شهید بهشتی به قلم دکتر غلامعلی حداد عادل

مرد هجرت

هجرت یکی از معیارهای انسان‌های والا در قرآن است و شهید بهشتی مرد هجرت بودند. ایشان مثل آب راکد نبودند که در یک جا بمانند، بلکه مانند رود جاری بودند. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حرکت بودند و از برکت این حرکت‌ها، صاحب دیدی وسیع و تجربه‌ای فراتر از تجربه‌های محدود و محلی و منطقه‌ای شدند. از آثار مثبت هجرت ایشان به آلمان...
کد خبر: ۲۲۶۴۰
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۰ - 29June 2014

مرد هجرت

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛کتر غلامعلی حداد عادل در یادداشت خود نوشت: خاطره نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیکنم. 40 سال پیش، در سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و 13 سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسه اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیلکرده آکسفورد بود و به او «مستر هاشمی» میگفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود، ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند. یکی از آن دو علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسه ما بود و دیگری سیدی بلند قامت و خوش صورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.

روحانی تازه وارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جملهای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تا تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت، آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثالهایی را آوردند و عملاً در تدریس شرکت جستند. این دیدار من و دوستان همکلاسیم که عدهای از آنها امروز عهدهدار مسئولیتهای مهمی هستند، اثری شیرین و شگرف برجای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند، دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیده نادری مواجه شده و حیرت کرده بودیم.

آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموش نمیکنم. 23 سال بعد از اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی، من و یکی از دوستانم را که اتفاقاً او هم دانشآموز همان کلاس و همان مدرسه بود، به ساختمان دادگستری دعوت کردند. روزگار با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود و آن روحانی جوان، اکنون در مقام رئیس دیوان عالی کشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و اداره کشور محسوب میشد. صحبت از این بود که با انقلاب فرهنگی، ضرورت تغییراتی در برنامههای درسی دانشگاهی مطرح شده و از هم اکنون لازم است برای تدریس معارف اسلامی، مدرسانی شایسته تربیت شوند. آقای بهشتی از ما خواستند برای یک دوره آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی، برنامه درسی تدوین کنیم.

در فاصله این دو دیدار به یاد دارم که در سال 1346 که انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه شیراز تجدید حیات پیدا کرده بود و با راه و برنامهای نو فعال شد، من شمهای از فعالیتهای علنی آن انجمن را برای یکی از دوستانم که روحانی جوانی بود و با شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ همکاری میکرد، در نامهای نوشتم و او آن نامه را به شهید بهشتی نشان داده بود و در نامهای که در پاسخ نامه من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذکر شده بود. نامه آن دوست که از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواک شیراز رسیده و جزئی از پرونده من شده بود. ازآن پس ساواک که با تمام قوا در تعطیل انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محکومیت دانشجویان فعال آن کوشید و بیگمان یک عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواک از ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتی بود.

همین روحیه مبارزه و جهاد بود که در سالهای 56 و 57 کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت کردند که فعالیتهای فکری و فرهنگیشان از سر عافیتطلبی نبوده است.

بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقاتهایی پراکنده و همکاریهایی جسته و گریخته با ایشان داشتم که مهمترین آنها همکاری در تألیف کتاب فلسفه برای سال آخر دبیرستانها بود که آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزاده غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همکاری با شهید بهشتی در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و در مورد مسائل مربوط به شورای انقلاب روز افزون شد و من فرصت یافتم تا شهید بهشتی را از نزدیک و بیشتر و بهتر بشناسم.

در تصویری که از شخصیت شهید بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارند که به آنها به اختصار اشاره میکنم.

 

نظم

شهید بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقت شناس و منظم. این خصوصیت جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.

 

امیدواری

شهید بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میکردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.

 

ابتکار و نوآوری

شهید بهشتی همواره خلاق و مبتکر بودند و معمولاً در هر دیدار فکر جدیدی را به دوستان جوان خود القا میکردند و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصه فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلام آشنا میساختند.

اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یک ترازوی اسلامی ارزیابی کنیم و با یک محک اسلامی بسنجیم، باید این ارزیابی و سنجش را بر اساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاک ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی کنیم.

 

تقوی

همه کسانی که با شهید بهشتی آشنا بودند، به تقوای ایشان گواهی میدهند. ایشان تنها از نظر لباس روحانی نبودند، بلکه به حقیقت ایمان، روحانی بودند. ایمان و اخلاص و تعبّد در وجود ایشان رسوخ یافته بود. از نشانههای دینداری و ایمان ایشان، علاقه به نماز بود. شهید بهشتی از لحاظ توجهی که به نماز اول وقت داشتند مشهور بودند. در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، با آنکه گرفتاریها زیاد بود و بحثهای مهمی مطرح میشدند، به محض آنکه صدای اذان مغرب به گوش میرسید، آرام برمیخاستند و جانماز حصیری ساده خود را از گوشهای برمیداشتند و قدری دورتر از دیگران به نماز میایستادند و سریعاً به جلسه بازمیگشتند و با این کار خود به دیگران درس میدادند.

 

اخلاق

بهشتی هم خوشخلق بودند و هم با اخلاق. گشادهرویی و مهربانی و محبت و صمیمیت ایشان زبانزد بود. سعه صدر بسیار داشتند. در شورای مرکزی حزب، ایشان به عنوان دبیر کل، جلسات شورای مرکزی را اداره میکردند. گاه اتفاق میافتاد نظر خود را درباره موضوعی اظهار میکردند و پس از صحبتهای موافق و مخالف رأیگیری میشد و نظر مخالف نظر ایشان رأی میآورد. من در این گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهید بهشتی دقت میکردم و گواهی میدهم که هرگز ندیدم ایشان عکسالعملی از خود نشان دهند و به مخالفان خود طعنهای بزنند یا در رأیگیری خدشه کنند و بخواهند بحث را دوباره مطرح سازند و برای تصویب نظر خود کوشش مجددی بکنند. در این قبیل موارد، ایشان بسیار آرام و طبیعی عمل میکردند و از اصول و ضوابط کار دسته جمعی عدول نمیکردند و با رفتار خود به ما درس میدادند.

از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در کشاکش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود که ضد انقلاب در همه جا شایعه میکرد که شهید بهشتی در کاخ زندگی میکند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانکهای خارجی ریخته است و همسرش یک خانم آلمانی است و این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها تحمل این حرفها برای کسانی که شهید بهشتی را از 30-20 سال پیش از آن میشناختند و برای ما که بارها شهید بهشتی را در سالهای قبل از انقلاب در خانه سادهاش ملاقات کرده بودیم و بعد از انقلاب هم میدیدیم که هیچ چیز فرقی نکرده و از همه در همان اتاق پذیرایی کوچک خود که با موکت مفروش بود، پذیرایی میکنند، شنیدن این تهمتها، سخت بود. ضدانقلاب که گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسکو و لندن بود، هجرت چند ساله بهشتی به آلمان را بهانه این شایعه کرده بود که ایشان همسری آلمانی دارند که دروغ محض بود و اگر هم به فرض همسرشان آلمانی  بود، گناهی نکرده بودند. باری، ایشان در مقابل همه این تیرهای تهمت، صبر میکردند و از کوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمل ایشان بود که سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند، «آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور است.»

 

بینش

شهید بهشتی مردی صاحب اندیشه بودند. در امر دین بصیرت داشتند و روزگار خود را میشناختند. ایشان یک روحانی روشنفکر بودند، به همان معنی که شهید مطهری روشنفکر بودند. صاحباندیشهای نو بودند و در اظهار عقیده خویش و رها شدن از آنچه که باید از آن رها شد، دلیر بودند. از نشانههای بصیرت در بهشتی، آیندهنگری ایشان بود. امروز برای 10 سال دیگر برنامهریزی و کار میکردند.

چند سال پیش سفری به آلمان کردم و شبی میهمان امام جماعت و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ بودم. از او پرسیدم، «چه شد که شما سالها پس از شهید بهشتی، در این دوران حساس پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت اداره مرکز اسلامی هامبورگ را پیدا کردهاید و در واقع جانشین شهید بهشتی شدهاید؟» میزبان من به تفصیل شرح داد که چگونه شهید بهشتی پس از مراجعت از اروپا به ایران درصدد تربیت عدهای برای تبلیغ اسلام در خارج از کشور برآمدند و نهایتاً موفق شدند یک طرح 5 ساله را برای سه نفر از روحانیون جوان اجرا کنند. شهید بهشتی با تنظیم یک برنامه درسی مرکب از علوم حوزه و دروسی مانند زبان خارجی و تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی، دورهای آموزشی را برنامهریزی کردند و با نظارت خود به اجرا درآوردند. پرسیدم، «زندگی شما در مدت تحصیل چگونه تأمین میشد؟» پاسخ داد: «شهید بهشتی با کمک افراد خیّری که میدانستند پول را باید کجا خرج کرد، هزینه زندگی ما را نیز تأمین میکردند.» نتیجه آن آیندهنگری و آن بینش و بصیرت این بود که میدیدم بعد از 15 سال، یک نفر از همان روحانیون جوان، جانشین خود شهید بهشتی در همان مرکز اسلامی هامبورگ میشود، در حالی که معلم و مربی او، یعنی شهید بهشتی، سالهاست به دیدار خداوند شتافته است.

دبیرستان دین و دانش که شهید بهشتی در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بودند، مرکز تربیت عدهای جوان تحصیلکرده و متدین بود که شهید بهشتی، آنان را در کنار تحصیلات متوسطه با افکار و اخلاق اسلامی آشنا میساختند و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین میکردند. مدرسه حقانی نیز نمونهای از آن تحولی بود که شهید بهشتی آرزو داشتند در سطح وسیعی در حوزهها به اجرا درآید. ایشان در این مدرسه با همکاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیتالله جنتی توانستند برنامهای نو و نظم و انضباطی تازه را در حوزه پدید آورند و نسلی از طلاب جوان را تربیت کنند که امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.

حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی دینی و قرآن مدارس کشور، گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. ایشان پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص دادند که میتوانند با نفوذ در بخش حساس کتب درسی وزارت آموزش و پرورش، ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر کشور تحت تأثیر قرار دهند. این فرصت هنگام تجدید تألیف کتابهای درسی به مناسبت تحول ساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و شهید بهشتی از همکاری مستقیم شهیدباهنر و بعضی از اشخاص دیگر و همکاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بودند. شهید بهشتی و همکارانشان توانستند در کتابهای جدید درسی چهرهای جامع و جذاب از اسلام را ترسیم کنند و همین کتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطحی گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یکی از دلایل علاقه دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 تا 57 آَشنایی آنان با کتابهای درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواک یکی دو سال بعد از انتشار این کتابها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و درصدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند. من که خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتی در این فعالیت مختصر همکاری و ارتباطی داشتم، خوب به یاد دارم که نسخهای از کتابها را ساواک بررسی کرده و دور عباراتی را که ممکن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر کند، خط قرمز کشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند که مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن کتابها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خیزش و خروش جامعه ایران در سالهای 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت. شهید بهشتی همواره چشم به آیندهای دور و افقی وسیع داشتند و با شناخت جریانات پوینده و بالنده اسلامی برای تقویت آنها تلاش کردند و این تلاش، نتیجه بینش و بصیرت ایشان بود.

 

علم

شهید بهشتی فردی باهوش و با استعداد بودند و علاوه بر دروس رایج در حوزهها که از محضر استادانی چون مرحوم آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره) آموخته بودند، با معارف دیگری نیز، جز آنچه در حوزه تدریس میشد آشنایی داشتند. ایشان علاوه بر زبان عربی که بر آن مسلط بودند، با زبان انگلیسی هم آشنایی کافی داشتند و همچنین بر اثر اقامت چند ساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بودند. زبان فارسی را هم خوب میدانستند و خوب مینوشتند و خوب سخن میگفتند. در سالهای آخر دهه 20 توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبایی را یافته بودند و یکی از معدود روحانیون جوانی بودند که علامه، مقالات چهاردهگانه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را نخست برای آنها قرائت و تدریس و در جمع آنان تحریر کرده بودند. در سالهای اقامت در آلمان با فلسفههای جدید اروپایی بیشتر آشنا شد. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، در جلسات هفتگی که در منزل خود داشتند، برای جمعی از جوانان دانشگاهی درسهایی در زمینه فلسفه هگل و اقتصاد تدریس میکردند و در این جلسات مستقیماً به متون اصلی هگل و نیز به کتاب کاپیتال مارکس مراجعه و از آنها استفاده میکردند.

 

هجرت

هجرت یکی از معیارهای انسانهای والا در قرآن است و شهید بهشتی مرد هجرت بودند. ایشان مثل آب راکد نبودند که در یک جا بمانند، بلکه مانند رود جاری بودند. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حرکت بودند و از برکت این حرکتها، صاحب دیدی وسیع و تجربهای فراتر از تجربههای محدود و محلی و منطقهای شدند.

از آثار مثبت هجرت ایشان به آلمان، رونق یافتن مرکز اسلامی هامبورگ بود. این مرکز قطعاً در ایجاد یک جریان و تشکل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر کشورهای اروپایی توانستند با ارتباط با این مرکز، اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً مارکسیستی حفظ کنند. در آن سالها، که جنبش چپ دانشجویی در خارج از کشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود، بحق باید شهید بهشتی را یکی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از کشور دانست. مرکز اسلامی هامبورگ نقطه اتکا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجه اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود که مدیری دانشمند و خوشفکر و خوش بیان و سختکوش بودند.

 

شفقت به خلق

شهید بهشتی در جنب علم و دانش و اخلاق و اندیشه خویش، صاحب درد و درک اجتماعی بودند. ایشان از کسانی نبودند که در دوران طلبگی سر از حجره بیرون نمیکنند و یا در عالم روشنفکری از خلق صحبت میکنند، اما خلق را نمیشناسند. ایشان به تأثیر منفی فقر در رشد و کمال افراد جامعه کاملاً آگاه بودند و برای مبارزه با فقر که زمینه و مولد فساد و انحطاط است، در جستوجوی یافتن راه حل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بودند. آرای اقتصادی ایشان، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاونی مطرح ساختهاند، نشانه توجه ایشان به مسائل جامعه و عدالت اجتماعی و دلسوزی و شفقتشان نسبت به خلق است و مبین این حقیقت که او راه رسیدن به خالق را، از میان خلق و انبوه درد و رنج گرفتاریهای خلق انتخاب کرده بودند.

 

مدیریت منظم

مدیریت و نظم، آشکارترین جلوه شخصیت شهید بهشتی بود و هرکسی با ایشان سر و کار داشت، این جلوه آشکار را مشاهده میکرد. در تنظیم وقت برای کارها، از جمله برای ملاقاتهای خود با دیگران، بسیار دقیق و با انضباط بودند. سر ساعت مقرر حاضر میشدند و سر ساعت مقرر دیدار را ختم میکردند. با مهربانی و قاطعیت، نظم را در کارهای خود مراعات و اجرا میکردند. در مدیریت هم امتیاز و برتری ایشان نسبت به دیگران محسوس بود. حضور ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی و سعی و اهتمام در اداره آن مجلس، از خدمات برجسته ایشان به انقلاب اسلامی محسوب میشود و حقاً باید گفت که مدیریت آن مجلس به عهده شهید بهشتی بود. شهید بهشتی در این نخستین تجربه حساس که از طریق تلویزیون در معرض دید منتقدان داخل و خارج کشور قرار داشت، خوب از عهده اداره مجلس خبرگان برآمدند. ایشان همان توانایی را نیز در اداره قوه قضائیه به کار گرفتند و دریغ و درد که فرصت نیافتند تا نیات و اندیشههای بلند خود را در آن قوه به اجرا درآورند. شهید بهشتی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با آنکه نظام حاکم بر کشور را قبول نداشتند، به نظم اعتقاد داشتند. برخلاف بسیاری از مردم امروز جامعه ما که نظام حاکم بر کشور را قبول دارند، اما به نظم اعتقادی ندارند و آن را در جامعه رعایت نمیکنند! برای آنکه با نمونهای از طرز تفکر و نکتهسنجی و منش ایشان آشنا شویم، خوب است خاطرهای از ایشان را که در سالهای قبل از پیروزی انقلاب پیش آمد، مرور کنیم. یکی از جوانان در آلمان، از سنین خیلی زود (شاید 14 یا 15 سالگی) به علتی، در اثر برخورد با موردی، علاقهمند شده بود که با اسلام آشنا شود. ابتدا مکاتبه کرد و بعد حضوراً آمد و مسلمان شد. او پس از مدتی به ایران آمد. نخستین باری که نزد من آمد، به او گفتم: «خیر مقدم! همان طور که مدتها بود دلت میخواست، به ایران آمدی. برای من تعریف کن که در این چند ساعتی که آمدهای چه دیدهای؟» او گفت، «مقداری از مسیر منزل شما را با ماشین و مقداری را تعمداً پیاده آمدم. از بعضی از خیابانها که میگذشتم، دیدم گویا اینها که پیاده میروند، جزو آدمیزاد نیستند، چون این خیابانها اصلاً پیادهرو ندارند. نمیدانم که انسان اگر بخواهد سالم از این خیابانها عبور کند، تکلیف چیست؟ برای رفت و آمد پیادهها جایی در نظر گرفته نشده است. اینها چگونه میتوانند در برابر حوادث رانندگی امنیت داشته باشند؟»

خب این کار بر عهده نظام است، اما اینکه از خیابان یکطرفه از جهت مقابل نباید رفت و اگر بروید حداقل ضررش این است که کشش این خیابان را کم میکنید و عدهای از مردم دیرتر به کار خود میرسند، دیگر مربوط به نظام نیست، این مربوط به همه ماست و قطعاً باید رعایت کنیم. حال اگر رعایت نکنیم، یک نفر مثل این فرد که خارج از جامعه ماست، وقتی به اینجا میآید، مطمئن باشید قبل از اینکه این مسئله را به حساب بینظمی بگذارد، به حساب دین ما میگذارد و بنده غالباً دیدهام که در این گونه مسائل، همه کاسه کوزهها بر سر دین و تربیت اجتماعی و دینی ما شکسته میشود نه بر سر نظام. اگر یک مسلمانی کثیف است و تمیز نیست، خیلی کم میشود که پاکیزه نبودن او را به گردن نظام بگذارند، بلکه به گردن دینش میگذارند.

بدون شک تربیت صحیح، ارتباط زیادی با نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دارد، اما از ما این سؤال را میکنند که شما که پیرو اسلام هستید، اگر تا به حال اینقدر عرضه نداشتهاید که نظام اجتماعی سالمی را به وجود آورید، آیا اینقدر هم عرضه نداشتهاید که خودتان را تربیت کنید؟ یک وقت است که مردم در یک محیطی به کلی از یک نظام فکری سازنده به دورند و چنان تحت تأثیر نظام حاکم اجتماعی ساخته میشوند که فرصت دریافتهای سازنده دیگر را ندارند، اما اگر به کسانی که میگویند ما با اسلام آشنا هستیم و میکوشیم تا بر اساس اسلام یک نظام عادلانه و صالح اجتماعی ایجاد کنیم، بگویید که: شما قبل از ایجاد این نظام کارهایی را که از دست خودتان ساخته است، انجام ندادید، معلوم میشود که این جهانبینی و ایدئولوژی و این عقیدهای که باید منشأ عمل باشد، در خود ما هنوز تحرکی به سوی عمل ایجاد نکرده است.

 

جهاد و مبارزه

شهید بهشتی در سراسر عمر خود در مسیر جهاد با طاغوت و مبارزه با فساد پهلوی گام برداشتند. فعالیتهای ایشان، برحسب ظاهر، عمدتاً فرهنگی بود، اما همان فعالیتهای فرهنگی، معنی سیاسی داشتند. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، چنین به نظر میرسید که روحانیون اهل جهاد و مبارزه که همگی پیرو راه و مرام امام خمینی(ره) بودند، به طور طبیعی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند و هر کس به اقتضای سابقه و علاقه و توان خویش در بخشی از جبهه وسیع مبارزه مشغول فعالیت بود. در این میان شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید باهنر، بیشتر وظیفه فرهنگی و فکری این جبهه را بر عهده داشتند و اگر مانند بعضی دیگر از چهرههای مبارز و برجسته انقلاب، دائماً گرفتار زندان نبودند و دستگیر نمیشدند، از سر عافیتطلبی نبود. ساواک خوب میدانست که مقصد و مقصود این آقایان چیست و به همین جهت نسبت به فعالیتها و تماسهای آنان بسیار حساس بود. خوب به خاطر دارم که شهید بهشتی چگونه با شجاعت و صراحت، خطرپذیری خود را در آن سخنرانی بهشتزهرا، قبل از ورود امام نشان دادند و اعلام کردند: «بعضی از اشخاص به ما مراجعه میکنند و ما را از خطراتی که در این راه وجود دارد، آگاه میکنند و از آنها برحذر میدارند و به ما نصیحت میکنند که با احتیاط بیشتری عمل کنیم، اما من اعلام میکنم ما که این راه را به رهبری امام خمینی برگزیدهایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده کردهایم و کشته شدن در این راه را سعادت ابدی میدانیم. خونسردی و اطمینان و استواری ایشان در آن روز، مایه اعجاب و تحسین بود و واقعه هفتمتیر سال 60 نشان داد که شهید بهشتی مصداق آیه «و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه...» بودهاند.

نظر شما
پربیننده ها