در هفت تیر ۶۰ چه گذشت؟!

منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود « محمدرضا کلاهی » تا آنجا که ممکن است، مسئولان و شخصیت‌های برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در انفجار از بین ببرند. البته برخی از مسئولان و شخصیت‌های برجسته نظام به دلایلی درجلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند. اما ...
کد خبر: ۲۲۶۷۵
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۱ - 29June 2014

در هفت تیر ۶۰ چه گذشت؟!

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبهها برگزار میکرد. روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد. منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود « محمدرضا کلاهی » تا آنجا که ممکن است، مسئولان و شخصیتهای برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در انفجار از بین ببرند. البته برخی از مسئولان و شخصیتهای برجسته نظام از جمله محمدعلی رجایی (نخستوزیر)، دکتر محمد جواد باهنر، آیتالله هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری، آیتالله مهدویکنی، آیتالله علی قدوسی، حبیبالله عسگر اولادی و... به دلایلی درجلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.

حدود ساعت 21 در حالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر درهم ریخت، بطوریکه آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود.شیشههای ساختمانهای اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، هزاران نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها دائم در رفت و آمد بودند. سقف بتونی سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فروریخته بود و دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند.

 

اولین گزارش

گزارشات لحظه به لحظه شهربانی کل کشور که بلافاصله پس از انفجار دفتر حزب در محل حاظر شده بود، ضمن تشریح شرایط موجود، به بررسی کارشناسی حادثه نیز میپردازد که به تمامی گویای رخدادی بزرگ و فاجعهای عظیم برای ملت ایران میباشد. اولین گزارشات شهربانی که از کلانتری 9 تهران به ریاست شهربانی وقت ارسال شده بود، در مورد انفجار دفتر حزب، در عین سادگی، گویای بسیاری از مطالب بود: « [...] ساعت 20:55 مورخه 7/4/60 سرپاسبان [...] موتور سوار قطعه سرچشمه به وسیله بیسیم مدار بسته کلانتری اعلام داشت که انفجاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در خیابان مصطفی خمینی کوچه ذغالیها رخ داده که بلافاصله به مرکز پلیس اعلام و اینجانب [رئیس وقت کلانتری 9 تهران] به اتفاق [...] افسر آماده و تعدادی مأمور جهت بررسی موضوع در محل حاضر و مشاهده گردید انفجار مهیب و وسیعی در قسمتی از ساختمان حزب صورت گرفته که فوراً مراتب به ریاست محترم پلیس اعلام و تقاضای کمک از کلانتریها و گردانهای امدادی برای حفظ انتظامات و آتشنشانی و اورژانس تهران و دفتر جرثقیل [...] جهت گسیل آمبولانس و اتومبیلهای آتشنشانی اطفای حریق به منظور انجام اقدامات لازمه صادر گردید. متعاقباً ریاست محترم شاجا [شهربانی جمهوری اسلامی] و پلیس تهران و معاونین در محل حضور یافتند و اتومبیلهای آمبولانس و آتشنشانی و تیم خنثیکننده بمب از گردانهای امدادی در محل حاضر و همزمان برادران سپاهی و کمیته و نهادهای انقلابی نیز وارد صحنه شدند. بررسی لازمه معمول نشان میداد ساختمانی که در ضلع شمال غربی دفتر حزب قرار داشت، کاملاً بر اثر انفجار ویران و گویا حدود 90 نفر که در سالن جلسه حزبی به ریاست جناب آقای دکتر بهشتی و عدهای از وکلای محترم مجلس و وزرا و معاونین مملکتی حضور داشتهاند، زیر آوار قرار میگیرند که با نظر مسئولان مربوطه و نظارت ریاست محترم شاجا و پلیس تهران تا ساعت 2:30 بامداد مورخه 8/4/60 عملیات ادامه و بیش از 90 جنازه به وسیله امدادگران و مأموران کلانتری و پلیس که اکثراً به درجه رفیع شهادت نائل گردیده بودند از زیر تیر آهن، سیمان و آجر خارج و به بیمارستانهای مختلف تهران با نظر آقای دکتر عارفی و حجتالاسلام هادی غفاری اعزام میگردند و تا صبح عملیات جستوجو ادامه داشت و آمار شهدا و مجروحینی که در بیمارستانهای سطح این یگان اعلام گردید بموقع به افسر نگهبان قرارگاه مرکزی گزارش شده و در مورد علت انفجار، نتیجه قطعی تا این ساعت واصل نگردید و به نظر میرسد انفجار از داخل سالن صورت گرفته باشد و اضافه میگردد که دفتر حزب جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تاکنون از نظر حفاظت داخلی و خارجی کاملاً توسط نهادهای وابسته به حزب صورت میگرفته و به علت عدم تقاضا، این یگان هیچ گونه حفاظتی در محل نداشته است و در این حادثه کلیه پرسنل این کلانتری اعم از افسر و مأمور، نهایت کوشش شبانهروزی خود را انجام و گردان امدادی و کلانتریهای همجوار نیز آنان را یاری نمودهاند. [...]

این گزارش به دلیل اینکه نزدیکترین گزارش مکتوب منتشر شده درباره فاجعه هفتم تیر است، از اعتبار زیادی برخوردار میباشد. گزارشهای بعدی شهربانی نیز با تأیید گزارشهای اولیه، از اطلاعات بیشتری در مورد چگونگی انفجار بمب و نتایجآن حکایت دارد. شرح فعالیت یگانهای امدادی، پلیس، آواربرداری، انتقال شهدا و مجروحین و اعلام نهایی آمار شهدا و مجروحین از مطالب تشکیل دهنده این گزارش میباشد. در قسمتی از این گزارش که مربوط بهشدت انفجار بمب و نوع آن است را میخوانیم: «[...] در بررسیهایی که توسط عوامل خنثیکننده بمب از محل حادثه به عمل آمده، واحد مزبور گزارش نموده با تمام امکان و نیرو نسبت به پیدایش وسیله انفجار اقدام، لکن در اثر ازدحام جمعیت و انجام عملیات نجات به کلی صحنه انفجار درهم ریخته و مشخص نشده بمب تعبیه شده از چه نوع بود و آثار و بقایایی هم به دست نیامده،معالوصف ساعت 6:30 بامداد پس از پایان اقدامات اولیه مجدداً موضوع بررسی و به نظر رسیده بمب ساعتی در داخل ساختمان قسمت شمال غربی در زیر میز کار گذاشته شده و مواد آن از نوع ماده منفجره قوی بوده است.

چون شناسایی نوع و محل تعبیه بمب یا تله انفجاری حائز اهمیت میباشد، لذا ساعت 16:00 روز 8/4/60 عوامل متخصص تیم خنثیکننده بمب شاجا به اتفاق سایر عناصر همکار در نهادهای انقلابی در کمیته مرکزی تشکیل و پس از بحث و تبادیل نظر به این نتیجه رسیدهاند که برای روشن شدن دقیق موضوع از اداره مهندسی ارتش دعوت به همکاری شود.

در اثر انفجار حاصله سالن ساختمان حزب به کلی تخریب و حدود 72 نفر از جمله حضرت آیتالله بهشتی و سایر یاران امام که بیشتر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای هیأت دولت بودهاند به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که مراتب به وسیله رسانههای گروهی اعلام گردیده است.»

 

ابتدا دیگری را نجات دهید

تحقیق و بررسیهای تکمیلی بویژه بیان مشاهدات لحظه انفجار توسط بازماندگان این فاجعه، ابعاد  دیگری از این اقدام تروریستی و همچنین شدت انفجار و موقعیت محل به دست میدهد. از جمله این اسناد زنده، مشاهدات آقای بهرام تاجگردون نماینده وقت مردم گچساران در مجلس شورای اسلامی بود. ایشان در ارتباط با لحظه وقوع آن فاجعه و همچنین وضعیت خود و دیگران پس از انفجار میگوید: « بعد از تلاوت آیاتی از قرآن مجید، دستور جلسه که در مورد تورم بود، با رأیگیری از حاضران به مسئله انتخاب رئیسجمهور تغییر کرد. من وسط سالن نشسته بودم که برای گفتوگو با یکی از وزرا از قسمت سالن به سمت چپ، کنار دیوار رفتم. دکتر بهشتی داشتند صحبت میکردند. تا آنجا که یادم هست این مطالب را میگفت: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم را به بازی بگیرند، تلاش کنیم کسانی را که معتقد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند، انتخاب شوند...» در همین هنگام جرقهای به صورت رعد و برق از سمت چپ سالن به طرف حیاط با شدت صورت گرفت و سقف کاملاً پائین آمد و من به صورت سجده زیر آوار قرار گرفتم. کسانی که در زیرآوار بودند شعارهای اللهاکبر و لااله الا الله و خمینی رهبر سرمی دادند. آنهایی که در کنار هم بودند، احوال یکدیگر را میپرسیدند. در زیر آوار تختهای روی گردن من بود و وقتی میخواستم برای جلوگیری از خفگی آن را جابهجا  کنم فرد دیگری در کنار من بود، گفت: « این تخته روی گردن من هست، اگر تکان بدهی، امکان خطر برای من هم هست». به من میگفت: « چه کنم؟» گفتم:« به خدا پناه میبریم».

شرح حادثه را از زبان یکی دیگر از حاضرین در جلسه پیگیری مینماییم که حاوی نکات قابل تأملی درباره آن شامگاه خونین میباشد: «... اذان مغرب گفته شد و شهید مظلوم برخلاف همیشه که نماز را در یکی از اتاقهای حزب میخواندند این بار بنا به درخواست برادران حزب، نماز را در محوطه حیاط به جا آوردند و برادران با حالتی شگفت انگیز، پروانهوار دور شمع وجودی شهید مظلوم میگشتند. شهید مظلوم نیز با خندهای که همیشه بر لبانشان داشتند و بخصوص آن شب نیز بیشتر بود، به سؤالات برادران پاسخ میگفتند و جلسه با نیم ساعت تأخیر که آن هم به علت رفت و آمد زیاد برادران و سؤالات آنها بود، شروع شد.

با ورود شهید مظلوم جلسه رسمی شد و شهید استکی هم مدیریت جلسه را بر عهده داشتند. در آن جلسه چون قرار بود درمورد مسائل اقتصادی و بازرگانی بحث شود، شهید کاظمپور اردبیلی میخواستند صحبت کنند که شهید استکی پشت تریبون قرار گرفته و گفتند: اکثر برادران درخواست کردهاند که امشب درباره مسئله ریاست جمهوری بحث شود، چون مسئله ریاست جمهوری در آن روز از مسائل مهم جامعه  بود. خلاصه پیشنهاد مورد شور قرار گرفت و اکثریت رأی مثبت دادند. سپس شهید مظلوم پشت تریبون قرار گرفتند تا در مورد ریاست جمهوری و شورای ریاست جمهوری و خصوصیات رئیس جمهور جدید صحبت بنمایند. شهید مظلوم در این مورد صحبت میکردند که حالا که بنیصدر و بنیصدریها کنار گذاشته شدهاند، موقع آن رسیده که ما خط امام را به مستضعفین نشان دهیم.

تقریباً یک ربع ساعت نگذشته بود که ناگهان جرقهای زده شد و همه چیز یک باره تغیر کرد، فضا تاریک شد و حدود چند لحظه بعد خود را در زیر تلی از خاک دیدم و متوجه شدم که بمب منفجر شده است. خاکهایی که روی من ریخته شده بود مانند قالبی بود که تمام اعضا و جوارح بدنم را دربرگرفته باشد. دریک لحظه تمرکز فکر پیدا کردم و فقط به خدا فکر میکردم و همان طور که به حالت سجده زیر آوار مانده بودم، صدای برادری را در زیر آوار میشنیدم که با صوتی زیبا قرآن میخواند و آنچنان شور و حالی داشت که از دعای کمیل نیز اگر بیشتر نبود، کمتر نیز نبود  و عدهای نیز شعارهای الله اکبر، لاالهالالله و مرگ بر امریکا و مرگ بر منافق سرداده بودند و عدهای دیگر برادرها را تشویق به شعار دادن مینمودند. در آن موقع برادرها هیچ کدام به فکر خودشان نبودند، بعضی از برادرها میگفتند امام را دعا کنید و بیشتر برادرها حال دکتر را از هم دیگر میپرسیدند و میگفتند حال دکتر چطور است؟ و به محض شنیدن صدای مردم و آمبولانسهایی که برای کمک ما آمده بودند، برادرها به محض بیرون آمدن از زیر آوار فریاد میزدند دکتر را نجات دهید و آنچنان صحنهای بود که حتی اگر مردم میخواستند برادری را با آن بدن مجروح وخونآلود از زیر آوار بیرون آورند، آن برادر میگفت که برادر دیگر نزدیک من زنده است، شما ابتدا او را نجات دهید و درست صحنه همان جنگ صدر اسلام بود که وقتی میخواستند به هر مجروحی آب دهند، آن مجروح میگفت ابتدا به مجروح دیگر آب دهید. از دیگر مسائل این است که برادرها چون میدانستند این فاجعه تنها به دست امریکا اتفاق افتاده، حالت روحانی خویش را حفظ کرده و لحظهای از شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر منافق و مرگ بر اسراییل، غافل نبودند و حتی در آن حال نیز تنفر خود را نسبت به امریکا و عمالش ابراز میداشتند...»

شرح مشاهدات و خاطرات دیگر افراد بازمانده از آن جلسه نیز تا حدودی شبیه به همین مطالب میباشد. آقای مهدی سعیدمحمدی از حاضران در جلسه  آن روز بیان میکند که بمب لحظهای قبل از ورود من به سالن در حالی که در حیاط مشغول صحبت با شخص دیگری بودم روی داد. ایشان از لحظه انفجار و بیرون آوردن شهدا و مصدومین از زیر آوار چنین یاد میکند: « سال 1360 در حزب جمهوری اسلامی مسئولیت دفتر تبلیغات حزب را بر عهده داشتم. نزدیک غروب بود، فرزند بنده شهید میثم سعیدمحمدی به دفتر حزب آمد. بنده ایشان را در حزب گذاشتم و به میدان بهارستان جهت شرکت در جلسه رفتم، پس از جلسه به حزب بازگشتم که درجلسه حزب شرکت کنم. وارد حزب شدم فرزندم میثم پس از اقامه نماز مغرب و عشاء پشت سرمرحوم شهید بهشتی، پائین میآید و نزدیک در حزب میایستد تا من بیایم. بنده به محض ورود به حیاط حزب با آقای مهندس رهبری و حجتالاسلام سبحانینیا مواجه شدم و از ایشان پرسیدم که امشب بحث پیرامون چه موضوعی است؟ در جواب گفتند پیرامون بنیصدر و امشب نسبت به ایشان تصمیم گرفته خواهد شد. در ضمن صحبت ما شهید درخشان از کنار ما رد شد  و به حیاط بزرگ ساختمان رفت و برگشت سمت سالن، در این هنگام صدای یک سوت بلند و انفجار شدید را شنیدیم، ما همگی به سمت حیاط بزرگ فرار کردیم. سپس من برگشتم دیدم چراغها همه خاموش است، آمدم قدری جلوتر سؤال کردم چی بود، یکی از پاسداران دم در حزب جمهوری اسلامی گفت مثل اینکه بمب منفجر شد، من برگشتم ببینم چه بوده است،ناگهان دیدم سقف سالن پائین آمده است. در این هنگام مثل این که تمام غمهای عالم را ریختند بر سر من و به خود میگفتم بهشتی چه شد، بقیه افراد چه شدند؟ ناگهان دیدم آقای باطنی، داماد آقای عالیمهر جلوی من پیدا شد و خاک تمام سر و صورت او را گرفته و میبرد. من نشناختم چه کسی است،بعداً متوجه شدم مرحوم شهید درخشان بوده است. به محض ورود ایشان به ساختمان،بمب منفجر میشود و ساختمان فرو میریزد و آقای درخشان به بیرون پرت میشود، من فوری به داخل ساختمان حزب رفتم و شروع کردم به تلفن زدن به آتشنشانی و شهرداری که دیدم ماشینهای آتشنشانی و جرثقیلهای بزرگ آمدند و شروع به تکه کردن و برداشتن سقف که پائین آمده بود،نمودند و تا ساعت 3 بعد از نصف شب بنده در آنجا بودم و برای مرحوم شهید بهشتی و یارانش ناراحت بودیم و گریه میکردیم. پس از آن متوجه شدیم شهید بهشتی و تعدادی از یارانش شهید شدهاند با یک دنیا غم از محل حزب خارج شدیم.»

 

اولین گزارش از بیمارستان طرفه

ساعت 22:30 از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا این ساعت هشت شهید که پیکر آنها به کل متلاشی شده،به این بیمارستان برده شدهاند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح نیز بستری بودند که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم گزارش شده بود. در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آوار خارج شدند. این در حالی بود که علاوه بر نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته، محوطه دفتر مرکزی حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمکرسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل حادثه رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگیهایی در امر کمکرسانی شده بود.

علاوه بر آن شدت آوار نیز به نوبه خود باعث شد که تعدادی از افراد که زیر آوار مانده بودند، در اثر تأخیر درکمکرسانی که آن هم به نوبه خود به خاطر شدت آوار و غیرمنتظره بودن حادثه بود، جان خود را از دست بدهند. خاطرات افراد بازمانده از حادثه، به این مضمون نیز اشاره دارد: « در شب حادثه هفتم تیر که منجر به شهادت بهترین یاران امام و خدمتگزاران صدیق امام و امت شد،عدهای از برادران در حیاط و تعدادی هم مشغول نماز خواندن بودند. من همراه یکی دو نفر از دوستان در حیاط قدم میزدیم و صحبت میکردیم که در این موقع کلاهی منافق ما را تشویق میکرد که هرچه سریعتر به داخل سالن برویم و برخلاف همیشه که دعوتنامهها را میگرفت و کنترل میکرد، آن شب کارها را خیلی سریع انجام داد.

من و برادر بخشایش و زمانی در سالن نشسته بودیم ولی هنوز جلسه شروع نشده بود و شهید دکتر بهشتی و عدهای دیگر از برادران مشغول نماز خواندن بودند. بعداً من شنیدم که کلاهی ملعون به حیاط رفته و گفته چرا نمیآیید، جلسه به تأخیر افتاده است. قبل از شروع جلسه اکثر برادرها در عقب سالن نشسته بودند که برادر شهیدمان مالکی از برادرها خواستند که جلو بیایند ولی من و برادر بخشایش و زمانی در همان جا نشستیم و گفتیم جلو جای بزرگان است. بعد از چند لحظه جلسه شروع شد و قرار بود درمورد تورم و گرانی بحث شود اما چون مسئله انتخابات ریاست جمهوری نزدیک بود،شهید بهشتی گفتند در مورد ریاست جمهوری بحث شود که به رأی گذاشته و موافقت شد. من با برادر بخشایش و زمانی صحبت کردم که دیدم یکباره سالن تاریک شد، در یک لحظه فکر کردم که برق رفته اما بعد دیدم به صورت چهار دست و پا روی زمین افت%

نظر شما
پربیننده ها