس مدرسه بود مدرسه را کاملاً در اختیار ایشان قرار داد. از لحاظ بودجه از جاهای مختلف از جمله از آیتالله میلانی کمک میگرفتند. آقای بهشتی برای اینکه درگیر کارهای اجرایی مدرسه نشوند مرحوم شهید قدوسی را برای اداره مدرسه حقانی انتخاب کردند که الحق انتخاب بسیار بجا و درستی بود.

قرار شد از اساتید دعوت شود که از من هم دعوت کردند و من هم تدریس را که در مدرسه آقای گلپایگانی داشتم به این مدرسه منتقل کردم.

آقای بهشتی مقید بودند کسانی که برای تدریس به مدرسه حقانی دعوت میشوند علاوه بر جنبه علمی از نظر اخلاقی و تقوایی و ایمانی جنبه بالایی داشته باشند که مسئله تربیت آنجا بهدرستی دنبال شود و صرفاً بحث آموزش علمی نباشد. درهر حال نقش آقای بهشتی در این رابطه هدایت و سیاستگذاری مدرسه بود. رسم هم این بود که تابستان هر سال در منزل آقای قدوسی مینشستیم. ایشان از تهران بهقم میآمدند و برای سال بعد برنامهریزی میکردیم که البته این امر یک برنامه 15 ساله بود. وقتی به آلمان رفتند ارتباطشان را با آقای قدوسی درباره مسائل مدرسه حقانی حفظ کردند.

 

تهمت سنیگری و بهایی گری

پس از بازگشت آقای بهشتی از آلمان، عدهای که به خیال خودشان خیلی انقلابی بودند و آقای بهشتی حرفها و مواضع آنها را قبول نداشت، ایشان را به بهاییگری و سنیبودن متهم میکردند. محور آنها یکی از اهل اعلم بود که با او رقابت قدیمی داشت ولی در نهایت دشمن آقای بهشتی شد و نسبتهایی به ایشان میداد که از تشیع منحرف شده و سنی شده است.

وقتی این فرد که موضعگیریهای تندی نسبت به دکتر بهشتی داشت از دنیا رفته بود شاهد بودم آقای بهشتی برای او دعا کرد و گفت: خداوند او را با بهترین اعمالش محشور فرماید. این جور سعه صدر داشت.

 

کینهای از کسی به دل نداشت

آقای بهشتی هیچگاه از کسی کینهای بهدل نداشت. من میدیدم بعضی با ایشان در عمل دشمنی میکردند. پشت سر ایشان حرف میزدند و ایشان هم این را میدانست ولی وقتی آنها را میدید بهگونهای در آغوش خود میگرفت و فشار میداد و مصافحه میکرد که گویی قدیمیترین و صمیمیترین دوستان او هستند.

بهاین امر از جهت دیگری هم میتوان نگاه کرد که ایشان نسبت به افراد حسن ظن زیادی داشت و خود من این حسن ظن را در آقای بهشتی افراطی میدانستم و گاهی هم به ایشان میگفتم شما زیاد خوشبین هستید و متأسفانه همین خوشبینی هم باعث شهادت ایشان شد.

چون شنیدهام به ایشان گفته بودند کلاهی ملعون که آن بمب را در حزب گذاشت آدم درست و سالمی نیست و شنیدهام پدر کلاهی هم به آقای بهشتی گفته بود فرزند من آدم سالمی نیست ولی ایشان که به جذب افراد میاندیشید و نوعاً نسبت به جذب جوانها خوشبین بود به او پاسخ داده بود شما با افکار جوانها آشنا نیستید.

 

زمانشناس بزرگ

آقای بهشتی آگاهی به زمان داشت. زمانشناس بود و میدانست در هر مرحله چگونه باید عمل کند. یکی از این موقعشناسیها این بود که قبل از انقلاب میگفت برای پیشرفت مقاصد انقلاب باید تشکیلاتی کار کنیم و برنامه حزب جمهوری اسلامی را بر همین اساس با ابتکار خود مطرح کرد و چون قاعدتاً میبایست نظر حضرت امام را بگیرند خدمت ایشان این مسئله را مطرح کردند. آقای بهشتی میگفتند در ابتدا امام با تشکیل یک حزب پس از پیروزی انقلاب موافقتی نداشتند ولی من تلاش کردم تا نظر ایشان را جلب کردم.

پس از جلب موافقت امام، جلساتی را با چند تن از دوستان برای تنظیم وتدوین اساسنامه حزب گذاشتند که من و آیتالله مشکینی از قم به تهران میآمدیم و بعضی هم مثل آقای موحدی کرمانی و شهید غلامرضا دانشو آقای هاشمیرفسنجانی از تهران دراین جلسه بودند. اتفاقاً یکبار که من و آقای مشکینی از این جلسه خارج شدیم و پیشنویس اساسنامه حزب هم در جیبمان بود پلیس هر دو ما را بازداشت کرد و به کلانتری برد ولی بعد از بازجویی مختصری ما را آزاد کردند.

 

گفتند دفع افسد به فاسد میکنیم!

آقای بهشتی خیلی کم عصبانی میشد و اگر کسی در حضور ایشان یا با نامه جسارتی میکرد و بد میگفت عصبانی نمیشد. یادم است در زمان اختلاف بنیصدر با ایشان جمعی از علمای قم جلسهای در قم گذاشتند و از ایشان دعوت کردند بیایند در مورد این مسائل صحبت کنند. در آن جلسه بعضی از ایشان انتقاداتی هم داشتند و اصلاً جلسه را برای همین گذاشته بودند تا از آقای بهشتی انتقاد کنند. یکی از دوستان که خدا رحمتش کند فرد صریح و رکگویی بود حین صحبت در مورد ایشان تعبیر خیلی تندی بهکار برد. او گفت ما اگر شما را بر بنیصدر ترجیح میدهیم به عنوان دفع افسد به فاسد است که تعبیر و جسارت زشت و زنندهای نسبت به این شخصیت عالیقدر بود. من پس از شنیدن این عبارت خیلی ناراحت شدم ولی دیدم ایشان اصلاً احساس ناراحتی نکرد و اشکال او را با متانت جواب داد. یکی از دوستان برای من تعریف میکرد یکی از علمای شهرستانها نامهای تند و جسارتآمیز به آقای بهشتی نوشته و انتقاداتی را نسبت به ایشان مطرحکرده بود. آقای بهشتی وقتی نامه ایشان را خواندند لبخندی زده، گفتند مثل اینکه این آقا وقتی این نامه را مینوشت عصبانی بوده است! این حداکثر عکسالعمل ایشان در مقابل آن اهانتها بود.

نظر شما
پربیننده ها