روایت معصومه نعیمی همسر شهید غلامحسین حقانی

شهید حقانی در حزب جمهوری اسلامی درس ولایت‌ فقیه می‌‌داد

فرزندم به شهید گفت «بابا! می‌گویند بنی‌صدر فرد بدی است» و شهید حقانی پاسخ داد «دخترم! هر وقت امام خمینی رحمةالله علیه فرمودند بنی‌صدر در خط ما نیست ما هم می‌توانیم حرفی بزنیم و او الان رئیس‌جمهور است و باید به او احترام بگذاریم»
کد خبر: ۲۲۵۸۰
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۴ - 28June 2014

شهید حقانی در حزب جمهوری اسلامی درس ولایت‌ فقیه می‌‌داد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ شهید غلامحسین حقانی از نظر ایثار، تقوا، اخلاص، خوش خلقی، سادهزیستی و ولایتپذیری در درجه بینهایت بود. 20 سال با شهید زندگی کردم و حتی در دوران طاغوت در زندانهای ساواک در کنار همسرم بودم، در طول 20 سال زندگی مشترک، شهید هیچ وقت عصبانی نشد مگر برای دین؛ در این مورد نیز اگر احساس میکردند که در کاری اشکال شرعی وجود دارد ناراحت میشدند و تذکر میدادند. زمانی که با شهید حقانی ازدواج کردم، ایشان شاگرد امام خمینی رحمتالله علیه بودند و در سال 42 در سخنرانی امام خمینی رحمتالله علیه حضور داشتند و از سوی رژیم طاغوت مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفتند؛ وی به قدری به امام راحل علاقمند بودند که حتی در نجف به خدمت ایشان رسیدند. زمانی که امام خمینی رحمتالله علیه به ایران تشریف آوردند، شهید حقانی مسئول کمیته استقبال از امام خمینی رحمتالله علیه بود و به دستور امام خمینی رحمتالله علیه با عنوان نماینده امام خمینی به بندر عباس رفتند و فعالیتهای زیادی نیز در آنجا داشتند. شهید حقانی در حزب جمهوری اسلامی درس ولایت فقیه را ارائه میدادند و به این امر خیلی مقید بودند و زمانی که امام خمینی رحمتالله علیه صحبت میکردند،شهید حقانی میگفتند «سمعاً و طاعتاً». قبل از شهادت شهید حقانی و در دوران ریاست جمهوری بنیصدر، فرزندم به شهید گفت «بابا! میگویند بنیصدر فرد بدی است» و شهید حقانی پاسخ داد «دخترم! هر وقت امام خمینی رحمةالله علیه فرمودند بنیصدر در خط ما نیست ما هم میتوانیم حرفی بزنیم و او الان رئیسجمهور است و باید به او احترام بگذاریم».شهید حقانی همیشه میگفت «اگر ما پشتیبان رهبر باشیم، هیچ وقت شکست نمیخوریم»؛ در جایی دیگر میگفت «انقلاب ما به مو برسد، پاره نمیشود».

 

منافقان و یاران شهید بهشتی او را به خوبی میشناختند

یاران شهید بهشتی، شهید بهشتی را خوب شناخته بودند و به همین علت هیچگاه تبلیغات منفی منافقان منجر به دوری آنها از شهید بهشتی نشد ولی متأسفانه کسانی بودند که شهید بهشتی را میشناختند و به او بیاحترامی میکردند. شهید حقانی در خصوص مظلومیت شهید بهشتی میگفت «بنیصدر در یک مجلسی پشت به شهید بهشتی نشسته بود و آقای بهشتی با آرامش و متانت به بنیصدر گفت آقای بنیصدر ما چه کار کردیم که پشت به ما نشستهاید؛ما شما را دوست داریم». ما در اوایل نمایندگی شهید حقانی در تابستان در یکی از کلاسهای مدرسه رفاه زندگی میکردیم؛ در اتاق بودیم که همسرم پرده اتاق را کنار زد و گفت «آقای بهشتی را ببین که چگونه با وقار راه میرود» او خیلی شهید بهشتی را دوست داشت.یک بار نیز شهید مطهری به منزل ما آمده بودند شهید حقانی ایشان را به بنده معرفی کردند؛ این در حالی بود که شهید حقانی هیچ مردی را به من معرفی نمیکرد. گروهکمنافقان علیه شهید بهشتی تبلیغات منفی میکردند، زمانی که من به شهید حقانی گفتم «درباره شهید بهشتی حرفهایی زده میشود که در شأن ایشان نیست» وی پاسخ داد «بگذار بگویند، هرچه میخواهند بگویند، شما گوش ندهید».

 

خون شهدای هفتم تیر نهال انقلاب اسلامی را آبیاری کرد

خوب به خاطر دارم که همراه شهید حقانی میخواستم به پزشک مراجعه کنم؛ میخواستیم از در حزب بیرون بیاییم، زمانی که وسط حزب رسیدیم، شهید حقانی گفت «عنقریب است که حزب به هوا رود» گفتم «چرا؟» گفت «ما الان از حزب خارج میشویم؛ کسی به ما نمیگوید که شما چه کسی هستید و چه کار میکنید؟ اینجا حتی صندوق عقب ماشین را بازرسی نمیکنند». در فاجعه بمبگذاری دفتر حزبجمهوری اسلامی بیاحتیاطی شد، «کلاهی»، فردی بود که پشت شهید بهشتی نماز میخواند و خود را متدین، حزباللهی وانمود میکرد و این فاجعه درسی بود که منافقان باطنی بد دارند و ظاهر خودشان را خوب نشان میدهند. شهدای هفتم تیر میدانستند که به شهادت میرسند، اسلام خون میخواست چنین اتفاقاتی باید رخ میداد تا با خون این شهدا نهال انقلاب اسلامی آبیاری میشد.

 

شهدای هفتم تیر مظلومیت را برگزیدند

شهدای هفتم تیر خودشان خواستند که مظلوم واقع شوند؛ آنها به دنبال پست و مقام نبودند؛ دوست نداشتند مطرح شوند به طوری که هنوز هم در معرفی این شهدا به جامعه کوتاهی میشود. شهدای هفتم تیر مخلصین بودند و پست و مقام برایشان معنایی نداشت، شهید حقانی 11 ماه در مجلس خدمت کرد و حقوقی از مجلس نگرفت؛ جوانان را به قدری جذب میکرد که جوانان میگفتند «ما الان میفهمیم که روحانی یعنی چه». شهید حقانی در جمع مردم مستضعف و در روستاها میرفت و سخنرانی میکرد و به بنده میگفت «تا زمانی که خون در رگهایم جاری است باید به انقلاب خدمت کنیم و دعا کنید ما شهید شویم». شهید حقانی در دوران قبل از انقلاب، ابتدا محکوم به اعدام، بعد محکوم به 12 سال زندان شد و سپس 3 سال زندانی شد؛ طاغوت نتوانست او را به شهادت برساند و منافقان خبیثتر از طاغوت بودند که این افراد را شناختند و فهمیدند که برای از پا درآوردن انقلاب، چه کسانی را باید به شهادت برسانند.

 

ولایت فقیه معیار تشخیص حق از باطل است

در خصوص معیار تشخیص حق و باطل، ولایت فقیه معیار تشخیص حق از باطل است و اگر ما مطیع رهبر معظم انقلاب باشیم، با هیچ مشکلی مواجه نمیشویم. گاهی اوقات که در بیرون از منزل مشکلات و برخی صحنهها را میبینم، خیلی ناراحت میشوم ولی این ناراحتی بنده با شنیدن یک جمله مقام معظم رهبری به آرامش تبدیل میشود. مقام معظم رهبری با اتکا به خداوند بیانات خود را به مردم ابلاغ میکنند و این موجب آرامش ملت میشود. پشتیبانی از ولایت فقیه، پیروی از خط امام خمینی رحمتالله علیه، وحدت و تقوا پیام شهدای هفتم تیر و شهید حقانی به همه نسلهاست. در فتنه روز عاشورای سال 88 اگر رهبر معظم انقلاب نبودند که ما را هدایت کنند، ما باید چه کار میکردیم؟ از خداوند میخواهم تا ظهور امام زمان (عج) مقام معظم رهبری سایه سر ما باشند تا از فتنهها در امان باشیم.

 

دیدار با رهبری

در روزهای آخر سفر مقام معظم رهبری به قم خیلی دلم گرفته بود؛ از آنجا که نتوانسته بودم رهبر انقلاب را از نزدیک ببینم، ناراحت بودم؛به همین دلیل به حرم حضرت معصومه (س)رفتم تا قدری آرام شوم. نمیدانستم چرا اینقدر مضطربم و در حرم حضرت معصومه (س)دلم شکست و گفتم «خانمجان! چند روز است که آقا به قم تشریف آوردهاند و ما ایشان را زیارت نکردهایم؛ خودتان عنایتی کنید.» وقتی به خانه رسیدم یکی از دامادهایم به خانه زنگ زد و گفت «مادر، رئیس بنیاد شهید به خانهتان میآید؛ آماده باشید.» وقتی این را گفت، من متوجه اصل جریان شدم؛ بعد از آن دیگر دل توی دلم نبود و دیگر نمیدانستم دارم چه میکنم؛ سریع میوه خریدم و بچهها را خبردار کردم؛ دو تا از دخترهای من در تهران زندگی میکنند؛ وقتی به آنها گفتم که رئیس بنیاد شهید به خانه ما میآید، متوجه موضوع شدند و پشت تلفن خیلی خوشحالی کردند و گفتند که «فکر میکنید ما میرسیم» و من گفتم «توکل به خدا کنید، ان شاء الله میرسید».حتی به داماد برادرم هم زنگ زدم؛ چون یک روحانی ولایی است و بسیار به مقام معظم رهبری ارادت و محبت دارد. بعد از ظهر به ما اطلاع دادند که رهبر انقلاب به منزل مادر شهید حقانی تشریف میبرند و من هم حدود ساعت 5 بعد از ظهر با بچهها به منزل مادر شهید رفتیم؛ شور و حال خاصی در خانه مادر شهید بود. همه گریه میکردیم؛ به خصوص مادر شهید که آرام و قرار نداشت. آن روز به لطف آقا، همه فامیل بعد از مدتها دور هم جمع شده بودند و همه نوههای حاج خانم دورشان بودند. بعد از نماز مغرب و عشا بود که مقام معظم رهبری تشریف آوردند؛ گریه امان نمیداد که حرفی بزنیم و درست و حسابی احوالپرسی کنیم؛آقا با مادر شهید احوالپرسی کردند و حال بنده را پرسیدند؛ با آقامحمد، پسرم قدری صحبت کردند و به فرزندان شهید تفقد کردند. رهبر انقلاب در مورد شهید حقانی فرمودند «بنده و شهید حقانی مدتی در مجلس، هم کمیسیونی بودیم؛ کمیسیون دفاعی؛ بنده مسئول کمیسیون بودم و شهید حقانی معاون بنده بود و به همین دلیل خیلی با هم مأنوس بودیم؛ این شهید بزرگوار یک انسان نازنین، مؤمن،مخلص و خستگیناپذیر بود که مانند ایشان را نداشتیم» و خطاب به فرزندان شهید فرمودند که «معلوم است راه پدر را به درستی ادامه دادهاید و ان شاءالله بهتر از گذشته ادامه دهید» و ادامه دادند«خداوند ان شاءالله به شما صبر دهد و شما را موفق بدارد». موقع خداحافظی همه برای بدرقه به دنبال آقا رفتیم ولی چون کوچه شلوغ شده بود، دیگر داخل کوچه نرفتیم؛ از بچهها شنیدیم که بعد از رفتن آقا از منزل ما، کوچه تا مدتی شلوغ بوده و مردم از هم میپرسیدند که دیدید آقا را و برای همهشان عجیب بوده است. تا مدتی بعد از دیدار آقا هیچ کس در حال خودش نبود؛ همه توی خانه کوچک مادر شهید حقانی جمع شدیم و زیارت عاشورا خواندیم؛ دلهامان آنقدر سبک و بیتاب شده بود که با اندک تلنگری اشکها جاری میشد؛ آن شب، شب به یادماندنی برای خانواده شهید حقانی بود.

نظر شما
پربیننده ها