گفت‌وگو با حجت الاسلام والمسلمین محمود مروی حکیم

بهشتی گفت: گلایه نکنید این خرابه ها متعلق به ما مسلمانان است

بهشتی در جواب فرزندم خود گفت: ببین قرار نیست شما که مدتی در آلمان زندگی کرده‌اید دچار غرور و کبر شوید. باید بدانید که آنجا را افراد دیگری آباد کرده اند و شما دارید از آن استفاده می‌کنید. این خرابه ای که شما می بینید متعلق به ما مسلمانان است، پس شما باید همّت کنید و اینجا را بسازید.
کد خبر: ۲۲۷۹۳
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۴ - 30June 2014

بهشتی گفت: گلایه نکنید این خرابه ها متعلق به ما مسلمانان است

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ حجت الاسلام والمسلمین محمود مروی حکیم متولد 1323 در مشهد از یاران قدیمی امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای است. او پس از پیروزی انقلاب سابقه نمایندگی مردم طرقبه و چناران در دور اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضو کمیسیون اصل 90 و کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، نمایندگی مقام معظم رهبری در دبی، استاد دانشگاه و همکاری با عقیدتی سیاسی ارتش را در کارنامه دارد. ایشان هم یکی از جانبازان واقعه هفتم تیر هستند.

 

چطور با نهضت حضرت امام خمینی(ره) آشنا شدید؟

بعد از رحلت فقیه عالیقدر حضرت آیتالله العظمی بروجردی (ره) در سال 1340، رژیم پهلوی تصور میکرد موضوع مرجعیت در ایران خاتمه یافته است و خواست از این خلأ پیش آمده نهایت بهرهبرداری را بکند. بنابراین ظلم و ستم آَشکار محمدرضا پهلوی فزونی یافت و به تنها مطلبی که میاندیشید خوش خدمتی برای اربابان خود بود.

رژیم خودکامه پهلوی، انسانیت، شرافت، استقلال و آزادی و دین و مذهب مردم را برای حفظ منافع خود و قدرتهای غربی زیر پا نهاده بود و مردم به لحاظ آزادیهای فردی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی و نیز معیشت در تنگنا بودند.

در چنین شرایطی ندا و پیام تاریخی حضرت امام خمینی(ره) مردم خفته و شب زده را از خواب غفلت بیدار کرد و از سال 1342 و بعد از قیام تاریخی 15 خرداد مبارزات مردم به رهبری حضرت امام خمینی(ره) جنبه علنی به خود گرفت و مبارزان پیرو خط اسلام و فقاهت پیرامون مرجعیت مبارز شیعه گردهم آمدند.

ورود ما به حوزه علمیه مشهد مصادف بود با دو موضوع رحلت مرحوم آقای بروجردی(ره) و قیام حضرت امام خمینی(ره) در قم و به تبع آن با وجود سختگیریهای رژیم، خبرهای مبارزات امام راحل به سرعت در سراسر کشور منتشر شد. مردم با اینکه امکانات و ابزار تبلیغی مناسبی نداشتند اما به بهترین شکل ممکن که همان انتقال سینه به سینه پیام امام راحل بود، یکدیگر را از وقایع با خبر میساختند.اعلامیه های حضرت امام از قم به شهرهای مختلف میآمد و ما در مشهد نیز آنها را بر روی منابر برای مردم میخواندیم. در مشهد کانون مبارزه حول چهرههای شاخص مکتب حضرت امام خمینی (ره) یعنی حضرت آیتالله خامنهای، آیتالله واعظ طبسی و چهرههایی نظیر شهید حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد بود و دیگر مبارزان اصیل اسلامی نیز در صحنه و در کنار این عزیزان حضور داشتند.

از چهرههای دیگری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در به صحنه آوردن مردم مشهد نقش مهمی داشتند آقایان محمد تقی شریعتی و حاجی عابدزاده بودند. محمدتقی شریعتی پدر مرحوم دکتر علی شریعتی دارای صبغه روشنفکری بود و در کانون نشر حقایق مذهبی، جوانان را دور خود جمع میکرد. مرحوم آقای حاجی عابدزاده هم که از چهرههای مذهبی شهر بود مدارسی را در اختیار داشت و در میان افراد متدین و مبارز جایگاه خوبی را عهدهدار بود. مبارزات ما از همان قیام تاریخی حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد و ارتباط ما با مبارزانی که از آنها یاد شد موجب تقویت فعالیتها گردید. همانطور که گفتم اعلامیههای حضرت امام(ره) را در شهر مشهد و نواحی آن منتشر میکردیم و در مجالس وعظ و خطابه به روشنگری علیه رژیم خودکامه پهلوی میپرداختیم.

شما با گروه مسلحانه والعصر همکاری داشتید؟

بله، من همکاری خوبی با گروه والعصر داشتم. اعضای این گروه جوانانی مذهبی و تربیت یافته منابر و مجالس مذهبی بودند که در حرکات مبارزاتی با پرچم اسلام و روحانیت متعهد و مبارز به مبارزه علیه رژیم پهلوی میپرداختند. این گروه هرگز به دستجاتی که دارای افکار وابسته به شرق و غرب بودند وابستگی نداشت و شالوده کار آنها مذهب و ایمان بود.گروه والعصر به لحاظ تشکیلاتی، بسیار قوی بود و برای اینکه از نفوذ و حمله ساواک دژخیمان پهلوی در امان باشد، بسیار مراقبت میکرد. از این رو بود که ما در برخی مواقع حتی اعضای همفکر گروه والعصر را نمیشناختیم.یکی از چهره های مبارز این گروه مرحوم آقای ظریف جلالی بود. وی سالهای متمادی را در زندان گذراند و من هم در مقطعی با او در یک زندان بودم.

مسجد کرامت پایگاه کدامیک از مبارزان بود؟

مسجد کرامت که در چهارراه نادری (شهدا) مشهد قرار دارد، پایگاه مبارزان اسلامی بود. بسیاری از مقلدین امام راحل در این مسجد جمع میشدند و کانون فعالی برای انتشار اخبار انقلاب و مبارزه علیه رژیم به حساب میآمد و به همین علت همواره تحت نظر ساواک بود. در مسجد کرامت حضرت آیتالله خامنهای نماز میخواندند و برنامههای این مسجد تحت نظر ایشان اداره میشد و اقشار مختلف مردم برای ادای فریضه نماز جماعت و بهرهمندی از بیانات معظم له در مسجد حاضر میشدند. در سال 1352 هجری شمسی ساواک حضرت آیتالله خامنهای را بازداشت کرد و ایشان را از سخنرانی و فعالیت در این مسجد منع نمود. در پی آن معظم له بنده را احضار کردند و فرمودند که به جای ایشان در مسجد کرامت نماز جماعت بخوانم و برای حاضران نیز سخنرانی کنم و من نیز با کمال احترام دستور ایشان را اجرا کردم.

علت دستگیری شما چه بود؟

ما در مسجد کرامت هر روز پس از اقامه نماز برای حاضران سخنرانی و اخبار نهضت را به مردم منتقل میکردیم. عناصر رژیم پهلوی که در پی شناسایی نیروهای انقلابی بودند ما را هم شناسایی کردند و سرانجام در یکی از روزهای شهریور سال 1354 پس از اقامه نماز مأموران ساواک به مسجد یورش آوردند و بنده را به جرم مبارزه علیه رژیم و نیز همکاری با گروه « والعصر» بازداشت کردند. در بیدادگاه پهلوی به جرم حقگویی و به اتهام فعالیت علیه رژیم ستمگر پهلوی به 10 سال زندان محکوم شدم. ابتدا پس از شکنجههای فراوان ما را به زندان مشهد بردند و پس از مدتی از آنجا به تهران منتقل شدیم. در تهران هم ابتدا ما را به کمیته مشترک که الان موزه عبرت شده است آوردند و در آنجا سختترین شکنجه ها را متحمل شدیم. سپس ما را به زندان قصر منتقل کردند. بعد از یک مدتی دوباره ما را به زندان اوین بردند و ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ما را دوباره به زندان مشهد بازگرداندند. در سال 1357 هنگامی که حدود 3 سال از محکومیت ما سپری شده بود انقلاب به پیروزی رسید و درهای زندان به همت مردم گشوده شد و ما از زندان نجات یافتیم.

در زندان با چه کسانی هم سلولی بودید؟

افراد بی شماری بودند که ما در طول سه سال تحمل زندان پهلوی با آنها هم سلولی یا هم بند بودیم اما اواخر و در زندان اوین با مرحوم آیتالله طالقانی، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله مهدوی کنی و حجتالاسلام والمسلمین لاهوتی هم بند بودیم.

یک هفته از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته و نظام هنوز بطور کامل مستقر نشده است اما شاهد تأسیس حزب جمهوری اسلامی هستیم آیا در آن شرایط پرداختن به حزب ضرورت داشت؟

ببینید، اساس حزب جمهوری اسلامی و فلسفه تشکیل آن با دیگر احزاب در سایر کشورها متفاوت بود. حزب جمهوری اسلامی بر عکس سایر احزاب در کشورهای مختلف برای رسیدن به قدرت و در اختیار گرفتن ارکان نظام ایجاد نشد. دقیقاً برای یاری رساندن به نظام به راه افتاد و سامان دادن به بخش های مختلف کشور، اداره بهتر امور و کادرسازی برای شجره طیبه انقلاب اسلامی نه صرفاً حزب اصطلاحی فلسفه تأسیس حزب جمهوری اسلامی بود.

حزب جمهوری اسلامی در یک نگاه و تعریف کلی بازوی نظام بود و افراد با تخصصهای مختلف در این کانون جمع شدند تا اوضاع کشور را بهبود ببخشند.کسانی که حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند، برای مردم ناشناخته نبودند حضرت آیتالله خامنهای، شهید آیتالله بهشتی(ره)، آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی کسانی بودند که حزب را بنا نهادند. این عزیزان کسانی بودند که از ابتدا خود را وقف انقلاب اسلامی و نهضت حضرت امام خمینی (ره) کرده بودند و هوا و هوس به مانند آنچه که در برخی احزاب و مؤسسین آنها دیده میشود در میان این بزرگان وجود نداشت. شما میبینید که این بزرگان با اینکه در بطن انقلاب بودند و نقش کلیدی هم در پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) داشتند اما در پی ورود به ارکان قدرت نبودند. بنابراین ضرورت داشت تا تشکیلاتی مانند حزب جمهوری اسلامی به عرصه بیاید تا به مردم و انقلاب کمک کند و اقبال مردم از حزب جمهوری اسلامی هم مؤید همین مطلب است.

حزب از بدو تأسیس و تا لحظه توقف فعالیتهایش در همه امور فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی سیاسی برنامه داشت و به اصل مهم استقلال آزادی جمهوری اسلامی میاندیشید.

جنابعالی چطور به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمدید؟

بنده به عنوان عضوی از این جامعه، با مؤسسان حزب جمهوری اسلامی آشنایی دیرینهای داشتم و خط مبارزه را در کنار این عزیزان دنبال کرده بودم به همین علّت پس از فراخوان حزب جمهوری اسلامی به عضویت آن در آمدم و در واحد روحانیت حزب فعالیت تشکیلاتی خود را آغاز کردم و بخشی از فعالیتهای ما در واحد روحانیت حزب مستقر بود. در واحد روحانیت برنامههای ما حول محور تبلیغ انقلاب اسلامی و کمک به ارتقای فرهنگ غنی اسلامی و زدودن آثار سوء به جا مانده رژیم پهلوی در عرصههای اجتماعی و فرهنگی بود.

در دور اول برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، حزب جمهوری اسلامی با همه قوا وارد رقابت انتخاباتی شد و کاندیداهایی را در سراسر کشور به عنوان نامزد خود معرفی کرد، علت آن چه بود؟

انقلاب اسلامی بر مبنای اسلام و فرهنگ تشیع شکل گرفت و حکومت برآمده از آن نیز بر اساس اسلام ناب محمدی (ص) استقرار یافت.حال برای اینکه قوانین کشور منطبق بر احکام اسلام باشد باید مجلسی کاملاً اسلامی شکل بگیرد تا بتواند مسیری صحیح برای امور تدوین کند. به نظر ما، قوه مقننه حقیقت و روح نظام و انقلاب اسلامی است و باید نیروهایی در آن حضور داشته باشند که بتوانند قوانین را بر اساس احکام اسلام و فرهنگ اسلامی تدوین کنند.با این نگاه حزب جمهوری اسلامی تلاش کرد با معرفی چهره های کارآزموده و شناخته شده که هم سابقه درخشان انقلابی و هم تخصص داشتند، نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را در این خصوص یاری رسانند. بنابراین حزب، تقریباًً در بیشتر حوزه های انتخابیه با معرفی چهره های دلسوز و خط امامی به عنوان نامزد وارد رقابت انتخاباتی شد تا مجلس کارآمد و پرتوان برای اداره مملکت شکل بگیرد.

جنابعالی در دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی از کدام حوزه برای رقابت انتخاباتی نام نویسی کردید؟

با فراگیر شدن جو انتخابات مجلس شورای اسلامی، نیروهای مختلف و بویژه مذهبی درصدد برآمدند تا در این عرصه با شناسایی نیروهایی که توانایی ورود به مجلس را دارند آنها را به عنوان کاندیدای انتخاباتی معرفی کنند.اهالی و معتمدان شهرستان طرقبه و چناران در استان خراسان رضوی از من خواستند وکالت آنها را در مجلس شورای اسلامی بپذیرم. وقتی با اصرار آنها مواجه شدم آن را به عنوان یک تکلیف پذیرفتم. نکته ای را که باید به آن اشاره کنم این است که ما در آن مقطع عضو حزب جمهوری اسلامی بودیم اما حزب در منطقه طرقبه و چناران فرد دیگری را به عنوان نامزد انتخاباتی معرفی کرده بود و این موضوع اصلاً برای ما مهم نبود چون همگی ما هدف مقدسی را دنبال میکردیم. با این وجود انتخابات برگزار شد و ما با رأی مردم به خانه ملّت راه پیدا کردیم. پس از ورود به مجلس به عضویت کمیسیون اصل 90 مجلس درآمدم.

نگاه حزب جمهوری اسلامی به دولت موقت چگونه بود؟ آیا قصد یاری داشت؟

قبلاً هم عرض کردم حزب فلسفه اش کادرسازی و تربیت نیرو برای اداره بهتر کشور بود و هیچگونه امیال حزبی که این روزها در برخی تشکل ها شما مشاهده میکنید که در پی کسب قدرت هستند در حزب جمهوری اسلامی دیده نمیشد.

نکته مهمی که در اینجا باید متذکر شوم این است که حزب جمهوری اسلامی فعالیتهای خود را بر مبنای ولایت فقیه استوار کرده بود. پس طبیعی بود که با صدور فرمان نخست وزیری مهدی بازرگان از سوی حضرت امام خمینی(ره)، حزب جمهوری اسلامی نیز پس از تشکیل دولت موقت از آن حمایت کند.

حزب، داعیه قدرت نداشت و با وجود اینکه نسبت به برخی اعضای دولت موقت و افرادی مانند بنیصدر حرف داشت اما چون نظر امام راحل بر آن بود هیچگونه مخالفتی نکرد و هر جا لازم بود نظریات و دیدگاهش را ارائه کرد.

پیشنهاد میکنم مردم و بویژه جوانان، حتماًً تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کنند چرا که صفحه به صفحه این تاریخ سند مظلومیت سربازان امام خمینی (ره) است. دولت به پیشنهاد شورای انقلاب تشکیل شد و بیشتر اعضای این شورا چهره هایی مانند آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله هاشمی رفسنجانی، مقام معظم رهبری، شهید مطهری و... بودند، پس نشان میدهد که این عزیزان به دنبال حبّ جاه و ریاست طلبی نبودند. وقتی شورا تشکیل دولت موقت را پیشنهاد کرد امام راحل نیز آن را تأیید نمودند وظیفه شرعی و قانونی ما بود که از دولت موقت که در رأس آن آقای مهدی بازرگان بود حمایت کنیم. منتهی دولت موقت خودش نتوانست با اصول و مبانی انقلاب اسلامی کنار بیاید. آنها یک سیاست هایی را دنبال میکردند که مطلوب مردم ایران نبود. امام خمینی در تاریخ 15 بهمن سال 1357 هجری شمسی وقتی در مدرسه رفاه حکم تشکیل دولت موقت را صادر فرمودند خطاب به آقای بازرگان فرمودند: «جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروه خاص، مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم».

اگر به خاطر داشته باشید متن حکم انتصاب آقای بازرگان به نخست وزیری دولت موقت را آیتالله هاشمی رفسنجانی قرائت کردند، شخصیتی که از چهره های شاخص حزب جمهوری اسلامی به شمار میآمدند. بنابراین هیچگونه علامت سؤالی در برابر دولت موقت قرار داده نشده بود. با این وجود دولت موقت برخلاف آنچه که امام مقرر فرموده بودند عمل کرد و نتوانست گرایشات سیاسی خود را که عمدتاً از لیبرال دموکراسی نشأت میگرفت در کارها دخالت ندهد.

برخی اعضای دولت موقت هم با گرایشات سیاسی که داشتند در برابر حزب جمهوری اسلامی موضعگیری کردند اما حزب جمهوری اسلامی هیچگاه تمایلات سیاسی خود را در کارها به مداخله نکشاند.نکته ای را که لازم میدانم اینجا یادآوری کنم این است که حزب جمهوری اسلامی فقط به پیشرفت انقلاب اسلامی فکر میکرد و گواه این ادعا در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است. حزب ابتدا از کاندیداتوری جلال الدین فارسی و بعد، از نامزدی دکتر حسن حبیبی حمایت کرد اما وقتی ابوالحسن بنیصدر انتخاب شد به عنوان رئیسجمهور منتخب به آن می نگریست. ما در مشهد از مخالفان سرسخت بنیصدر به شمار می رفتیم و در جلسات مختلف سوابق و گرایش سیاسی و فکری او را برای مردم تبیین میکردیم اما وقتی رئیسجمهور شد فارغ از ملاحظات سیاسی در ابتدا تلاش کردیم از او حمایت کنیم اما او با موضعگیری هایش در برابر انقلاب و بویژه حضرت امام خمینی (ره) نتوانست در صف انقلاب باقی بماند و طرد شد.

غائله اسفند 1359 برای چه به راه افتاد؟

بنیصدر که رئیسجمهور شد تصور میکرد به پشتوانه رأیی که دارد می تواند در مقابل انقلاب اسلامی، امام و ولایت فقیه بایستد و غافل از این بود که بخش عمده ای از آرای وی را همین مردم حزب اللهی به صندوق ریخته بودند و مردم نیز هرگز در راه حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی کوتاه نخواهند آمد.

بنیصدر با همین رویکرد اعلام نمود 14 اسفند به مناسبت سالگرد دکتر محمد مصدق برای گروههای مختلف در زمین چمن دانشگاه تهران –مقابل جایگاه نماز جمعه- سخنرانی خواهد کرد. شواهد نشان می داد گروههای معاند که بیشتر آنان را اعضای فریب خورده سازمان مجاهدین خلق و میلیشیا تشکیل میدادند در این محوطه حاضر شدهاند و در تدارک ایجاد آشوب و اغتشاش هستند. آنها پلاکاردهایی در دست داشتند که در آن به ارزشهای انقلاب اسلامی و شخصیت ها و نهادهای انقلابی مانند شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و سازمان صدا و سیما و... اهانت شده بود.

جمعیت حاضر و غفلت زده فریاد می زدند حزب چماق بدست در پیشگاه ملّت افشا باید گردد و اشاره میکردند به حزب جمهوری اسلامی و همچنین در حمایت از بنیصدر میگفتند: « بنیصدر حمایتت میکنیم» و...

بنیصدر در قسمتی از سخنرانی اش در حالیکه چند برگ و کارت شناسایی را نشان می داد ادعا کرد که این اسناد متعلق به افراد کمیته و اعضای حزب جمهوری اسلامی است و گفت اینها چماقداران هستند و از اینجا موج شعار علیه ارزشهای انقلاب اسلامی بالا گرفت. در این روز هواداران بنیصدر هر کسی را که اورکت یا محاسن داشت مضروب ساختند و فریاد می زدند بزن، بزن حقشه. هوادران بنیصدر همچنین چادر نمایشگاه کتاب را که در مقابل در دانشگاه تهران برپا شده بود به آتش کشیدند. در این واقعه مردم نیز با مشاهده رفتار آشوب طلبانه هواداران بنیصدر با آنان مقابله کردند. غائله 14 اسفند 59 به کلی چهره پر از تزویر و کینه توز بنیصدر نسبت به انقلاب را عیان ساخت و نشان داد که بنیصدر با سازمان منافقین خلق داد و ستد دارد و ائتلاف سیاسی آنها را آشکار ساخت.

علت اختلاف حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری چه بود؟

حزب جمهوری اسلامی در این دوره از انتخابات از کاندیداتوری جلال الدین فارسی حمایت میکرد و با توجه به شناختی که از سابقه و منویات فکری بنیصدر داشتیم او را فردی صالح و شایسته برای تصدی سکان اجرایی کشور نمیدانستیم و موافق وی نیز نبودیم. در مقابل جامعه روحانیت مبارز از کاندیداتوری ابوالحسن بنیصدر حمایت میکرد و بنیصدر هم با شعار دفاع از وحدت ملی، بازسازی اقتصادی و امنیت و مصونیت پا به رقابت انتخاباتی نهاده بود و طبیعی بود که تشکل های مختلفی بخواهند از او حمایت کنند و این حق طبیعی آنها بود و در این مقطع ما شاهد اختلاف میان حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز که شاکله اصلی هر دو را روحانیت تشکیل میدادند بودیم.

علت عزل بنیصدر از قدرت چه بود؟

زندگی بنیصدر می تواند درس عبرتی برای همه کسانی باشد که قصد ایستادن در برابر ارزشهای انقلاب اسلامی و اراده ملت را دارند. بنیصدر ابتدا با شعار حمایت از انقلاب وارد عرصه شد و تلاش کرد از خود یک وجهه انقلابی نشان دهد. او حرف از وحدت می زد اما در عمل بدان معتقد نبود و با اقدامات خود علیه اتحاد مردم رفتار میکرد.

بنیصدر خوب سخن میگفت و با همین شیوه توانست نظر عده زیادی را به خود معطوف کند. او حتی به ظاهر برخی دیدگاههای مادی گرایی و مارکسیسم را در همان روزهای نخست پیروزی انقلاب نقد میکرد، اما واقعیت پشت پرده چیز دیگری بود. بنیصدر با سازمان مجاهدین خلق رابطه تنگاتنگی داشت و این ارتباط حتی پس از فرار از ایران ادامه یافت به گونهای که مسعود رجوی سرکرده این گروهک با دختر وی ازدواج نمود.

بنیصدر پس از پیروزی انقلاب در مسئولیتهای مختلفی مشغول شد و سرانجام به عنوان رئیس قوه مجریه انتخاب گردید و از آن تاریخ خیانت خود را علنی ساخت. او در برابر قانون اساسی، اصل ولایت فقیه و ارزشهای انقلابی ایستادگی میکرد. او حتی در روزگاری که همه مردم عزم خود را برای دفاع از میهن به کار بسته بودند، در برابر خواسته های رزمندگان کارشکنی میکرد.

البته ما از قبل ماهیت بنیصدر را میشناختیم و با مطالعه افکار و اندیشه های او میدانستیم که او از انقلاب نیست، اما چون مردم او را برگزیده بودند مخالفتی هم نداشتیم. در یک کلام اگر بخواهیم علّت عزل بنیصدر را بیان کنم، میتوان گفت که او با حاکمیت اسلام و ارزشهای اسلامی در کشور مخالف بود و قصد داشت با افکار لیبرالیستی کشور را اداره کند و این با اساس انقلاب مغایر بود.

جنابعالی به عنوان یک مبارز اسلامی آیا در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق نگاه مثبتی داشتید؟

زمانی که نهضت شروع شد و گروههای مختلف به میدان آمدند، این مسائل مطرح نبود ما فقط برخی گروهها مانند تودهایها را میشناختیم که از اساس هم با آنها اختلاف داشتیم نه آنها را به درون خود دعوت میکردیم و نه آنها به سراغ ما میآمدند و در مجموع خط نیروهای مبارز مذهبی با این جریان فکری جدا بود.

اما سازمان مجاهدین خلق که در دهه 40 و با حضور نیروهای بهاصطلاح مذهبی شکل گرفت با جریانهای وابسته چپ مانند توده ای ها مغایرت داشتند، آنها پرچمی داشتند که روی آن آیه 95 سوره نساء نوشته شده بود «فضل اله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» یعنی خداوند مجاهدین را بر کسانی که نشستهاند برتری داده است. این تابلو بیان از اعتقادات آنها داشت. بنابراین طبیعی است وقتی نیروهای مبارز مذهبی مرام آنها را میدیدند چندان مشکلی با آنها نداشته باشند. اما از سال 1354 سازمان از مرام اولیهاش عدول کرد و رفته رفته انحراف آنها پدیدار گشت و سازمان به سمت عقاید مارکسیستی رفت. از آن تاریخ صف مبارزان از این افراد جدا شد و ما به وضوح التقاط را در آرا و عملکرد آنها مشاهده کردیم.

نکتهای را که فراموش کردم بگویم این است که ما پیش از آشکار شدن انحراف آنها در جلساتشان شرکت میکردیم و خود ما چند بار برای آنها سخنرانی کردیم اما وقتی انحراف فکری و التقاط آنها روشن گردید صف مبارزان اسلامی از آنها جدا شد.

در زندان وقتی با عناصر سازمان منافقین مواجه میشدید چه عکسالعملی نشان میدادید؟

بودن در زندان یا در خارج از آن دلیلی نمیشود که انسان بخواهد از مرام و عقیده خود کوتاه بیاید و بر روی اصول خود معامله کند بویژه وقتی که این ارزش ها جنبه اسلامی و اعتقادی داشته باشد. اعضای سازمان با شیطنتهایی که در زندان داشتند، یک زندان دیگر در درون زندان برای ما درست کرده بودند. آنها با رژیم همکاری میکردند البته ما از هر فرصتی استفاده میکردیم تا شاید بتوانیم آنها را هدایت کنیم.

چرا سازمان مجاهدین خلق به زعم خویش خواست با انفجار کار حزب را یکسره کند؟

حزب از یک جایگاه رفیع مکتبی و مردمی برخوردار بود و آنها از این نگران بودند. حزب برای اعتلای انقلاب میکوشید و آنها با اصل انقلاب عداوت و دشمنی داشتند. آنها آمدند با انفجار حزب جمهوری اسلامی اولاً برای تضعیف امام، یاران ایشان را از بین ببرند، ثانیاً با ارتکاب این جنایت قدرت خود را ارتقا دهند چون می دیدند که مردم از منافقین رویگردان هستند و هیچ اعتباری برای آنها قائل نیستند.

در شب حادثه، جلسه پیرامون چه موضوعی تشکیل شده بود؟

شب حادثه جلسه در خصوص موضوع اقتصاد و مهار تورم تشکیل شده بود. حزب با آینده نگری که داشت با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی از یکسو و شروع جنگ تحمیلی از سوی دیگر موضوع اقتصاد و تورم را قصد داشت بررسی کند تا در آینده با مشکل مواجه نشویم اما به سبب عزل بنیصدر از مقام ریاست جمهوری، با درخواست و رایگیری از اعضا، موضوع جلسه به انتخاب رئیسجمهور آینده تغییر کرد.

حادثه چگونه شکل گرفت؟

شب عجیبی بود. بیشتر اعضای حزب حضور داشتند حتی آنهایی که عضو حزب و جلسه نیز نبودند در این نشست حاضر شده بودند. من در کنار شهید حقانی و در مجاور دیوار سالن نشسته بودم، شهید مظلوم در حال سخنرانی بود که ناگهان صدای عجیبی پیچید و همه جا تاریک شد. بر اثر انفجار و آتش ناشی از مواد منفجره من دچار سوختگی شدم و دیواری که در مجاور آن نشسته بودم به طرف حیاط ساختمان فرو ریخت و خدا نخواست که ما با کاروان شهدای هفتم تیر همسفر شویم.

هنوز دقایقی از حادثه نگذشته بود که نیروهای امدادی فرا رسیدند و ما را نجات دادند و دیگر مجروحان وشهدا را از زیر آوار بیرون آوردند. من چون جراحت زیادی برنداشته بودم از نزدیک آن صحنه های اولیه پس از انفجار را دیدم. از همان لحظه اول نگران شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی(ره) بودم و هر کسی هم که از زیر آوار بیرون میآمد همین سؤال را مطرح میکرد.

کدام ویژگی شهید بهشتی بیشتر شما را جذب میکرد؟

شهید مظلوم، متفکری دلسوز و فهمیده بود و همه وجودش برای دین، انقلاب اسلامی و مردم می تپید. او در عین جدّیت در کار و آگاهی، بسیار خیرخواه و فداکار بود و کمتر کسی پیدا می شود که ویژگی های وی را داشته باشد.

بسیار جالب خواهد بود اگر خاطرهای از شهید بهشتی را برای ما نقل کنید.

این خاطره به سال 1346 هجری شمسی و زمانی که من در نجف اشرف به سر میبردم بر می گردد و کمتر نقل شده است. در آن سالها آقای شهید بهشتی مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان را اداره میکردند. در سال 1346 برای زیارت عتبات عالیات و دیدار با امام راحل به عراق آمده بودند. نخستین بار در این سفر بود که من شهید بهشتی را از نزدیک ملاقات کردم و طی مدتی که ایشان در نجف به سر میبردند ما در جلسات و مباحثات فراوانی با هم شرکت میکردیم. عراق در آن مقطع زمانی بسیار به لحاظ عمرانی عقب افتاده تر از وضع امروزی بود و بهداشت و خدمات اجتماعی در سطح بسیار پائینی قرار داشت و دولت وقت عراق نیز به علت واهمهای که از شیعیان داشت سعی میکرد شهرهایی که اماکن مقدسه در آن قرار داشتند را به مراتب در وضعیت بدتری نگه دارد. در یکی از جلساتی که با شهید بهشتی صحبت میکردیم، ایشان به وضعیت عمرانی و اجتماعی عراق اشاره و از بیتدبیری حکام آن انتقاد کرد و گفت: شما خبر دارید که ما چند سالی است در آلمان زندگی میکنیم، گفتم بله. سپس ادامه داد ما وقتی به فرودگاه بغداد رسیدیم، فرزندم که تاکنون چنین فضایی را ندیده بود شروع به گلایه کرد که چرا اینجا فلان است و چرا بهمان است. شهید بهشتی در ادامه افزود: من در جواب فرزندم گفتم: ببین قرار نیست شما که مدتی در آلمان زندگی کردهاید دچار غرور و کبر شوید. باید بدانید که آنجا را افراد دیگری آباد کرده اند و شما دارید از آن استفاده میکنید. این خرابه ای که شما می بینید متعلق به ما مسلمانان است، اینجا به عنوان یک کشور اسلامی سرزمین ماست، پس شما باید همّت کنید و اینجا را بسازید. مقبره 6 تن از ائمه اطهار ما در این کشور واقع شده است بنابراین دامن همت را بالا بزنید و اینجا را آباد کنید.

در جلسات حزب آیا اعضا برخلاف رأی شهید بهشتی تصمیم گیری میکردند؟

بله، ببینید اساس کار یک تشکل فراگیر و اسلامی بر مبنای شورا و همدلی است و اینگونه نبود که شخصی در حزب جمهوری اسلامی بگوید چون من صاحب فلان مسئولیت هستم باید همه نظر مرا بپذیرند. موضوعات در جلسات مختلف مطرح میشد و پس از رأی گیری، هر نظری که موافقت بیشتری کسب میکرد برای همه لازمالاجرا بود البته در کار تشکیلاتی برخی امور هم جنبه ابلاغی داشت که این با پاسخ ما تفاوت دارد.

چرا تشکلی مانند حزب جمهوری اسلامی که از فراگیری خوبی هم برخوردار بود فعالیتش متوقف شد؟

این موضوع را در چند علّت باید جستوجو کرد. اولاً اینکه نظام در همه سطح مستقر شده بود و همانطور که گفته شد حزب یکی از مأموریتهایش کمک به تشکیل ارکان و دستگاههای مختلف نظام بود. بنابراین کادرسازی صورت گرفته و نیازی به ادامه روند فعالیت حزب نبود.

ثانیاً مسائل و دیدگاههای جدیدی در حزب بروز کرد که در مجموع به نفع وحدت ملّی نبود و دوگانگی در برخی ایدهها بوجود آمد که عمدتاً پیرامون مسائل اقتصادی بود، البته این مسئله در حد بغرنجی نبود بلکه مصلحت دیده شد دیگر حزب به فعالیتش ادامه ندهد.

نظر شما
پربیننده ها